اخیرا گمانه زنی در خصوص حضور یک فرد نظامی در انتخابات سال 1400 موضوع حوزه سیاست شده است. در روزهای گذشته ویدیویی ازیکی از اعضای حزب کارگزاران در فضای مجازی پخش شده است که بر حضور اجتناب ناپذیر یک فرد نظامی ازنیروی سپاه در راس قوه مجریه تاکید دارد. حضور افرادی از نیروی نظامی در سیاست و به دست گرفتن قوه اجرایی کشور مخالفان و موافقانی دارد. گروه مخالفان با توجه به توصیه بنیانگذار انقلاب اسلامی در خصوص عدم مداخله نظامیان در سیاست، به عواقبی چون میلیتاریسم، اقتدارگرایی، انحصارگرایی و آسیبهای نظامی شدن سیاست همانند عدم توجه به مقوله های معنایی، فرهنگی و اجتماعی اشاره دارند در مقابل موافقان با تاکید بر ناکارآمدی و فساد گسترده در حکومت و با توجه به عدم انسجام وانفعال دولت در مقابله با کانونهای قدرت و ثروت در درون حکومت ومعضلات انباشته شده و مشکلات ساختاری در سیستم، نیازبه یک فرد مقتدر و تحت حمایت و پشتوانه سازمانهای رسمی برای یک دوره کوتاه مدت و گذار در سروسامان دادن به مشکلات را ضروری و حیاتی می دانند.
نکته قابل توجه اینست که در این گمانه زنی ها بخشی از طیف موافقان نیروهای اصلاح طلبی هستند که به طور سنتی مخالف اقتدارگرایی و نظامی گری بودند و از نیروهای اجتماعی در تعیین سرنوشت سیاسی جامعه حمایت میکردند. برخی از این افراد به این نتیجه رسیده اند که تفاوتی در سپردن قوه مجریه به یک فرد نظامی یا غیر نظامی ندارد چون قدرت و مسئولیتها در حکمرانی دوپاره است و دولت پنهانی وجود دارد که پاسخگو نیست و قوه مجریه را به اصلاح تدارکچی حکومت میدانند. افرادی دیگر از همین جناح معتقدند نظارت و هدایت برخی از شرکتهای دولتی یا اموری همچون مسکن، خودرو و تنظیم بازار اقلام اساسی از کنترل دولت خارج شده است و با این افراد و ساختار فعلی، معضلات و بحران کل سیستم را تهدید میکند و به فروپاشی میرسد. لذا اجبارا در کوتاه مدت تغییرات ساختاری توسط یک فرد مقتدر باید صورت پذیرد.
واقعیت غیر قابل انکار اینکه جامعه چندان مخالفتی به روی کار آمدن فرد نظامی ندارد. در واقع تجربه تاریخی ثابت کرده که منجی گرایی و اسطوره گرایی بخشی از فرهنگ سیاسی ایرانیان است. همچنین در هر دوره ای موضوعاتی همچون توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی بیشتر اهمیت پیدا کرده و یا به هر دلیلی از میزان اقتدارگرایی گروه حاکم کاسته شده است، تحمل آزادی، مدارا و رعایت قواعد بازی از سوی بازیگران سیاست مخدوش شده است و خشونت و حذف و حتی همکاری و تحریک عوامل خارجی برای به زمین زدن رقیب در دستور کار قرار گرفته است و نهایتا عدم تحمل و فقدان رواداری و گفتگو به اقتدارگرایی و انحصار منجر می شود. از سوی دیگر نیروهای نظامی همچون ارتش و سپاه خدمات شایسته ای در طول دوره جنگ و پس از آن به مردم ارائه داده اند و کماکان استقبال از نیروی نظامی تاثیر گذار در میان مردم وجود دارد.
از منظری دیگر به نظر می رسد تمایل به نظامی گرایی در جناح اصولگرایی که بخش انتصابی را کاملا در اختیار دارد، تلاش برای مصادره و یکدست شدن قدرت برای شرایط آینده و هدایت تغییرات بنیادین در انتقال قدرت و احتمال اصلاح قانون اساسی باشد. از سوی دیگر با توجه به اظهار نظرهای جنجالی و چالشی در خصوص اهداف انقلاب توسط برخی از رجل سیاسی که در مناصب قدرت قرار دارند، این اندیشه که قوه اجرایی فقط باید بازوی مکانیکی باشد و از هدایت و تفسیر و دخالت در امور اساسی و عقیدتی جمهوری اسلامی پرهیز کند اهمیت یافته است و میتواند عاملی دیگر در تقویت این تصمیم باشد.
در دنیای مدرن و تخصصی شدن امور زندگی، واگذاری امور سیاست به یک فرد نظامی نقص و اشکال محسوب میشود. ریشه این معضل را باید در عدم شکل گیری احزاب قوی و فراگیر دانست. اگر نخبگان سیاسی تاثیر گذار پیر و فرسوده شده اند و نیروهای جوان نیز ناشناخته و بدون پشتوانه هستند نشان از اهمالکاری و غفلت حاکمیت از تقویت سازمانهای سیاسی و احزاب است. کادرسازی، آموزش سیاسی و جامعه پذیری سیاسی و کمک به اداره مطلوب حکومت از وظایف احزاب است. مسلما در شرایط بحرانی و نبود احزاب قوی و فراگیر، تمایل به بکارگیری نظامیان و تداخل نظامیان در سیاست افزایش می یابد.