در ادامه گزیدهای از گفتگوی کاهانی با "روزنامه تماشا" را می خوانیم:
آنها که به من می گویند مرد حاشیه ساز حداقل زن حاشیه ساز را هم نشانم بدهند که خودم را با آن قیاس کنم.
حوزه هنری دیگر بوی خوبی نمی دهد و کار با آنها بد نامی است. من وقتی بوی خوبی را در جایی حس نکنم دیگر پایم را آنجا نمی گذارم.
مردم بشتر فیلم های تحریمی را دوست دارند زیرا شرایط ظالمانه ای وجو دارد و انها می دانند آن کسی که میخواهد حرف درستی بزند در انزواست و فرصت حرف زدن پیدا نمی کند. مردم ما کسانی را که زیاد می بینند دوست ندارند در عوض از کسانی که کمتر و به سختی می بینند خوششان می آید.
من زیاد جشنواره فجر را دوست ندارم. چون واقعا جشنواره بدی است و و خاطرات خوبی از آن ندارم. این را هم می دانم که فقط پارتی بازی در آن جریان دارد.
قرار بود سجاد پور به خانه من بیاید تا در مورد فیلمم صحبت کنیم اما فردای همان روز به من زنگ زد و گفت صورت قشنگی ندارد که به منزل شما بیایم و قرار شد در دفتر ایشان صحبت کنیم.
سجادپور گفت آن خانم چادری را از فیلمت حذف کن تا اجازه اکران بدهیم. میزانسن همان باشد فقط آن خانم دیگر چادر به سر نداشته باشد. این را که شنیدم با عصبانیبت آنجا را ترک کردم.
از یک خبرگزاری به من زنگ زدند و گفتند سجاد پور گفته فیلمت هیچ سانسوری ندارد و اصولا هیچ فیلمی قرار نیست دچار ممیزی شود.
به سجاد پور زنگ زدم و هر چه به دهنم رسید نثارش کردم. گفتم: "مگه تو به من سانسوری نداری؟ چرا مصاحبه می کنی و می گی هیچ فیلمی سانسور نداره؟" بعد هم با هم قهر کردیم.
بعدها به سراغ شمقدری رفتم که او هم همان حرف ها را تکرار کرد و همان ایرادها را گرفت. در هر حال چون اسم فیلم من در لیست جشنواره فجر بود مجبور به اکران آن شدند و اتفاقا فیلمم کامل ترین فیلم جشنواره بود. بقیه فیلم ها را حسابی قلع و قمع کرده بودند.
همه مسئولان سینمایی ما مثل هم هستند. سجادپور، بیگلری، شمقدری و... فرقی نمی کند کجا باشند و چه سمتی داشته باشند. هر جا باشند وضع همین است و با آنها دعوا دارم.
وقتی به فیلم "بیست" جایزه دادند اصلا خوشحال نشدم. چون حس کردم نگاه خاصی به این فیلم دارند و می خواهند من را به فیلم ساز دولتی تبدیل کنند. این را چند نفر از اهالی سینما هم به من گوشزد کرده بودند.
من در زمان ساخت فیلم "بی خود و بی جهت" خیلی عصبی بودم از این رو فیلمم هم عصبی از آب در آمد.
کسانی که می دانند من آدم هیچ کس نیستم مرا غرغرو می دانند. من الان نسبت به قبل عصبی تر هستم و انگیزه ام برای کار خیلی کم شده است.
از ادب زیادی خوشم نمی آید. قبلا هم این را گفته بودم.
برخی از آدم های پر مدعا فکر می کنند هر چه می گویند درست است. مگر اینها چه کسانی هستند.