مرد جوانی با دو دست و دو پای معلول جلوی دوربین مینشیند، دو فرزند کوچکش را کنار خود مینشاند و با شرم و حیا از نداریاش میگوید، از فقر، از تنگدستی همیشگی، از پولی که ندارد تا برای نوزادش شیرخشک بخرد، از دستفروشی کنار خیابان که نان دندانگیری ندارد.
کمی آنطرفتر چند روز مانده به عید، مردی با معلولیت ذهنی در سکوت کامل، بیآنکه برای کسی مزاحمتی داشته باشد در گوشه بازار به دستفروشی مشغول است که ناگهان از طرف مرد جوانی مورد آزار روحی واقع میشود. مرد جوان برای چند لحظه تفریح خود و حاضرین وانمود به ابتلای این مرد به کرونا میکند و تلاش میکند نشان دهد که میخواهد او را کشانکشان با خود به جای نامعلومی ببرد.
کمی پیشتر تصویر معلولی از محرومترین استانهای کشور منتشر میشود که نشان میدهد این فرد با داشتن معلولیت از ناحیه دست و پاها حتی یک ویلچر برقی ندارد و در حالیکه هنگام راه رفتن، خودش را روی زمین میکشاند از مردم برای تهیه ویلچر درخواست پول میکند.
چندی قبلتر یک پسر جوان تالشی چند بُرش از زندگی خود و خواهر معلول و مادر سالمندش را به یک خبرنگار منعکس میکند و میگوید با وجود شدت معلولیت از راه فروش شارژ ایرانسل و همراهاول امرار معاش میکند.
کمی دیرتر یا زودتر پسر جوانی با معلولیت شدید سیپی در حالی که اشک میریزد از نبود توجه، حمایت و عدالت شکایت به خدا میبرد.
کمی پیشتر تصویری از مهرخاتون زن جوانی از ایرانشهر مظلوم و دردکشیده منتشر میشود که نشان میدهد او از یکسال گذشته بهدلیل داشتن زخمبستر نتوانسته به پشت بخوابد. فقر مطلق از همهجای زندگی این زن میبارد، شوهرش معلولیت دارد و بیکار است و آنها حتی برای خرید شیر خشک هم بضاعت ندارند.
کمی نمیگذرد که تصویری از غارنشینی یک خانواده چند معلولی در یکی از استانهای دورافتاده پخش و البته به سرعت تکذیب میشود و بهزیستی محل، در راستای این تکذیب به خود اجازه میدهد لیستی از خدمات ارائه شده به آنان را رسانهای کند.
این اتفاقات که البته مشت کوچکی از خروارها مشکلاتی است که در میان جامعه هدف سازمان بهزیستی وجود دارد، زیبنده این مردم و این سازمان و البته مدیران آن نیست.
اینها تنها چند نمونه از دریای دردها و دردمندانی است که تاکنون هیچ رئیس و معاونی در بدنه بهزیستی نوبتی برای ویزیت آنان و پیچیدن نسخه درمانی مناسب و علاج همیشگیاش معین نکرده است.
اگر فلسفه تأسیس بهزیستی پیشگیری از بروز این پدیدهها و رسیدگی به مشکلات جامعه هدف باشد که هست؛ زایش هر روزه این دردها از انحراف این سازمان در مسیر انجاموظایف قانونی یا دستکم رخوت و رکود نشان دارد.
دولت در رسیدگی به افراد دارای معلولیت تنها یک نماینده رسمی دارد و آن نماینده «سازمان بهزیستی» است، از همینرو از این سازمان انتظار میرود فارغ از همه وظایف خود،
دفاع از حقوق معلولان را در صدر وظایفش قرار دهد و هر جا که صدای درد یا اعتراض معلولی به گوش رسید آب را از دستش زمین بگذارد و به دنبال رفع مشکل فرد مورد نظر بدود. اما دریغ که اینگونه نیست.
دریغ که با نشستن پشت میزها و در اتاقهای دربسته نمیتوان به عمق دردهای جاری معلولان پی برد. نمیشود در تهرانِ دود گرفتهی غیرشفاف نشست، از درد مردی که در زاهدان از درمان مرض حصبه زنش عاجز است و هنوز مستمری تکنفره دریافت میکند غافل بود و به ساخت گزارشهای دهانپرکن از اقدامات ناقص، در نیمهراه مانده و معیوب افتخار کرد.
این سازمان در برخورد با رویدادهای حوزه معلولان در عمل نشان داده بیش از آنکه مدافع حقوق معلولان باشد به رفع و رجوع کمکاریهای صورتگرفته علاقمند است و در برابر اهمال دستگاههای دولتی از در دوستی درمیآید. اگر نه؛ در چندین معلولآزاری رخ داده در یکسالونیم گذشته چرا حتی یک سابقه پیگیری قضایی هم در کارنامه بهزیستی نیست؟
بهزیستی حتی در برابر برخی از قانونشکنیها در حق معلولان یا در مواردی که روح جمعی جامعه را خدشهدار کرده و صدای افکار عمومی را بلند کرده نیز بارها سکوت پیشه کرده و همواره این سمنها و فعالان حوزه افراد دارای معلولیت بودند که با دست خالی دائماً به حقخواهی و مطالبهگری حقوق همنوعان خویش پرداختهاند، حالآنکه بهزیستی تنها متولی معلولان در ایران و تنها وکیلمدافع این گروه مظلوم است.
چه بسیارند افراد معلولی که از مراحل مختلف آزمونهای استخدامی عبور میکنند و در مراحل انتهایی در مقایسه با افراد تندرست از گزینش جا میمانند و بهزیستی بهجای ریشهکن ساختن این تبعیض؛ همچنان وعده میدهد که سه درصد سهمیه استخدام معلولان همچنان سر جای خود باقیاست! این بقا برای افرادی که سن و شانس استخدام را از دست میدهند چه حاصلی خواهد داشت؟
آنچه از بهزیستی انتظار میرود این نیست که جیبهای همه افراد جامعههدف را از پول و نقدینگی پر کند، بلکه مهمترین رسالت این سازمان این است که در برابر حقشکنیهایی که در این حوزه صورت میگیرد و در برابر عدم انجاموظیفه دستگاههای دارای وظیفه در برابر معلولان «حقخواهی کند.»
این سازمان اگر خود را وکیل معلولان بداند باید بهجای تهیه بودجه و اعتباری که همواره در برابر قامت بلند مشکلات با کسری و کمبود مواجه است، بخش اعظم پتانسیل خود را بر سر چانهزنی با دستگاههای مختلف بگذارد و آنها را به اجرای قوانین و عمل به وظایف قانونیشان مجاب کند و یا عدم تعهد آنان را مورد پیگرد حقوقی قرار دهد.
مدیریت؛ لباس نیست که بشود آن را بر قامتها اندازه کرد، مدیریت دغدغه است که روح را میآزارد، جسم را خسته میکند اما ذهن را به پویایی وامیدارد. لاجرم هر آنکه مدیرتر است درد مضاعف میکشد تا بار بیشتری از شانههای جامعه بکاهد. مدیرها این روزها اگرچه کمیاباند اما صاحبان دردهای بیدرمانی هستند که شفایشان در راه افتادن میان آحاد مردم، یافتن زخمها و یافتن راهی برای علاج همیشگی دردهای دردمندان نهفته است.
کاش سازمان بهزیستی هیچ شرح وظیفهای نداشت جز آنکه وکیلمدافع دلسوز و با شهامت معلولان و گروههای هدف خود باشد...
*خبرنگار حوزه معلولان