به گزارش مردم سالاری آنلاین، مترجم کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» با تأکید بر اینکه صهیونیستها بیشترین سرمایهگذاری را برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی به عمل آوردهاند، گفت: وقتی صهیونیستها همه امکانات خودشان را بسیج کرده بودند و از قضا توانسته بودند اروپاییها و آمریکا را هم با خودشان همراه کنند تا حکومت ایران را سرنگون کنند و نتوانستند. در چنین شرایطی طبیعتا سرمایهگذاری جدیدی علیه ایران صورت نمیگیرد؛ چون این سرمایهگذاری را بی نتیجه ارزیابی میکنند. لذا فقط صهیونیستها هستند که میتوانند از رضا پهلوی دعوت کنند؛ به عنوان یک نمادی که پشت آن هیچ چیزی وجود ندارد و فقط اینکه فکر کنند آنها همچنان دارند اقدامات ضد ایرانی خودشان را پی میگیرند.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با عباس سلیمی نمین را در ادامه میخوانید:
پیشینه رابطه خاندان پهلوی با رژیم صهیونیستی به چه زمانی بر میگردد و این رابطه چطور شکل گرفت؟
پس از اشغال سرزمین فلسطین به دست صهیونیستها و انتقال صهیونیستها از کشورهای مختلف به این منطقه، آمریکاییها و به طور کلی سردمداران سرمایهداری مسائل خودشان را در این جغرافیا به عهده صهیونیستها گذاشتند؛ یعنی صهیونیستها را مأمور صیانت از منافع غرب قرار دادند. به صراحت هم در مطالب صهیونیستها آمده و هم در کتابهای مختلف از جمله کتابی که ما ترجمه و نقد کردهایم، کتاب آقای برگمن، به صراحت به نقل از مقامات صهیونیسم میگوید ما بازوی بلند آمریکا در منطقه هستیم.
این یعنی غرب نگرانیهایی از خیزش جهان اسلام داشت. آن طوری که آنتینتون میگوید یا سایر سیاستمداران غربی مثل کسینجر پیشبینی میکردند که در آینده نزدیک این جهان اسلام هست که غرب را به چالش میکشد. بر اساس این ارزیابی پایگاهی به صهیونیستها اختصاص یافت که بتواند از منافع غربیها صیانت کند. از جمله کارهایی که این پایگاه صهیونیستی انجام میداد مراقبت از کشورهای طرفدار غرب در منطقه از جمله ایران بود.
البته یکی از عوامل سقوط پهلوی خود صهیونیستها بودند. یعنی به دلیل نگاه غارتطلبانه به ایران، خودشان باعث شدند که پهلوی ساقط شود. خود آقای برگمن هم در کتاب نبرد مخفی علیه ایران اذعان دارد بسیاری از قراردادهایی که با شاه بسته شده بود، مبنا فریب شاه بود. مثلا قرارداد موشک دوربرد بسته بودند که ایران در دوران پهلوی هم پول این موشکها را هم پرداخت کرد و هم آزمایش آن انجام شد اما به هیچ وجه شاهد ورود چنین موشکهایی به ایران نیستیم.
یعنی صهیونیستها ولعی نسبت به مسائل مالی دارند که قراردادهای بسیار سستی منعقد کردند و مثلا ما یک لوله مشترک نفت از اسرائیل به اروپا کشیدیم؛ پول لولهکشی را ایران داد و چند سال نفت به اسرائیل فرستاده و از آنجا به اروپا صادر میشد و صهیونیستها پولش را دریافت میکردند و به ایران چیزی نمیدادند. تا پیروزی انقلاب این طوری چندین میلیارد دلار نفت ایران از این طریق رفت ولی یک دلار هم به ایران ندادند.
نوع برخورد صهیونیستها نسبت به مسائل سیاسی هم یکی از دلایل سقوط پهلوی بود. درست است که ساواک توسط آمریکاییها ایجاد شد و تیمور بختیار بعد از کودتای 28 مرداد به آمریکا داده شد و آمریکاییها یک سال به او آموزش دادند و وقتی برگشت ساواک را تشکیل داد، اما بعد از تشکیل ساواک، آمریکاییها اداره امور آن را به صهیونیستها واگذار کردند. صهیونیستها هم از آن جایی که فکر میکنند با خشونت و سرکوب میتوانند ملتها را در انقیاد خودشان قرار بدهند، تصورشان این بود که در ایران هم میتوانند ملت ایران را اینگونه وادار به سکوت در برابر سلطه خودشان کنند. اما این بحث در ایران نتیجه عکس داد و باعث نارضایتی روزافزون ملت ایران شد. یعنی جنایاتی که با آموزش ساواک توسط صهیونیستها صورت میگرفت به تدریج موجب تنفر روزافزون در میان ملت نسبت به پهلوی شد.
یعنی علاوه بر منفعتطلبی که در ابعاد مختلفی این کار صورت گرفته، مثل اینکه در خاطرات سفیر اسرائیل نوشته شده هر وقت مقامات این رژیم به ایران میآمدند در خلوت بحث غارت آثار باستانی بود و یک موزه بزرگ در اسرائیل شامل اشیاء به غارت رفته از ایران است، میبینید که صهیونیستها به وفور از ایران بهره می برند. در بدو تأسیس رژیم صهیونیستی مواد خوراکی را هم از ایران میبردند اما در پایان دوره پهلوی این قضیه معکوس شد و حتی ما مرغ و تخم مرغ از اسرائیل وارد میکردیم. اسرائیلیها به کمک آمریکا کشاورزی ایران را نابود و ایران را تبدیل به یک مصرف کننده محصولات خودشان کردند.
امروز صهیونیستها همچنان در فکر این هستند که بتوانند با سرکوب، ملت ایران را به حالت دوران پهلوی برگردانند. در ارزیابی آنها این بود که بین گروهها اپوزیسیون تنها گروهی که میتواند با مشت آهنین در ایران عمل کند، منافقین هستند. ارتباطات منافقین با صهیونیستها در سالهای اخیر خیلی گسترش پیدا کرد و توانستند اقداماتی مثل ترور دانشمندان و برخی انفجارها را از طریق منافقین انجام دادند و این تلقی به وجود آمد که منافقین برای تضعیف حاکمیت ملی میتوانند کارهایی در ایران انجام بدهند. لذا اروپاییهایی که چندین سال اعلام کرده بودند اینها گروه تروریستی هستند، اجازه دادند فعالیتهایشان را در اروپا از سر بگیرند و آمریکاییها اجازه دادند در سازمان ملل فعال باشند.
اما در جریانات سالهای گذشته انتقادات جدی نسبت به منافقین توسط گروههای مختلف صورت گرفت که اینها آدمهای جنایتکاری هستند و هیچ محبوبیتی در ایران ندارند؛ به دلیل خیانتی که کرده اند و همکاری که با صدام حسین داشتهاند. واقعا هم این گروه در ایران هیچ پایگاهی ندارد. منافقین را راضی کردند به اینکه در تظاهراتها پرچمی از خودشان ارائه نکنند و سعی بر اصلاح چهره خودشان داشته باشند و حتی کارهای تروریستی که در ایران یا جاهای دیگر انجام میدادند را بر عهده نمیگرفتند تا چهره آنها به عنوان یک چهره سیاسی قلمداد شود.
صهیونیستها در پشت پرده ترفندی به کار گرفتند که ما با منافقین کار نمیکنیم و اروپاییها در ظاهر گفتند ما به آنها اجازه فعالیت نمیدهیم. تا اینکه لو رفت اسماعیلیون عامل مجاهدین خلق است و آنها میخواهند به صورت یک آدم ناشناخته جدید او را روی کار بیاورند. وقتی این رسوایی به وجود آمد تضادهایی شکل گرفت. لذا امروز مقامات صهیونیست میخواهند بگویند ما به سلطنتطلبها هم توجه داریم. اما در کمال ناپختگی این کار دارد صورت میگیرد.
یعنی در شرایطی که اولا مشخص شد او حتی نمیتواند جزئیترین امور را مدیریت کند، او را به اسرائیل دعوت کردهاند و در این اقدام بیشتر منافع صهیونیستها مطرح است. یعنی یک شکست فاحش برای صهیونیستها رقم خورده و آنها سرمایهگذاری کلانی کرده بودند که بتوانند در ایران نتیجهای دریافت کنند اما هیچ نتیجهای که دریافت نکردند، حتی خیلی از کشورهایی که به اسرائیل امید داشتند نگاهشان را از این رژیم گرفتند و دیگر امیدی به اسرائیل ندارند.
در این شرایط اسرائیلیها میخواهند بگویند ما همچنان داریم اقداماتمان علیه ایران را دنبال میکنیم و این حرکت زنده است و تداوم دارد. در حالی که این امر موجب تمسخر همه سیاستمداران میشود. چون در اوج استیصال صهیونیستها دارند این کار را میکنند؛ آن هم با فردی مثل رضا پهلوی که هیچ لیاقتی در هیچ عرصه ای از خودش نشان نداده و با پول کلانی که از ایران به سرقت برده اند یک زندگی اشرافی دارد، نه تحصیل کرده، نه توانسته افرادی را دور خودش داشته باشد و طبیعی است که شأنی را در میان مردم ایران ندارد. طبیعی است که این سفر نه آوردهای را برای صهیونیستها خواهد داشت و نه برای رضا پهلوی. چون رضا پهلوی را بازی خورده این صحنه ارزیابی میکنند و صهیونیستها هم نمیتوانند حرکتی برای ناامن کردن ایران انجام بدهند.
چرا از میان این همه کشورهای منطقه، رضا پهلوی سرزمین های اشغالی را برای سفر انتخاب کرده که هیچ مرزی هم با ایران ندارد؟
پاسخ کاملا روشن است. چون تنها جماعتی که بیشترین سرمایهگذاری برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی به عمل آوردهاند، صهیونیستها هستند و معلوم است که آنها باید این کار را انجام بدهند. هیچ رژیم یا گروه دیگری حاضر نیست این میزان در برابر ملت ایران قرار بگیرد؛ چون میداند هزینه زیادی برای او دارد. ضمن اینکه همه کشورهای منطقه دارند رویکردشان نسبت به ایران را تغییر میدهند. چون ایران از یک بحران بزرگی که برایش ایجاد کرده بودند سربلند خارج شد؛ این نشان دهنده قدرت ایران است.
یعنی وقتی صهیونیستها همه امکانات خودشان را بسیج کرده بودند و از قضا توانسته بودند اروپاییها و آمریکا را هم با خودشان همراه کنند تا حکومت ایران را سرنگون کنند و نتوانستند، نتیجهاش برای عربستان این است که چون این قدرت قابل شکستن نیست، باید با آن تعامل و مدارا کرد. طبیعتا این روند یعنی ما بدون اینکه تبلیغ کنیم در انظار جهانی یک کشور قدرتمند ارزیابی شدیم که میتواند تهاجم گسترده را خنثی کند.
طبیعی است که در این شرایط هیچ کشوری چنین سرمایهگذاریای انجام نمیدهد و برعکس انجام میدهد. دیدید که سرمایهگذاری رژیم سعودی در مورد تلویزیون ایران اینترنشنال برگشت خورد. طبیعتا سرمایهگذاری جدیدی علیه ایران صورت نمیگیرد؛ چون این سرمایهگذاری را بی نتیجه ارزیابی میکنند. لذا فقط صهیونیستها هستند که میتوانند از رضا پهلوی دعوت کنند؛ به عنوان یک نمادی که پشت آن هیچ چیزی وجود ندارد و فقط اینکه صهیونیستها فکر کنند آنها همچنان دارند اقدامات ضد ایرانی خودشان را پی میگیرند.
اگر پهلوی دانش سیاسی داشت میگفت در این شرایط که نخست وزیر اسرائیل در حال سرنگونی است و بحران جدی در اسرائیل وجود دارد، برای چه باید چنین سفری داشته باشم؟
به نظر شما اینکه در میان اعضای کابینه رژیم صهیونیستی، وزیر اطلاعات آنها برای استقبال از رضا پهلوی انتخاب میشود چه پیامی میتواند داشته باشد؟
یعنی این موضوع هیچ دستاورد سیاسی برای صهیونیستها ندارد و بیشتر از جنبه امنیتی به این قضیه نگاه میکنند. همه ناظران سیاسی معتقدند حتی اگر صهیونیستها میخواستند پهلوی را تقویت کنند، در این موقعیت متزلزل کار بسیار خبطی انجام دادند. از سوی دیگر در این شرایطی که صهیونیستها با بحران داخلی مواجه هستند، اتکای به آنها چه آوردهای برای رضا پهلوی دارد؟! این نشان میدهد او کمترین دانش سیاسی ندارد. اگر دانش سیاسی داشت میگفت در این شرایط که نخست وزیر اسرائیل در حال سرنگونی است و بحران جدی در اسرائیل وجود دارد، برای چه باید چنین سفری داشته باشم؟ این چه آورده ای برای من دارد جز یک افتضاح سیاسی؟!
نشان میدهد میخواهند دوران محمدرضا پهلوی را احیا کنند و این خودش یک اعلام خطر است. چون خاطرات ملت ایران فراموش نشده؛ موقعی که نیروهای ساواک توسط نیروهای امنیتی صهیونیستها اداره میشدند، چه حاصلی برای ملت ایران داشت؟! همان دوران را تداعی میکند. یعنی اینکه یک مقام امنیتی از رضا پهلوی استقبال میکند، همان روابط بسیار فاجعهآمیزی که حاکمیت صهیونیستها بر ساواک برای ملت ایران رقم زد را تداعی خواهد کرد. لذا هیچ آوردهای برای هیچ کدام از دو طرف ندارد و جز ناپختگی و استیصال هیچ برداشتی از این حرکت نخواهند داشت.
به نظر شما چقدر احتمال دارد همپیمانی پهلوی با رژیم صهیونیستی مشکلاتی برای ملت ایران به وجود بیاورد از جمله اینکه خطر حمله نظامی به ایران را دامن بزند؟
خیلی دور از ذهن است. چون عملکرد قبلی صهیونیستها نشان میداد که اصلا نمیخواستند روی پهلوی اتکا داشته باشند. در چند سال اخیر صهیونیستها بیشترین اتکاء خود را بر منافقین قرار دادهاند و اذعان کردهاند به اینکه پهلوی تشکیلات ندارد و نمیتواند خواستههای ما را تأمین کند. درست هست که آدم وابستهای به صهیونیستها است، اما نه مدیریت، فهم و دانش سیاسی و نه تشکیلات دارد. هرکس باید «یک» وجودی داشته باشد که کسی «صفر» کنار آن بگذارد؛ پهلوی هیچ چیزی از خودش ندارد که آنها بتوانند تقویت کنند. علت اینکه صهیونیستها در سالهای گذشته بیشترین کمک را به منافقین میکردند این بود که فکر میکردند آنها تشکیلات دارند.
اوایل انقلاب که میخواستند روی رضا پهلوی سرمایهگذاری کنند چندین پروژه به او گفتند که در یک جزیره مستقر شود و ادعای ایجاد حکومت کند تا نیرو بیاورند و به او کمک کنند تا مثلا ایران را فتح کند. بعد نشان داد که اصلا نمیخواهد خودش را به خطر بیاندازد و ترجیح میدهد در آمریکا خوشگذرانی کند تا اینکه خودش را به مخاطره بیاندازد. افسران سیا گفتند که اصلا نمیشود روی او سرمایهگذاری کرد.