بانو پوران فرخزاد، نامی آشنا برای دوست داران تاریخ و فرهنگ و ادب ایرانی در سراسر جهان است. او در 15 بهمنماه، زاده شد و در دیماه زندگی را بدرود گفت و شاید از این دید بتوان او را فرزند زمستان نامید. اما آنچه دربارهی پوران فرخزاد کمتر میدانیم، این است که، او بانویی با آرمانهای بلند و اَندیشهی سبز بوده و همواره آرزوی نیکش برقراری آشتی و داد و بازگشت به روزهای شکوهمند ایران باستان بود.
به گزارش اَمرداد، خانوادهی بزرگ فرخزاد را همهی دوستداران ادب، هنر و فرهنگ ایرانزمین میشناسند. خانوادهای میهنپرست و تاثیرگذار بر ادب و هنر و فرهنگ ایرانزمین. بیگمان ایران معاصر وامدار خدمات فرهنگی اَرزندهی خانوادهی فرخزاد بوده و است و همواره نام بلندشان بر چکاد (:قله) ادب و هنر و فرهنگ ایرانی درخشان و فروزان است. اما پوران فرخزاد زادهی 15 بهمنماه 1311خورشیدی و فرزند سرهنگ محمدباقر فرخزاد و بانو توران وزیری تبار بود که تنها یک روز پس از زادروز خواهرش، همان «فروغِ» ادبیات ایران و در 9 دیماه 1395 خورشیدی جامعهی فرهنگی و هنری کشور را تنها گذاشت تا ایران واپسین فرد فرهنگی از خانوادهی بزرگ فرخزادها را از دست بدهد و در سوگی همیشگی باشد. هرچند که، یاد و نام خانوادهی فرخزاد همواره زنده و پایدار در دل دوستداران فرهنگ و ادب ایرانی برجای خواهد ماند.
هرچند بیشتر مردم او را با نام چکامهسُرا (:شاعر) میشناسند، ولی او ایرانشناس، نویسنده، منتقد ادبی و پژوهشگری کوشا و ژرفنگر بود و گفتمان زنان در آثارش نیز، پُررنگ بوده و جایگاه ویژهای داشت.
مهر به میهن، جایگاه ویژهای در آثار پوران فرخزاد داشت
اما مهر به میهن و فرهنگ ایرانی جایگاه ویژهای در خانوادهی بزرگ فرخزادها به ویژه زندهیاد بانو پوران داشت که نگارنده اَفزونبر خواندن آثار او، از نزدیک نیز بینندهی این جُستار بوده است. شادروان پوران فرخزاد بسیار به ایران و فرزندان ایران عشق میورزید و همواره ستایشگر تاریخ شکوهمند و باستانی ایران بود و در بیشتر سرودهها و آثار او میتوان آن را دید. با هم بخش کوتاهی از سرودهی «کورش بزرگ» بانو پوران فرخزاد را میخوانیم :
در ابتدای تاریخ، شاخی شکفت در خاک / در رخشه رخشهیِ نور، در شعله شعلهای پاک
از راه دور آمد، از بامِ کوهِ خورشید / از تختگاه شیران، از فَرههایِ جمشید
شاهی و شهریاری از جنسِ آریایی / استوره ای خدایی، شاهینِ آسیایی
……
فرهنگِ ما برآمد از فَرههای کورش / از فَرهی خدایی به فَرههای کورش
ایران به نام کورش، کورش به نام ایران / شیران شرزهی مهر، مِهرانههای ایران
تا شاخِ تاک جوشد، جوشاست نام کورش / تا این سپهر گردد، پایاست نام کورش
اما دلبستگی و شیفتگی به ایران و ایرانی تنها در سرودههای زندهیاد پوران فرخزاد خلاصه نمیشد و در داستانها، پژوهش و نوشتارهای او پیوسته موج میزد. آنگاه که، پژوهشی نو دربارهی آیین مهر در دفتر «مُهرهی مهر» موسسه انتشارات نگاه در سال 1386 خورشیدی به زیور چاپ آراسته است. و یا دفتر «کارنمای زنان کارای ایرانی» را که در نشر قطره به سال 1381 خورشیدی به چاپ رسانده بود، نشانههایی پررنگ از مهر به میهن و مردم ایران را میتوان در آنها جستوجو کرد. در دنباله، نگارنده با یادکرد خاطرهای کوتاه از آرزو و اَندیشهی سبز شادروان بانو پوران فرخزاد، خواهد گفت.
