سالهاست که دیگر گفتار و رفتار احمدی نژاد و یارانش کسی را متعجب نمی کند. این جماعت آنقدر در استفاده از روشی خاص ( که یم توان آن را «بگم – بگم» نامید، افراط کرده اند که هر حرف عجیب و غریبی بگویند، واکنش چندانی را بر نمی انگیزد. شاید فقط این پرسش در ذهن ها بیشتر شود که چطور این افراد توانستند هشت سال اختیار کشور را در دست بگیرند و آن را به قهقهرا بکشند.
طبیعی است که این روزها با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری، فعالیت طیف احمدی نژادی گسترش پیدا کند و در این راستا از روش معمول خود، یعنی گفتن حرفهای افشاگرانه و دادن وعده افشاگری های آینده استفاده کنند. این کار البته در خدمت هدف دیگری است: دیده شدن و بازگشتن به صدر اخبار. در سالهایی که احمدی نژاد رئیس دولت هم بود، هر وقت احساس می کرد که توجه رسانه ها به او کم شده ، بلافاصله به گونه ای رفتار می کرد که به صدر اخبار برگردد؛ ولو اینکه این کار در آغوش گرفتن مادر چاوز باشد! البته بیشتر مواقع این رفتار در قالب بیان حرفهایی مبهم و از جنس همان «بگم – بگم » های انتخاباتی بود.
با این سابقه تعجبی ندارد که در این روزها از سویی محمود احمدی نژاد، خود وعده بگم – بگم هایی در انتخابات را بدهد و از سویی دیگر عبدالرضا داوری از یارانش علیه احمدی نژاد حرف بزند تا شاید از این طریق هم خود و هم احمدی نژاد را مورد توجه قرار دهد. وقتی حمله به دیگران تکراری شده و باعث توجه رسانه ها نمی شود، تنها راه ممکن خودزنی است. بر این اساس بود که اتفاقا چند سال پیش هم برخی رسانه ها این احتمال را مطرح کردند که ممکن است یاران احمدی نژاد برای بازگشت او به صدر اخبار حتی ترور او را تدارک ببینند! با این نگاه است که حرف های داوری چند روز بعد از اینکه احمدی نژاد وعده «بگم – بگم » انتخاباتی داد اما کسی این وعده او را جدی نگرفت، معنایی تازه پیدا می کند.
البته داوری در گفتوگو با عصر ایران تاکید کرده که نقش سیاسی و اعتقادی احمدینژاد به زیان جامعۀ ایران است و چون که سالها یکی از «پایههای پروپاگاندای احمدینژاد» بوده، اکنون خودش را موظف میداند که زوایای مخفی تفکر مذهبی و سلوک سیاسی وی را برملا سازد تا سرنوشت ایران در دست مراد سابقش قرار نگیرد. او این گفتگو را پس از این انجام داد که در ماه های اخیر توئیت های علیه احمدی نژاد و یاران نزدیک او مثل بقایی زده است. هرچه باشد، این جریان رسانه ای از منظر احمدی نژاد و دوستانش به نفع اوست؛ او چیزی برای از دست دادن ندارد و شاید همین حرفها باعث شود که در میان کسانی طرفدار هم پیدا کند!
خلاصه ای از مهمترین حرف های اکبری چنین است:
ـ ما حتی انتقادها علیه احمدینژاد را نمیخواندیم و راستش فکر میکردیم هر انتقادی که به سمت آقای احمدینژاد روانه میشود، از یک کانون واحد صهیونیستی است و این منتقدین دشمنان امام زمان هستند و آقای احمدینژاد هم نایب خاص امام زمان است.
ـ به نظر من آقای احمدینژاد چهرهای است با سیاستورزی به شدت معوج و پرخطا، که صحنۀ سیاست ایران را به جهت رویکردهای افراطیاش در بعضی محورها، از حالت تعادل خارج میکند. آقای احمدینژاد خودش را در جایگاه ولیّ خدا یا حداقل در جایگاه “نایب خاص” میبیند. ایشان الان خبر از “ظهور صغری” میدهد. تا حالا چنین حرفی را به این صراحت نگفته بود.
