متاسفانه رسانه ملی ما طی سالهای اخیر نشان داده است که بیشتر گرایش حزبی و سیاسی دارد تا اینکه بخواهد فراجناحی، براساس منافع ملی و کمک به وحدت ملی عمل کند.
دلیل این حرف نوع مواجهه صداوسیما با رقابتهای سیاسی یا نوع تعاملات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در کشور است. معتقدم دو عامل باعث چنین برداشتی میشود: نکته اول این است که شاهد نوعی کمتجربگی در بهکارگیری تکنیکهای رسانهای در صدا و سیما هستیم و نکته بعدی، نوع انتخاب نیروهایی است که مسئولیت انتشار اخبار یا اطلاعرسانی را برعهده دارند. حتی گزینش افراد برای اجرای برنامههای مختلف، رویکرد سیاسی و جناحی دارد و همین مساله باعث شده است تا برخی نیروهایی که در رسانه ملی کار میکنند، بیش از آنکه نگاه فراجناحی به رخدادها و پدیدهها داشته باشند، گرایشهای جناحی را با انتخاب واژگان و آرایش پیامهای خود، در برنامهها بروز دهند. بر این اساس بیش از آنکه مخاطبان بخواهند از پیامهای رسانه ملی تاثیر بپذیرند، از آنچه این رسانه منتشر میکند، درکی تبلیغی و جناحی دارند. وقتی مخاطب میبیند آنچه از طریق این رسانه اعلام میشود، برنامههای یک جریان سیاسی خاص است، طبیعی است که به آنها در همین حد توجه خواهد کرد و این برنامهها را دارای ابعاد ملی ارزیابی نمیکند.
از جمله پیامدهای چنین رویکردی در رسانه ملی این است که صداوسیما این امکان را از دست میدهد که در بزنگاهها تاثیرگذار باشد، چراکه پیش از این به مخاطب خود القا کرده است پیامها و اخباری که از صداوسیما دریافت میکند، تابعی از گرایشها و رویکردهای جناحی است. اگر امروز شاهد استقبال مخاطبان ایرانی از رسانههای بیگانه هستیم به دلیل همین خلأ است. اگر متاسفانه اکنون رسانههای بیگانه به آسانی میتوانند جریانسازی کنند و صداوسیما به صورت واکنشی در برابر آنها وارد عمل میشود، باید مشکل را در خود جویا شویم که چرا رسانه ملی نمیتواند خودش جریانساز شود و افکار عمومی را به دست بگیرد.
اگرچه در عصر ارتباطات قرار داریم و ماهواره، اینترنت و انواع وسایل ارتباط جمعی وجود دارد اما این وضع به معنی آن نیست که در دنیا رسانههای رسمی محوریت خود را از دست دادهاند، با این حال نمیدانم چه اصراری وجود دارد که صداوسیمای ما دوست دارد جایگاه خود را در حد بلندگوی یک گرایش حزبی و جناحی فروبکاهد؟
من برای همه جریانهای سیاسی ارزش قائلم و نمیخواهم قضاوتی درباره خوب یا بد بودن جریانهای اصلاحطلب یا اصولگرا داشته باشم، تنها میخواهم بگویم که همه آنها سرمایههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور هستند و تا زمانی که رسانه ملی بازتابدهنده تنها یک رویکرد و تریبونی علیه رویکرد دیگر باشد، طبیعی است که مخاطب از صداوسیما، پیامهایی جناحی و سیاسی برداشت کند.
امیدواریم رسانه ملی ما در آیندهای نهچندان دور به بلوغی فکری در این زمینه برسد زیرا در حالی که رقیبهای جدی در بیرون از مرزها داریم که هرروز بر دامنه توانمندی خود میافزایند، صداوسیما با بحران مخاطب و البته اعتماد روبهروست بهطوری که تنها بخشی از برنامههای سرگرمکننده مثل برنامه ورزشی ۹۰ پرمخاطب میشود. البته یادآور میشوم که ضعف برنامههای صداوسیما صرفا به حوزه موضوعات جدی بازنمیگردد بلکه حوزه سرگرمی را نیز شامل میشود؛ چه چیزی از این بدتر که سریالهایی که رسانههای بیگانه پخش میکنند موضوع روز جامعه میشود و ما تنها در نقد آنها برنامههای طنز میسازیم.
بهطور کلی باید پذیرفت که رسانه ملی ما در جلب افکار عمومی بهعنوان یک رسانه فراگیر که باید همه نحلههای فکری و اجتماعی و فرهنگی را دربربگیرد، نتوانسته است موفق عمل کند چراکه بیشتر یکسویه و جناحی به موضوعات نگاه کرده و بخشینگری به جامعه داشته است. همین بخشینگریها، نگاههای تبعیضآمیز به جامعه، بلندگوی جریانی خاص بودن و علیه جریانی دیگر موضع گرفتن، باعث شده است که مرجعیت صداوسیما در افکار عمومی زیر سوال برود.
*روزنامهنگار/فرهیختگان