به گزارش مردم سالاری آنلاین، صادق زیباکلام، فعال سیاسی اصلاح طلب، در گفتگویی به بیان نکاتی درباره تغییرات در دولت سیزدهم، انتقادات مردم و ... پرداخته است. گفتگوی او را به نقل از روزنامه هم میهن می خوانید؛
*علت آنکه دولت رئیسی رکورددار جابهجایی و تغییر مدیران در دولتهای پس از انقلاب شده را چه میدانید؟ و این جابهجاییهای پرتکرار چه تاثیری بر شرایط کشور داشته است؟
شالوده دولت آقای رئیسی مجموعهای از جریانات تندرو انقلابی و افراطی بوده و هستند که طرح و برنامه مشخصی در عملکرد آنها به چشم نمیآید و به همین دلیل نیز در هیچکدام از عرصهها، از عرصه سیاست خارجی گرفته تا اقتصاد، محیط زیست، مدیریت دانشگاهها و... نقشه راهی مشخص نشده است. با توجه به وضعیت موجود باید گفت که این دولت در این مدت به جز شعارها و کلیگوییها برنامه تخصصی نتوانسته ارائه دهد.
البته یک بخشی از نداشتن طرح، برنامه و انسجام فکری و عملی مربوط به نوع حکمرانی کشور بوده است اما ویژگی مهم دیگری که در این دولت دیده میشود، مخالفت با جریانات آزادیخواه و دموکراسیخواه بوده و اینکه همه مشکلات را به گذشتگان نسبت دهند. در واقع مسئولیتناپذیری و پاسخگو نبودن، مهمترین ویژگی دولت آقای رئیسی است و هیچ طرح و برنامهای از ابتدای این دولت وجود نداشت که عدهای براساس آن بگویند درباره مسائل مختلف بعد از مطالعه، برنامهریزی، همفکری با دانشگاهیان و مدیران با تجربه وعدههایی را مطرح کنند.
تاکید میکنم که پیوستن به دولت به واسطه برنامهریزی نبوده که بر مبنای اینکه کسی تجربه و تخصص خوبی دارد از او دعوت به همکاری شود و مسئولیت به او سپرده شود. افرادی که به این دولت پیوستند نیز با توجه به اینکه دولت نه طرح و برنامهای و نه هدفی داشت صرفاً چهرهها و شخصیتهای سیاسی بودند، از جبهه پایداری و جریانهای تندرو و برخی نهادها وارد کابینه شدند، مدتی در تیم دولت بودند و با دیگران اختلاف پیدا کردند و بعد رفتند.
بدون اینکه مشخص شود چرا به دولت وارد شدند و چرا صحنه را ترک کردند، یعنی در نهایت به چراهای جامعه پاسخی ندادند. متاسفانه این دولت محل شکست، درجا زدن، عدم موفقیت و ناکامی است و آنوقت میبینید که چقدر هم مورد تایید مراکز قدرت است. همه نهادها دولت را تایید میکنند؛ از سپاه و مجلس گرفته تا قوه قضائیه و مجلس خبرگان و ائمه جماعات و...
*رفتوآمدهایی که در این دولت رخ داد، با توجه به اینکه بحثهایی را در جامعه شکل داده است، تا چه میزان به دلیل فشار از سوی جامعه یا انتقادها بوده است؟
فکر نمیکنم به دلیل فشارهای وارد از سوی جامعه و حرف و اعتراض مردم تصمیم به کنارهگیری و یا کنار گذاشته شدن گرفته شده باشد. از نظر من موضوع بر سر اختلافات سیاسی بوده است که باعث شده عدهای از دولت بروند و عدهای به دولت اضافه شوند. اینگونه نبوده که افراد صلاحیتدار، متخصص و تحصیلکرده انتخاب شوند و بر سر حضور آنها در دولت بحث و تبادلنظر شود.
اساساً چنین برنامهای در قاموس دولت آقای رئیسی نبوده چراکه اساساً یک دولت ایدئولوژیک و محصول تفکرات ایدئولوژیکِ انقلابیِ تندرو هستند و افکار و برنامههای سنجیده و علمی در کار نبوده است. کسانی هم که به دولت پیوستند در وهله اول همسویی آنها با جریانات تندرو بوده است که منجر به ورود آنها به دولت شد چراکه در غیر اینصورت عملاً به دولت راهی نداشتند. در ادامه نیز یا به اندازه کافی تندرو نبودند و یا بیش از اندازه تندروی کردند و کنار گذاشته شدند.
*بیشترین تعدد جابهجاییها پس از دولت آقای رئیسی به دولت احمدینژاد مربوط میشود. چرا جابهجاییها در این دولت که متعلق به تفکرات خاص و تندرویی نیز هستند به این اندازه زیاد بوده است؟
کنار گذاشتنها در دولت آقای احمدینژاد یک تفاوتهایی با دولت آقای رئیسی دارد. در کنار گذاشتنهای دولت آقای رئیسی دلیل اول مسائل سیاسی است که آن فرد، جناح و جریانی که به آن وابسته است مشکلاتی با آقای رئیسی پیدا میکند، اما در مورد آقای احمدینژاد اینگونه نبود و صرفاً برخورد شخصی خود آقای احمدینژاد دلیل جابهجاییها بود.
در دولت او نه از بیرون فشاری وارد میشد و نه رقابت سیاسی وجود داشت، آقای احمدینژاد به دلایلی که برای خود داشت، از یک وزیر راضی نبود و این نارضایتی در بسیاری از موارد به واسطه عملکرد نبود، خیر! برای مثال موضوع برکناری اینگونه بود که آن فرد به اندازه کافی به آقای احمدینژاد احترام نگذاشته و مطلبی را گفته بود که احمدینژاد از آن خوشش نیامده بود و در واقع با افکارِ شخص احمدینژاد برکنار میشدند؛ صرفنظر از اینکه عملکرد آنها چگونه بود و چقدر تاثیرگذار بودند.
*و چگونه باید این ساختار تغییر کند؟
این وضعیت قطعاً نیازمند تغییر است اما اشکال اساسی، بنیادین و بزرگ آن این است که مسئولین هر کاری انجام دهند، پاسخگویی برای اقدامات وجود ندارد. وضعیت اقتصاد، سیاست داخلی و خارجی، موضوع حجاب و...در تیم رئیسی را مشاهده میکنیم اما از آنجایی که قرار نیست به کسی، چه افکار عمومی، چه مطبوعات و مقامات پاسخگو باشند، بنابراین هر کاری که انجام دهند درست است و امکان تغییر این ساختار را دشوار و بسیار سخت میکند.