چرا شماری ازکشورها وحکومت های آن ها مایلند که سلاح هسته ای داشته باشند ؟ آیا براستی همان گونه که برخی تحلیل گران ادعا می کنند، عمر سلاح های هسته ای به سر آمده و داشتن آن ها هیچ گونه برتری و مزیتی را برای دارندگان آن ها ایجاد نخواهد کرد؟ تردیدی نداشته باشید که اگر این سخن اندکی با راستی های جهان امروز همخوانی داشت، کشورهایی مانند ایالات متحده، روسیه و حتی هند اندکی در نابودی و کنار گذاشتن بمب های خود، درنگ روا نمی داشتند و این درحالیست که نه تنها کشورهای دارنده سلاح های هسته ای از بمب های ویرانگر خود دل نمی کنند، بلکه در راستای ارتقاء سطح زرادخانه های هسته ای خود ازهیچ کوششی نیز کوتاهی نمی ورزند. به گمان نگارنده، به سلاح های هسته ای از پس از رخداد هیروشیما و ناکازاکی دیگر به عنوان یک اهرم تهاجمی نگریسته نمی شود، اما این سلاح ها به عنوان اهرمی نیرومند جهت بازدارندگی، نه تنها اهمیت و کارایی خود را ازدست نداده اند، بلکه به عنوان وسیله ای در راستای بقاء حکومت ها و قدرت شان براهمیت آن ها افزوده نیز شده است. در جهان امروز دو گروه از کشورها نسبت به دیگران تمایل بیشتری برای داشتن سلاح های هسته ای از خود نشان می دهند. این کشورها عبارتند از ۱- کشورهای دارای حکومت های توتالیتر ۲- کشورهای دارای حکومت هایی با تمایلات امپریالیستی – کاپیتالیستی (امپراتوری سرمایه داری). دراین میان البته کشورهای اندکی نیز وجود دارند که به علت وابسته بودن به دو گروه یادشده، توسط آن ها و جهت ایجاد موازنه راهبردی دریک منطقه حساس به این سلاح ها تجهیز می شوند. برای نمونه، نظام حکومتی پاکستان را نه می توان در زمره حکومت های توتالیتر گنجانید و نه در زمره حکومت هایی با تمایلات امپریالیستی، اما این کشور را برای ایجاد موازنه راهبردی در برابرهند مجهز به سلاح هسته ای نمودند، نه آن که این کشور که بسیار واپس گرا و وامانده از کاروان مدرنیسم است، توانسته باشد به پشتوانه دانش خود به این فناوری فوق مدرن وبسیار پیچیده دست یافته باشد . باور به این داستان مضحک که پاکستانی ها در سکوت مطلق ابرقدرت ها، تنها با کمک یک دانشمند هسته ای خود به نام عبدالقدیرخان به این سطح از دانش جهت ساخت سلاح هسته
به سلاح های هسته ای از پس از رخداد هیروشیما و ناکازاکی دیگر به عنوان یک اهرم تهاجمی نگریسته نمی شود، اما این سلاح ها به عنوان اهرمی نیرومند جهت بازدارندگی، نه تنها اهمیت و کارایی خود را ازدست نداده اند، بلکه به عنوان وسیله ای در راستای بقاء حکومت ها و قدرت شان براهمیت آن ها افزوده نیز شده است
ای دست یافته باشند، بسیار ساده انگارانه است. اما بیرون از دسته بندی های فوق، کشورهایی نیز وجود دارند که اگرچه در جهان امروز تقریبا سیاست بی طرفانه ای را درپیش گرفته اند، اما با سطح بالای دانشی که دراختیار دارند می توانند به محض احساس نیاز به سلاح هسته ای دراندک مدتی بدان دست یازند. برای نمونه، ژاپن و آلمان را می توان دراین گروه از کشورها جای داد. دراین جا برای آن که به نقش حساس سلاح های هسته ای برای دو گروه از کشورهای اصلی متمایل به داشتن این سلاح ها پی ببریم، می بایست مزایایی را که به واسطه داشتن این فناوری مرگ آور از آن این کشورها می شود مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. کمترین امتیازی