ـ احمدینژاد طرحی در ذهنش است که بر اساس این طرح جمهوری اسلامی به زودی فرومیپاشد و مانند شوروی سابق، که غرب از یلتسین استفاده کرد، الان هم جهان غرب از ایشان (احمدینژاد) استفاده میکند و یک یلتسین ایرانی در دوران پس از جمهوری اسلامی متولد میشود! این تحلیل آقای احمدینژاد است.
ـ احمدینژاد از اواخر سال ۹۶ به بعد، مرتبا به ما میگفت جمهوری اسلامی سه ماه، حداکثر شش ماه دیگر سقوط میکند. حتی در اواخر سال ۹۹، وقتی که بحث انتخابات مطرح بود و من انتقاد میکردم از کنش آقای احمدینژاد، آقای بقایی به من گفت اصلا ببین جمهوری اسلامی به انتخابات میرسد؟ یعنی تلقیشان این بود که جمهوری اسلامی تا ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ سقوط میکند!
ـ آقای احمدینژاد هم اعتقادش این است که جمهوری اسلامی نظام پایداری نیست و سقوط خواهد کرد. این آقایان سه احتمال را برجسته میکردند برای سقوط نظام: احتمال اول فوت رهبری بود و یکی از اخباری که همیشه در محافل خاص آقای احمدینژاد دنبال میشود، وضعیت سلامتی رهبری است.
حملۀ آمریکا به ایران را هم عامل فروپاشی میدانستند و به شدت اخبار مربوط به حملۀ احتمالی را دنبال میکردند. میگفتند اگر آمریکا حمله کند و زیرساختها را بزند، یعنی آب و برق قطع شوند، این نقطۀ آغاز فروپاشی جمهوری اسلامی خواهد بود.
عامل سوم ؛ آشوبهای اجتماعی. یکی از اخباری که ما با آقای احمدینژاد به طور روزانه در اتاق ایشان مرور میکردیم، اخبار بورس بود. سقوط بورس که میتوانست نارضایتی اجتماعی ایجاد کند و مردم را به کف خیابان بیاورد، یکی از اخبار مورد علاقۀ آقای احمدینژاد بود.
ـ احمدینژاد اخیرا در عید نیمه شعبان به صراحت اعلام کرد که امام زمان چند سال است که ظهور کرده و منتظر تصمیم و ارادۀ ماست. این یعنی احمدینژاد به “ظهور صغری” و “نیابت خاص” باور دارد. وقتی او میگوید امام زمان ظهور کرده، یعنی افراد معدودی با امام زمان در ارتباطند. شما این مدعا را بگذارید در کنار سخنرانیای که احمدینژاد چند روز قبل از نیمۀ شعبان ایراد کرد. در این سخنرانی احمدینژاد گفت جهان دارد احمدینژادی میشود. منظور او از احمدینژادی شدن، بهار انسانی است. کد “بهار انسانی” در گفتارهای احمدینژاد هم یعنی امام زمان. یعنی احمدینژاد در اینجا یک همسانی بین خودش و امام زمان برقرار میکند!
ـ من چند سال است آقای احمدینژاد را از نزدیک میشناسم اما عبارت “ولیّ خدا” را اولین بار آذر ماه سال گذشته شنیدم و شوکه شدم. در جلسهای که با آقای احمدینژاد و بقایی داشتم، آقای بقایی این عبارت را در توصیف احمدینژاد به کار برد و احمدینژاد هم هیچ واکنشی نشان نداد. یعنی بیماری ناشی از توهم ایشان در طول زمان تشدید شده است.
ما حتما باید از جامعه عذرخواهی کنیم. من خودم شخصا بابت آن کنش فرقهای و سالها حمایت چشمبسته از آقای احمدینژاد، از مردم ایران عذرخواهی میکنم.
