باید به بهانههای مختلف، «پهلوانهای زنده» را نیز دریافت و اگر قابل ستایش هستند، آنها را ستود؛ خاصّه پهلوانانی که از قدرت و ثروت در این کشور سهمی ندارند و برای ستایشگران آنان بیم چاپلوسی در راه رسیدن به منافع مادی نمیرود!
در یادداشتی در عصر ایران به قلم رضا کدخدازاده آمده است: «اگر چه در گنجینۀ زبانی غنی ما ایرانیان، زبانزدِ (ضربالمثل) «پهلوان زنده را عشق است» وجود دارد اما در عمل آن چه بیشتر نمود پیدا میکند خلاف این زبانزد است! گویی برای ما «پهلوانهای مرده» را بیشتر عشق است! چه آن که در میان اهالی رسانه نیز هستند کسانی که ویژگیهای قابل ستایش ِ شخصیتهای مشهور در حوزههای گوناگون را در طی زمان گردآوری میکنند تا آنگاه که زمان مرگ او فرا رسید، به این بهانه منتشرش کنند. دیدم که میگویم!
با این حال باید به بهانههای مختلف، «پهلوانهای زنده» را نیز دریافت و اگر قابل ستایش هستند، آنها را ستود؛ خاصّه پهلوانانی که از قدرت و ثروت در این کشور سهمی ندارند و برای ستایشگران آنان بیم چاپلوسی در راه رسیدن به منافع مادی نمیرود!
با این مقدمه میخواهم در مورد یکی از مفاخر علمی - ادبی ایران بنویسم اما چنانچه پیشتر نیز اشاره شد، نه به بهانۀ ملاقات ایشان با فرشتۀ مرگ - که حالاحالاها دور باد از او و عمر پربارش دراز باد! - بلکه به خاطر رخداد خجستهای که جامعۀ ادبی و دانشگاهی کشور را تحت تاثیر قرار داد: «دکتر سجاد آیدنلو در رشته زبان و ادبیات فارسی از مرتبۀ دانشیاری به مرتبه استادتمامی ارتقاء یافت.» این رخداد از چند نظر دارای اهمیت است که در ادامه بدان خواهم پرداخت.
دکتر سجاد آیدنلو متولد ۹ فروردین ۱۳۵۹ در شهر ارومیه است. در واقع او بهتازگی وارد پنجمین دهۀ زندگی خود شده است. با وجود این سن و سال اندک، ثمرۀ پژوهشهای استاد تاکنون ۱۷ کتاب و ۲۶۰ مقالۀ علمی و ۹۰ سخنرانی بوده که با توجه به کیفیت والای جملگی آنها به جرات میتوان گفت حق بزرگی بر گردن ادبیات و زبان ملّی این سرزمین دارد.
قابل تامل آن که در همین کم و کیف والای دستاورد علمی دکتر آیدنلو نیز نکتهای نغز نهفته است: یک این که جملگی آنها در یک حوزۀ مشخص - شاهنامه و ادب حماسی ایرانزمین - بوده است؛ یعنی پایبندی این استاد جوان به «تخصصگرایی» در بالاترین سطح ممکن. این امر در دوران ما که شوربختانه شاهد آن هستیم که برخی از «مدرکداران»ِ دانشگاهی، در باب موضوعاتی «از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد» صاحب تالیف هستند، بسیار شایان توجه است.
دو دیگر این که آیدنلو تمامی این آثار را به صورت تکنگاری تالیف کرده است. اهمیت این امر را آن دست از دانشجویانی که تمامی یک پژوهش را خود بهتنهایی انجام داده و صرفاً به خاطر ضوابط عجیب و مسخرۀ برخی از مجلات علمی - پژوهشی مجبور بودهاند نام یک استاد را نیز بالای نام خود قرار دهند، بهتر درک میکنند.
با سایر حوزههای دانشگاهی کاری ندارم اما در رشتههای علوم انسانی رویۀ بسیار ناپسندی وجود دارد که در اغلب موارد، صفر تا ۹۹ درصدِ کار نگارش یک مقالۀ علمی-پژوهشی - اگر نگوییم صفر تا ۱۰۰ آن! - توسط دانشجو انجام میشود اما نام یک یا بعضاً چند استاد نیز روی آن ثبت میشود که هم اندوختۀ مالی برای اساتید دارد و هم در ارتقاء درجۀ علمی آنها مورد استناد قرار میگیرد؛ مسالهای که برخی از اساتید فرهیخته و آزادۀ دانشگاهی نیز نقد جدّی به آن دارند. از جمله خود دکتر سجاد آیدنلو که همواره نسبت به این مساله، موضع تند انتقادی داشته و در مناسبتهای مختلف به نقد آن پرداخته که در مواردی سبب دلخوری عمیق برخی از همکاران او نیز شده است.
به عنوان نمونه در مصاحبهای گفته است: «اولین مشکل این مقالهها [مقالههای رایج چندنفرۀ علمی-پژوهشی] کممایگی در محتواست که نخستین و بدیهیترین عامل آن، کممایگی کسانی است که خود توانایی علمی نوشتن مقاله را ندارند و از سوی دیگر در برابر الزام مقررات پژوهشی و آییننامههای تمدید حکم، تبدیل وضعیت، ارتقاء و ... درماندهاند. لذا چارهای ندارند جز گذاشتن نام خود کنار نام دانشجویی که زحمت اصلی تألیف این مقاله را کشیده است.» این مهم که سجاد آیدنلو هیچگاه از این شرایط و ضوابط غیر علمی - و در واقع غیر انسانی - بهره نبرده و کار علمی خود را تنها و بدون حاشیه انجام داده است، میتواند الگویی باشد برای کسانی که خود نسبت به این مساله نقد دارند اما معتقدند به دلایل گوناگون گریزی از آن نمیتوانند داشت.
نکتۀ پایانی در مورد ارتقای «سجاد آیدنلو»ی ۴۱ ساله به درجۀ استاد تمامی که برای اهالی آذربایجان، خاصّه شهر ارومیه - از جمله نگارندۀ این سطور - قابل توجه و تفاخر است، این است که با این رخداد، جوانترین استادتمام رشتۀ زبان و ادبیات فارسی در ایران، یک آذربایجانی اهل اورمیه است. امر خجستهای که سهم و جایگاه والای آذربایجانیها در پاسداشت یکی از مولفههای ستبر وحدت و هویت ملی ایران - یعنی زبان و ادبیات فارسی - را که تداوم یک هزار و چند سدهای داشته است، نشان میدهد.
از دکتر آیدنلو در تیرماه سال گذشته نیز یکی از ارجمندترین آثار در شاهنامهپژوهی - که حاصل تلاش ۱۸ سالۀ اوست - توسط انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار منتشر شد که تحسین بسیاری از بزرگان و اندیشمندان حوزۀ زبان و ادب فارسی را برانگیخت.
دکتر میلاد عظیمی - عضو هیات علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران - دربارۀ این کتاب - آذربایجان و شاهنامه - مینویسد: «به نظر من اگر آیدنلو جز همین کتاب چیزی ننوشته بود و دیگر ننویسد نامش ماندگار خواهد بود؛ به عنوان یک شاهنامهشناس برجسته و یک خادم نجیب انسجام ملی و یکپارچگی ایران.»
دکتر آیدنلو در این کتاب، با زبانی کاملاً علمی و متین و کلامی به غایت نرم و فروتن نشان داده که از سویی، آذربایجان چه جایگاه والایی در خردنامۀ حکیم ایران زمین داشته است و از سویی دیگر، «حماسۀ ملی ایران» نیز در طیّ هزار سال پس از سرایش آن، از همان ابتدا همواره چه جایگاه ارجمندی در آذربایجان داشته است.
حالا نیز آیندگان خواهند نوشت که در روزگار ما، سجاد آیدنلو خود گواهی روشن از جایگاه ارجمند شاهنامه در میان اهالی آذربایجان بوده است؛ گویی حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز این مهم را به خوبی میدانسته که از زبان «رستم فرخزاد» در نامه به برادرش، آورده است:
«همی تاز تا آذر آبادگان به جای بزرگان و آزادگان»