در یک روز گرم تابستانی در شهریورماه 1384 خورشیدی بود که گوشی همراه من زنگ خورد، آن سوی خط تلفن آوای مهربان و گرم بانویی شنیده میشد که گفت: «پسرم، من پوران هستم!». و این نخستینبار و آغاز پیوند نگارنده با خانوادهی بزرگ فرخزادها بود. در نامهای که آن سالها برای زندهیاد پوران فرخزاد در حاشیهی یکی از کتابهایشان نوشته و با هماهنگی انتشارات کتاب و به نشانی کتابسرا فرستاده بودم، پس از چندماهی نامه به دست او رسیده و تلفن من را که در نامه آمده بود برداشته و خود به من زنگ زد. هنوز هم نخستین گفتوگو را به یاد دارم و در گوشم ماندگار شده است! دو سال پس از آن روز، در پاییزی سرد به دیدارش رفتم. تهران، خیابان میرداماد، میدان مادر (محسنی کنونی). نخستینباری بود که چهرهی گشاده و مهربان و دردکشیدهاَش را دیدم. درد میهن داشت، امید و آرزوهای نیکپِی و خجسته برای ایران در سر میپروراند. آن روز ناهار را با هم بودیم و ساعتها دربارهی ایران و فرهنگ ایرانی و تاریخ پرآوازه و شکوهمند و بالندهاَش سخن گفتیم … به یاد میآورم که در دیدارهای پِیاپی و هر سالهای که با وی داشتم، یک آرزوی بزرگ داشت. آرزو داشت که روزی بیاید تا بتواند جشن نوروز را در کنار مردم ایران و در بارگاه کورش بزرگ در میراث جهانی پاسارگاد باشد و خوان (:سفره) نوروزی را پهن و گسترده کرده و این جشن جهانی را برپا دارد. همیشه آرمانش سربلندی ایران و ایرانی بود و آرزوهای سبز برای فرهنگ و هنر کشور داشت. دوست داشت یکبار دیگر به شهر راز، شیراز بیاید و به گفتهی خودش در سرزمین مهر و ناهید با حافظ رازوارانهاَش خلوت کند و عاشق شود. به سرزمین مهر و دوستی و غرورآمیز پارسه (تختجمشید) برود و بار دیگر شکوه ایرانی را در آنجا ببیند. همواره میگفت، بشود که باشیم و همه با هم درخشش دوبارهی ایران و فرهنگ ایرانی و سربلندی و آبادانی ایران اهورایی را ببینیم (همین جستار را در دفتر خاطرههای من در تابستان 1387 خورشیدی نگاشته بود) و اما …
بانو پوران را باید واپسین بازماندهی فرهنگی خانوادهی فرخزادها دانست. زنی مهربان و گشادهرو و میهنپرست از میان ما رفت و ایران را تنها گذاشت و داغدار خود کرد… همچنین در رفتوآمدهای پِیاپی و سالانهی نگارنده به خانهی زندهیاد پوران فرخزاد بود که با چند تَن از فرهیختگان و شاعران جوان و گذشتهی کشور از نزدیک آشنا شدم که همچنان دوستیها دنباله دارد و از آن جمله : بانو بهاره رضایی، چکامهسُرای خوش ذوق و جوان کشورمان است که در میان نسل جوان خوش درخشیده است.
آثار چاپ شدهی پوران فرخزاد
همانگونه که در آغاز نوشتار آمد، زندهیاد بانو پوران فرخزاد در زمینههای گوناگون فرهنگی کوشا بوده و دست به پژوهشهای گستردهای زده که برآیند آنها در برگیرندهی دفترهای ارزشمندی شده است که در اینجا به برخی از آثار چاپ شدهی او اشاره خواهیم داشت.
مجموعه داستان «دیداری در پاییز» انتشارات پدیده، 1350 خورشیدی.
دفتر شعر «خوشبختی در خوردن سیبهای سرخ» سال 1352 خورشیدی.
«از همت بلند» نشر جام، 1362 خورشیدی.
مجموعه داستان «هفت زن، هفت داستان» راهیان اندیشه، 1376 خورشیدی.
«کارنامهی به دروغ» جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی با اِلِکساندر مقدونی، در ردهی ایرانشناسی، انتشارات علمی 1376 خورشیدی.
«دانشنامهی زنان فرهنگساز ایران و جهان» (در دو پوشینه با عنوان اصلی، زن از کتیبه تا تاریخ) انتشارات زریاب، 1378 خورشیدی.
«نیمههای ناتمام» سیری در شعر زنان از رابعه تا فروغ، کتاب سرای تندیس، 1380 خورشیدی.
«اوهام سرخ شقایق : برگزینی از اشعار زنان زمان» نشر ناژین، 1380 خورشیدی.
«کسی که مثل هیچکس نیست» دربارهی فروغ فرخزاد با همکاری مسعود قاسمزاده، نشر کاروان، 1381 خورشیدی.
«زنان همیشه: گزیده شعرهای کلاسیک، نیمایی و آزاد شاعران زن ایران» ( 1330 تا 1380 خورشیدی)، انتشارات نگاه 1381 خورشیدی.
«زن شبانهی موعود» (نشان زن در آثار سهراب سپهری)، انتشارات نگاه، 1383 خورشیدی.
آثاری که بانو پوران فرخزاد برگردان (:ترجمه) کردهاند نیز بر این پایهاَند:
مجموعه داستانهای کوتاه جای دیگر، جان بوینتن پریستلی، نشر راهیان اندیشه 1378 خورشیدی.
مردی بر بالهای آینده، اثر نوستراداموس، مرکز نشر صدا 1375 خورشیدی.
رویای یک مرد مسخره و افسانههای آقای استرنبری از جی. بی پریستلی و فئودور داستایوسکی.
و سرانجام پوران فرخزاد در زمستان سال 1395 خورشیدی و پس از دو هفته بستری شدن در بخش مراقبتهای ویژه در بیمارستان ایرانمهر به کما رفته و در روز پنج شنبه نهم دیماه بر اثر ایست قلبی در گذشت تا ایران واپسین یادگار خانوادهی بزرگ فرخزادها را از دست بدهد. اما بیگمان مرگ پایان کار نیست و تنها تَن و کالبد از میان رفته، ولی اَندیشه و روان و فرَوَهَر پاک و آثار ارزشمند او برجای مانده و دوستداران فرهنگ و ادب ایرانی، هرگز خانوادهی بزرگ فرخزادها بهویژه بانو پوران را از یاد نخواهند برد. روانش در آرامش و شادی و سرای روشنایی جایگاهشان باد. ایدون باد، ایدون ترج بادا …