ـ آقای احمدینژاد مطلقا اهل مطالعه نیست. دادههایی که ایشان در سخنانش ارائه میکند، برگرفته از متون کلاسیک اقتصادی و فلسفی نیست. ایشان این دادهها را از دیگران میشنود و بیان میکند. برای همین گاهی در بیان عبارات و کلمات دچار خطای فاحش میشود. مثلا نمیداند کجا بگوید مارکسیسم، کجا بگوید مارکسیست. یا اخیرا احمدینژاد یک جلسۀ شعرخوانی حافظ برگزار کرد و آنجا معلوم شد تفاوت ملَک و ملِک را نمیداند. آن مصرع مشهور حافظ را این طور خواند: من ملِک بودم و فردوس برین جایم بود. بعد با این مایه از سواد، نشسته شعر حافظ را معنا میکند. واقعیت این است که من از موضع اقتصاد سیاسی جذب ایشان شدم اما هر چه جلوتر آمدیم، دیدم رویکردهای عجیب ایشان در حوزههای اعتقادی، به اقتصاد سیاسی مد نظرش هم دارد لطمه میزند. یعنی عملاً آن را به حاشیه میبرد.
ـ بسیاری از نخبگان را ما آوردیم پای کار آقای احمدینژاد. احمدینژاد میخواهد سرنوشت این کشور را در دست بگیرد. این جا دیگر بحث رفاقت و حوزۀ شخصی نیست. من تا وقتی که در تلاش بودم دیدگاههای عمومی احمدینژاد را با حوزۀ خصوصی و شخصیاش به هم نزدیک کنم، ساعتها با ایشان بحث کردم. ولی دیدم این بحثها هیچ فایدهای ندارد و ایشان در حوزۀ خصوصی و شخصیاش گفتار و رفتار خاصی دارد و در حوزۀ عمومی گفتار و رفتار دیگری دارد. این حقیقت باید به جامعه گفته شود.
ـ ما حتما باید از جامعه عذرخواهی کنیم. من خودم شخصا بابت آن کنش فرقهای و سالها حمایت چشمبسته از آقای احمدینژاد، از مردم ایران عذرخواهی میکنم.
ـ ما هر منتقد آقای احمدینژاد را با چوب اتصال به صهیونیسم و اسرائیل راندیم و با دقت پای حرفهای منتقدین ننشستیم. من یکی از پایههای پروپاگاندای احمدینژاد بودم. تا قبل از اینکه من به تیم آقای احمدینژاد اضافه شوم، بسیاری از رسانهها حاضر نبودند با احمدینژاد مصاحبه کنند. فاکس نیوز چطور آمد با آقای احمدینژاد مصاحبه کرد؟ این موارد ناشی از ظرفیتهای شخصی من بوده. من این ظرفیتها را متاسفانه در این چارچوب فرقهای به کار گرفتم و به ترویج افکار احمدینژاد کمک کردم.
ـ شاید برخی از جوانان به علت همین تلاشهای بنده جذب فکر انحرافی آقای احمدینژاد شدند. من در قبال این افراد مسئولم و در حد توانم باید این راه طی شده را جبران کنم و این را برای خودم یک تکلیف اجتماعی میدانم.
ـ احمدینژاد مجموعهای از تناقضات است. احمدینژاد بسته به موقعیت خودش و نسبتش با کانونهای قدرت، سیاستورزیاش تغییر میکند. ایشان در شورای عالی امنیت ملی با آقای علی لاریجانی درگیر شد و او را برکنار کرد، اما در سال ۸۷ از آقای لاریجانی برای کسب ریاست مجلس، در رقابت با حداد عادل، حمایت کرد. یعنی تیم خودش را روانۀ مجلس هشتم کرد تا علی لاریجانی رئیس مجلس شود. بعد دوباره با همین آقای لاریجانی دچار مشکل شد.
ـ احمدینژاد در نسبت با آمریکا و اسرائیل و عربستان هم این طور است. امروز در چارچوب پروژۀ “یلتسین ایرانی” لازم میبیند که به این کشورها سیگنال مثبت بدهد تا به زعم خودش با حمایت این کشورها بتواند پرچمدار تغییر سیاسی در ایران شود.
محمدحسین یزدی