که سلاح هسته ای برای یک حکومت توتالیتر ایجاد می کند آن است که حکومتی که به این گونه سلاح ها مجهز هستند، می تواند بقاء دراز مدت خود را در برابر تهدیدات بیرونی و درونی تضمین کند. درنظام های توتالیتر جهان امروز که معمولا به شدت میلیتاریستی نیز هستند، هیچ انقلاب یا حتی شورشی بدون کمک نیروهای خارجی امکان پیروزی نخواهد یافت، بنابراین حکومتی که به اهرم سلاح هسته ای مجهز باشد، می تواند از موضع قدرت دربرابر دخالت نیروهای خارجی که معمولا به شکل پشتیبانی از نیروهای اپوزیسیون و انقلابی نمود می یابد برخورد کند. همچنین حکومت های توتالیتر با تجهیز خود به سلاح های هسته ای، در برابر حمله نظامی خارجی نیز می توانند بقاء و ایمنی خود را تضمین کنند. زیرا هیچ کشوری حتی با داشتن پیشرفته ترین ارتش ها با توجه به پیامدهای دهشتناکی که بدان آگاهی دارد، حاضر نخواهد بود به کشوری که دارنده سلاح هسته ای است حمله کند. چنین وضعیتی هم اکنون درشبه جزیره کره کاملا قابل لمس است. حکومت توتالیتر کره شمالی با تجهیز خود به سلاح اتمی، بقاء خود را در برابر هرگونه انقلاب درونی و حمله بیرونی تضمین کرده است. بی گمان می توان گفت که در این کشورهرگز انقلابی همانند انقلاب لیبی که با دخالت نظامی غرب به پیروزی رسید یا انقلاباتی ازاین دست روی نخواهد داد، زیرا هرگونه نحله انقلابی در نطفه و بدون بیم از دخالت خارجی نابود خواهد شد. ازسویی دیگر یک حکومت توتالیتر حتی از رادیکال ترین گونه آن نیز هرگز چنین پنداری را به
حکومت توتالیتر کره شمالی با تجهیز خود به سلاح اتمی، بقاء خود را در برابر هرگونه انقلاب درونی و حمله بیرونی تضمین کرده است. بی گمان می توان گفت که در این کشورهرگز انقلابی همانند انقلاب لیبی که با دخالت نظامی غرب به پیروزی رسید یا انقلاباتی ازاین دست روی نخواهد داد
ذهن راه نخواهد داد که بخواهد پیشاپیش از سلاح هسته ای جهت حمله به کشوری دیگر بهره ببرد، زیرا نخستین حمله می تواند واکنشی را به همراه آورد که واپسین لحظات عمر آن حکومت و حتی موجودیت آن کشور را رقم زند. بنابراین حکومت های توتالیتر درصورت داشتن سلاح هسته ای بیش از آن که دراندیشه تهاجم به دیگران باشند، خواستار تضمین بقای خود هستند، اما پر روشن است که یک حکومت توتالیتر به سبب ماهیت ایدئولوژیک خود، باداشتن چنین تضمین و قدرتی با خاطری آسوده به یکی از بنیادی ترین اصول خود یعنی حمله ایدئولوژی نیز خواهد پرداخت، به سخنی گویاتر سلاح اتمی نه خود به عنوان عامل حمله، بلکه به عنوان پشتوانه یک حمله ایدئولوژیک می تواند به کار رود. پس در این جا بی گمان توتالیتاریانیسم پدیدار نخواهد شد مگر آن که دربرابر اضداد خویش قرار گیرد و یکی از مهم ترین این اضداد می تواند در چهارچوب امپریالیسم- کاپیتالیسم تعریف شود. اگرچه واژه امپریالیسم شاید درجهان امروز اندکی کهنه شده و چندان نتواند بارمعنایی و مفهوم مورد نظر ما را دربرگیرد، اما بی تردید جهانی که دربرابر توتالیتاریانیسم شکل می گیرد نیاز دارد تا برای حفظ دستاوردهای خود، زیر چتر یک نیروی برتر و یک ماشین جنگی عظیم ایجاد همبستگی کند، بنابراین خواه ناخواه ما با یک امپراتوری که زیر واژه امپریالیسم قابل تعریف است مواجه می شویم، که البته هم اینک نیز با اندکی دقت درساختار کشورهای هموند پیمان ناتو به درستی چنین ادعایی نیز پی خواهیم برد. بیشتر حکومت های امپریالیستی امروزی به علت حفظ ظاهر مردم سالارانه خویش، از جانب انقلاب های درونی در امانند، زیرا در سیستم های لیبرال دموکراسی، اعتراضات وتغیرات معمولا نه در ریختی انقلابی، بلکه به شکلی دموکراتیک نمود می یابند. بنابراین سلاح های هسته ای دراین گونه حکومت ها بیش از آن که درراستای بقای حکومت به کار گرفته شوند، در راستای حفظ هژمونی جهانی و سلطه این کشورها برکشورهای دیگر به کار می روند. بدین سان در یک سخن کلیدی می توان گفت که سلاح های هسته ای، امروز بیش ازآن که سبب ایجاد موازنه میان کشورها باشند، سبب ایجاد موازنه جهانی میان دو اید ئولوژی امپریالیسم-کاپیتالیسم از یک سو و توتالیتاریانیسم
جهانیان باید خوشبین باشند که این سلاح های غیر انسانی و ویرانگر تنها به عنوان یک تهدید بازدارنده به کار روند که درغیر این صورت، روزی که یک ذهن پریشان به این سلاح ها نه از زاویه بازدارندگی بلکه از زاویه تهاجمی بنگرد، آن روز را بی تردید می بایست روز پایان جهان پنداشت
از سویی دگر هستند. اما نکته بسیار مهم دراین میان آن است که درصورت ایجاد چنین موازنه ای، نظم نوین جهانی مورد نظر غرب به رهبری آمریکا هرگز از مرزهای شعاری گذر نکرده و عملی نخواهد شد. با توجه به همه این حقایق آیا هنوز نیز می توان براین باور بود که سلاح های هسته ای در جهان امروز کارایی خود را ازدست داده اند؟ بی گمان پاسخ بدین پرسش منفی خواهد بود. یک سلاح هسته ای با همان ظاهر ساده و ناچیزش می تواند در بردارنده و بازگو کننده مفاهیم عمیقی از معادلات قدرت و سیاست در جهان امروز باشد. ازدید نگارنده تعداد سلاح های هسته ای یا کلاهک های هسته ای یک کشور آن گونه که در اذهان درباره آن بزرگ نمایی می شود، چندان مهم نمی نماید. پیمان هایی مانند استارت ۱و۲ بیشتر سناریوهایی هستند که در راستای بازی با اذهان طراحی می شوند. امروزه قدرت یک بمب گداختی یا هیدروژنی می تواند تا بیش از۱۲۰۰ برابر بمبی که در هیروشیما به کار گرفته شد، ویرانی به بار آورد. نیازی نیست تا حتما صدها کلاهک هسته ای شلیک شوند تا ابرقدرتی را از سریر قدرت به زیر کشند. گذشتن تنها چند موشک بالستیک مجهز به کلاهک هسته ای از سد سپر دفاع موشکی آسمان یک ابرقدرت و برخورد آن ها با دو یا سه شهر کلیدی و اقتصادی آن کشور می تواند در چشم برهم زدنی امپراتوری آن کشور را به افسانه بدل ساخته و سرنوشت جهان را به گونه ای دیگر رقم زند؛ بویژه آن که فناوری های نوین این امکان را به وجود آورده اند که بمب های هسته ای، نه لزوما به وسیله سامانه های پرتابی، بلکه حتی به گونه ای مینیاتوری و در بسته های سربی نیز قابل جابجایی و استفاده باشند. با توجه به همه آن چه که گفته شد می توان چنین گفت که سلاح های هسته ای تابه امروز به عنوان یکی از مهم ترین وراهبردی ترین اهرم های بازدارندگی در جهان پرخطر ما توسط قدرت ها و حکومت ها بکار گرفته شده و همچنان نیز به کار گرفته خواهند شد . جهانیان باید خوشبین باشند که این سلاح های غیر انسانی و ویرانگر تنها به عنوان یک تهدید بازدارنده به کار روند که درغیر این صورت، روزی که یک ذهن پریشان به این سلاح ها نه از زاویه بازدارندگی بلکه از زاویه تهاجمی بنگرد، آن روز را بی تردید می بایست روز پایان جهان پنداشت.