۰
جمعه ۹ دی ۱۴۰۱ ساعت ۱۸:۰۰
مادر امیرارسلان مهدوی:

پسرم فقط یک زندگی معمولی می‌خواست

امیرارسلان مهدوی یکی از پنج ورزشکار شیرازی بازداشت‌شده‌ است. اگرچه ورزشکاران بیشتری در جریان اعتراضات ۱۴۰۱ بازداشت شدند، اما این پنج نفر با انتشار فیلم «اعتراف» به آنچه «قصد بمب‌گذاری» عنوان ‌شده، بیشتر شناخته شدند.
پسرم فقط یک زندگی معمولی می‌خواست
به گزارش مردم سالاری آنلاین،وقتی اولین برف زمستان بارید، دوباره نامش بر سر زبان‌ها افتاد. تصاویرش روی کوه‌های سفیدپوش در حالی که مشغول اسکی است، بر صفحه توییتر و اینستاگرام دوستان و آشنایانش نقش بست. برف، بسیاری را یاد او انداخته‌ بود؛ یاد امیرارسلانی که در ویدئویی با شعف می‌گوید: «دربندسریم... برف خوشگلی داره میاد از این دونه‌درشت‌ها که مثل پر می‌شینه‌...». اما آخرین باری که خانواده، دوستان و آشنایانش او را دیده‌اند، به جای عینک اسکی، چشم‌بند سیاه بر صورت داشته و به جای انتظار برای نشستن برف نو، رو به دوربین چیزهایی گفته که مادرش می‌گوید «باور ندارم».
امیرارسلان مهدوی یکی از پنج ورزشکار شیرازی بازداشت‌شده‌ است. اگرچه ورزشکاران بیشتری در جریان اعتراضات ۱۴۰۱ بازداشت شدند، اما این پنج نفر با انتشار فیلم «اعتراف» به آنچه «قصد بمب‌گذاری» عنوان ‌شده، بیشتر شناخته شدند. چهارشنبه هفته گذشته دو نفر از این گروه پنج‌نفره با قرار وثیقه چهارمیلیاردی آزاد شدند؛  خبری که اگرچه خوشحالی از آزادی دنا شیبانی و محمد خیوه را به ارمغان آورد، اما نگرانی‌ها درباره تداوم بازداشت امیرارسلان مهدوی، اشراق نجف‌آبادی و حسام موسوی را تشدید کرد.
خبرگزاری تسنیم، شامگاه سه‌شنبه ۲۲ آذر فیلمی تحت عنوان «اعتراف» پنج ورزشکار «متهم به اقدام برای بمب‌گذاری» منتشر کرد. در این فیلم متهمان جوان با لباس زندان،‌ چشم‌بند و دستبند جلوی دوربین نشسته و پیش از آنکه حتی پرونده به دادسرا برود، از «قصد بمب‌گذاری در شیراز» گفتند. عنوان اتهامی امیرارسلان در این ویدئو همه کسانی که او را می‌شناختند، شگفت‌زده کرد. اتهام «اقدام برای بمب‌گذاری» برای گروهی مطرح شده‌ بود که همه ورزشکار، یکی دانشجوی ادبیات انگلیسی، یکی گرافیست، دیگری فرزند شهید، آن یکی امدادگر و فرزند یک رزمنده خوشنام و آخری هنرمند قلم‌زن است و این همه را شوکه کرده‌ بود.
بی‌اطلاعیم
امیرارسلان مهدوی چهارم آبان بازداشت شده‌ است. مادرش می‌گوید تا ساعت 7:30 بعدازظهر با پدرش بوده، بعد از او جدا می‌شود و وقتی نزدیک ساعت ۱۰ با تلفن همراه او تماس می‌گیرند، پاسخ نمی‌دهد و بعد هم دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می‌شود. مادر ارسلان هیچ اطلاعی از نحوه بازداشت و مکان آن ندارد. نمی‌داند فرزندش کجا برده‌ شده، نمی‌داند آیا محل نگهداری او از ابتدای بازداشت تا‌کنون تغییری کرده‌ یا نه. نمی‌داند الان کجا و در چه شرایطی نگهداری می‌شود. خانواده همان شب بالاخره از بازداشت ارسلان با‌خبر می‌شوند و نهاد بازداشت‌کننده، همان شب برای بازرسی به خانه آنها می‌رود. شرایط خانواده مهدوی هم تفاوت چندانی با خانواده چهار نفر دیگر نداشته‌ است. بیش از دو ماه از بازداشت ارسلان می‌گذرد و تنها چهار یا پنج بار تماس تلفنی کوتاهی با خانواده داشته‌ است؛ تماس‌هایی که تنها یک احوالپرسی ساده بوده، هیچ صحبتی از اینکه کجاست، چه اتهامی به او تفهیم شده و در چه شرایطی است، مطرح نشده‌ است. مادر ارسلان می‌گوید او اجازه هیچ صحبت اضافه‌ای ندارد و «صدایی» همواره از آن سوی خط متذکر می‌شود که توضیح اضافه‌ لازم نیست.
آن‌طور که مادر امیرارسلان می‌گوید، آنها موفق به دیدار و ملاقات حضوری نشده‌اند؛ علی‌رغم آنکه از دادستان نامه‌ای در این خصوص داشته‌اند. آنها همچنین هیچ اطلاعی از روند پرونده فرزندشان ندارند. نه شماره پرونده‌ای اعلام شده و نه می‌دانند که در چه مرحله‌‌ای و چه زمانی می‌تواند به وکیل دسترسی داشته‌ باشد. بی‌خبری‌ای که مشمول این روزهای خانواده‌ است.
ارسلان سیاسی نبود
ارسلان مثل بسیاری از هم‌سالانش از سیاست یک زندگی معمولی می‌خواست. مادرش می‌گوید «ارسلان سیاسی نبود، موضوعات سیاسی روز را در آن حد که به زندگی روزمره‌ و آینده‌اش بستگی داشت، دنبال می‌کرد» و در پی یک «زندگی نرمال» بود. امیرارسلان چهارم مهر امسال ۳۴‌ساله شد. او در شیراز به دنیا آمد. تا مقطع کارشناسی کامپیوتر خواند و در کنار تحصیل از روی علاقه هنر و ورزش را دنبال کرد. مدرک مربیگری در رشته‌های اسنو‌بورد، کوهنوردی، صخره‌نوردی و دوچرخه‌سواری گرفت و شاگردان بسیاری در این رشته‌ها تربیت کرد. مادرش او را «هنرمند و ورزشکاری مردم‌دار و اجتماعی با روحی بزرگ» توصیف می‌کند.
مادر ارسلان ۳۵ سال سابقه خدمت در آموزش‌و‌پرورش دارد، با لوح‌های تقدیری که از سر ناامیدی می‌گوید «کیلویی هم به دردم نخورده‌ است». پدرش در دانشگاه برق خوانده، شغل آزاد دارد و آن‌طور که مادر ارسلان می‌گوید، «بسیار خوش‌نام است». مادر امیرارسلان می‌گوید فرزندش در «محیطی کاملا فرهنگی» بزرگ شده است. مادر، معلمی که «۳۵ سال با حساسیت‌های ویژه فرزندان مردم را راهنمایی کرده»، می‌گوید «با حساسیتی چند برابر بیشتر فرزندان خودم را بزرگ کردم».
هیچ حسی نداشتم
آن‌قدر به فرزندش ایمان دارد که می‌گوید وقتی فیلم اعتراف‌ها را دیده «هیچ حسی» نداشته‌ چون از فرزندش و دوستانش مطمئن است؛ دوستانی که نقطه وصل‌شان تنها «ورزش» بوده و بس. او می‌گوید: «شاید در محیط و جو جامعه و با توجه به همه کمبودهایی که این روزها برای جوانان وجود دارد، اعتراض‌هایی داشته‌اند»، اما آنچه را در این فیلم از این پنج جوان به نمایش گذاشته شده، باور ندارد. به ضد و نقیض موارد مطرح‌شده در فیلم با اظهارات معاون سیاسی و امنیتی استاندار فارس اشاره می‌کند و می‌گوید استانداری در گفت‌و‌گویی که داشته به صراحت ماجرای «بمب‌گذاری» در شیراز را رد کرده و صرفا به بیان این خبر اکتفا می‌کند که «عده‌ای مشکوک به همراه داشتن مواد اشتعال‌زا» دستگیر شده‌اند، اما در فیلمی که تحت عنوان «اعتراف» منتشر شده، همه‌ چیز طوری جلوه داده شده که گویا پشت پرده یک عملیات بمب‌گذاری در شیراز کشف و نشان داده می‌شود.
فارغ از آنکه اساسا به ویدئوی پخش‌شده تحت عنوان «اعترافات» چه اشکالاتی وارد است یا چه تناقض‌هایی در آن دیده می‌شود اساسا پخش برنامه‌هایی از این دست، در مرحله تحقیق خلاف قانون به شمار می‌آید.
از آنجا که در اصل ۳۸ قانون اساسی تصریح شده «اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است» و در ماده ۱۶۸ قانون مجازات اسلامی نیز تأکید شده « اقرار در صورتی نافذ است که اقرارکننده در حین اقرار، عاقل، بالغ، قاصد و مختار باشد»، بر همین اساس پذیرش این امر دشوار است که پیش از طی فرایند قانونی حضور در دادسرا و پس از آن دادگاه و اثبات جرم احتمالی، کسی با میل و رغبت تن به چنین اجرای تلویزیونی بدهد؛ به‌ویژه‌ در شرایطی که امکان دسترسی به وکیل عملا برای هیچ‌کدام از آنها فراهم نبوده‌ است.
درخواست یک مادر
مادر امیرارسلان انگار که مثل اغلب مادرها تنها دلواپس پسرش نباشد، می‌گوید: «جوانان با مشکلات زیادی مواجه‌اند، شغل ندارند، درآمد ندارند، مسکن ندارند، از همه مهم‌تر امید و انگیره ندارند. درآمد خانواده‌ها برای یک زندگی معمولی هم کافی نیست و واقعا در حسرت تهیه یک زندگی معمولی هستند». پسرش تا همین دو ماه پیش یک مربی بوده که احتمالا مثل بسیاری از هم‌سالانش از سختی زندگی در این روزها گلایه داشته و تمام آنچه می‌خواسته یک زندگی معمولی بوده‌ است. امروز اما نه کیفرخواستی صادر و نه دادگاهی برگزار شده، او را روبه‌روی یک دوربین نشانده‌اند و حالا با قابی که یک خبرگزاری و صداوسیما برای او و دیگر دوستان ورزشکارش ساخته‌اند، متهم به «قصد بمب‌گذاری» با «اکریل و سرنج» است. انتهای گپ کوتاه با مادر ارسلان درخواستی است که از دستگاه‌‌های امنیتی و قضائی دارد. او می‌گوید: «از شما خواهش می‌کنم تصمیماتی در نظر بگیرید که محیط جامعه رو به آرامش برود نه آشفتگی و هرج‌ومرج که به نفع هیچ‌کس نیست». مادر ارسلان مثل اغلب مادرها فقط برای پسرش چیزی درخواست نمی‌کند، انگار که برای همه «یک زندگی معمولی» در «آرامش» می‌خواهد.
منبع:شرق
کد مطلب: 185526
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *