آجرهای دیوار اعتماد مردم به مسئولان یکی یکی برداشته شد. با هر شعار، هر وعده و هر سیاست نابخردانه یکی از این آجرها کنار گذاشته شد. اکنون دیوار اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی به کمترین حد کاهش یافته است. سطح این بی اعتمادی به درجه ای رسیده است که مردم نه تنها انتظاری به گشایشی از برنامه ها و سخنان مسؤولان ندارند بلکه دعا می کنند پیامد سخنان و رفتارشان، شرایط را وخیم تر نکند.
عوامل متنوعی در این پروسه دخیل بودند. سوء مدیریت، ترجیح منافع شخصی-باندی بر منافع عمومی و از همه مهمتر فقدان یک مکانیزم تضمینی برای ممانعت از فساد از این جمله اند. ساز و کار مبارزه با پروسه ی فساد و تأدیب مفاسد که جای خود دارد.
قدرت سیاسی، رفتار مبتنی بر مسئولیت پذیری ندارد و اساساً پاسخگو نیست. فراتر از آن شأن پاسخگویی برای خودش قائل نیست. چون قدرت، شخصی شده است. شخصی شدن یعنی محدوه ی اِعمال قدرت را به اختیار و سلیقه ی شخصی مدیریت کردن است. یعنی به کسی ارتباطی ندارد من در ملک شخصی ام چگونه می اندیشم و رفتار می کنم!
نمونه های زیادی برای شخصی شدن قدرت وجود دارد. فیلترینگ شبکه های اجتماعی از این نمونه اند. مثال آشکاری از معضل شخصی شدن قدرت سیاسی! مردم نباید استفاده کنند ولی مدیران و مسئولان توئیت می کنند و عضو فیسبوک هستند!
بحث استفاده یا عدم استفاده مدیران نیست، مسئله توجیه تئوریکی هست که ورای این رفتار خوابیده است. برای شما ممنوع، در حالیکه برای ما بلااشکال است. تا این جای کار هم موردی ندارد؛ هر چند با نقض آشکار گردش آزاد اطلاعات و حق بنیادین دانستن در تعارض است. مشکل اساسی تسری این ایده به سایر امور اجتماعی، سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است.فاجعه شکل گیری حق ویژه است!
در حوزه ی سبک زندگی، مزایای اقتصادی، فرصت های سیاسی-اجتماعی هم همین ایده حاکم است. قائل شدن به داشتن آنچه در حوزه ی ممنوعه ی مردم است! این نگاه است که نهادینه شده و تبدیل به سناریویی عادی شده است.
قدرت که شخصی شود الزامی به پاسخگویی به پیامدهای آن هم وجود ندارد. به راحتی توجیه می شود. تکذیب و حتی در خبطی آشکار انکار می شود. مانند آنچه فتاح گفت و پس گرفت!
مثال دیگر فراخواندن مردم به بورس توسط آقای روحانی است. رئیس جمهور به صراحت گفت: مردم همه چیز را به بورس بسپارند! مردم که تمام سرمایه هایشان آب می رفت، اعتماد کردند و دل به دریا زدند!ماحصلش چی بود!؟ افتادن از چاله به چاه! سوء استفاده از اعتماد مردم، گم شدن سرمایه اجتماعی در وادی شخصی شدن قدرت از یکسو و غیر پاسخگو بودن مسؤلان از سوی دیگر! اگر قادر نيستيد از سرمایه ی مردم صیانت کنید، چرا مردم را به فلاکت می کشانید؟! می دانید مردم چه می گویند؟ ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان!