وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي در سخناني به مناسبت روز ملي زبان و ادب پارسي نکات مهم و بعضاً مغفول ماندهاي را مطرح كردند و اين كه اهميت زبان پارسي به عنوان يگانه زبان بنيادين تاريخ، فرهنگ، فلسفه، ادب و عرفان ايراني و جدايي ناپذير بودن آن از هويت ملي ايرانيان و اشاره به اينکه تاثير يک زبان هزاران ساله بر يک ملت و کشور، متفاوت از تاثير يک زبان چند صد ساله است؛ سخناني بس درست و بجا بود. نکته مهم ديگري که در سخنراني ايشان به آن اشاره رفت، حضور زبان پارسي در ميان زبانهاي هزارهاي جهان بود؛ يعني 5زبان زنده جهان که پيشينه نوشتاري آنها به بيش از هزار سال ميرسد و دربرگيرنده: پارسي، سانسکريت (هندي)، چيني، عربي و يوناني است.
علي سعيدي در روزنامهی اطلاعات ادامه داده است: اين گفتار دلنشين و پُرنکته که اميدواريم ترجمان عملي نيز در رفتار دولت بيابد؛ در حالي بيان ميشود که شوربختانه چندي است نظاره گر آن هستيم که افراد و جريانهايي ـ چه در ميان برخي مسئولان و چه بيرون از آنها ـ پروژه آسيب رسان و خطرناکي را در پي گرفته اند؛ که پايههاي گوناگون يگانگي ملي و هويت و تاريخ ايران و به ويژه زبان پارسي يعني زبان ملي و رسمي کشور را آماج خود قرار داده است. اين بازي با آتش، که دانسته نيست اين افراد به چه انگيزهاي آن را آغاز کرده اند، ميتواند پيامدهاي ويرانگر و هراسناکي براي زيست فرهنگي و هويتي ايران داشته باشد. درخواستهاي بيجا و نسنجيدهاي مانند: «راه اندازي فرهنگستان براي نيمزبانها و گويشهاي محلي، آموزش (به) آنها در دانشگاهها و سيستم آموزش و پرورش رسمي سراسري کشور آن هم از محل بودجه عمومي، راه اندازي شبکههاي صدا و سيماي دولتي به اين زبانها، رسميت دادن اداري ـ سياسي به آنها و...» بخشي از اين پروژه است که متاسفانه برخي از آنها نيز تاکنون اجرايي شدهاند.
شماري از کنشگران اين «گفتمان» انحرافي، كار را به جايي رساندهاند که از تريبونهاي رسمي و نيمه رسمي آشکارا به دشنام گويي به زبان پارسي ميپردازند. و خواهان حذف آن به عنوان زبان ملي و رسمي شده اند! روشن نيست اين اشخاص، که عموماً حتي توان سخن گفتن روزمره را نيز ندارند، چگونه به خود اجازه ميدهند وارد «معقولات» شوند و درباره مسائلي که کوچکترين تخصصي درباره آنها ندارند، به «اظهار فضل» بپردازند و ناآگاهي و ناداني خود را اينگونه فرياد بزنند؟
از مغرضان که بگذريم؛ برخي مسئولان و کنشگران فرهنگي ايران دوست و بيغرض نيز بسيار ساده انگارانه با اين موضوع برخورد ميکنند. گويا اين دوستان در اين جهان نميزينَد؛ و اين همه دشمني دولتهاي بيگانه غربي با يگانگي ملي و هويت ايراني و عناصر سازنده آن و کوشش سازمان يافته و هزينه انبوه براي نابودي آن را نميبينند و همچنان بر اين خواستهاي نابجا و بي معني پافشاري ميکنند! اصرار بر موضوعاتي که نه با قوانين بين المللي سازگاري دارند؛ نه با قانون اساسي کشور؛ نه با خرد و منطق؛ نه با منافع ملي و نه اساساً در بافت پيچيده و درهم تنيده جمعيتي و جغرافياي انساني کشور ِريشه دار و پهناوري مانند ايران اجرايي هستند؛ به راستي چه سودي دارد؟ پياده سازي چنين پروژههاي «انساني» و «بشردوستانه»اي در ديگر تمدنهاي کهنسال مشابه ايران، مانند هند، چه نتايجي به بار آورده است؟ آيا پراکندن بذر کينه و دشمني در ميان مردم و جدايي انداختن ميان آنان، نامش «هويت خواهي» است؟نتيجه اين «هويت خواهي» در شوروي، يوگسلاوي، اوکراين، سودان، اتيوپي، عراق، افغانستان و دهها نمونه ديگر چه بوده است؟ آيا شگفت انگيز و دردناک نيست که اين فجايع پيش چشم ما باشند؛ و برخي همچنان بر پيمودن اين راه باطل اصرار ورزند؟
هيچگاه و در هيچ کجاي جهان -از جمله ايران- آموختن زبان مادري نياز به مجوز گرفتن از دولتها نداشته است. همه انسانها در خانواده خود و در سالهاي نخست زندگي، زبان مادري را ميآموزند و به کار ميبرند، اما در هر کشوري براي انجام کارهاي بازرگاني، ديواني، آموزشي و پيوند مردم و همچنين نگهداشت پيوستگي فرهنگي و هويتي کشور در درازاي تاريخ، به يک زبان مليِ رسمي نياز است. زبان نوين پارسي (پارسي دري) در 1300 سال گذشته دقيقاً ايفاگر چنين نقشي در کشورمان بوده است. اين زبان نه «اختراع» يک شبه حاکم يا سلطان ويژهاي بوده و نه از صندوقچه خان يا رئيس قبيلهاي بيرون آمده است؛ و نه هرگز به هيچ بخشي از ملت بزرگ ايران «تحميل» شده است. زبان پارسي برآيند خرد همگاني ايرانيان براي پاسخ به همان نيازهايي است که در بالا گفته شد. زبانهاي ملي و رسمي ايران پيش از پارسي نوين ـ مانند پهلوي (پارسيگ) در روزگار اشکاني و ساساني و اَوستايي (پارسي باستان) در روزگار هخامنشي ـ نيز دقيقاً همين گونه پديد آمدهاند و همين کارکردها را داشتهاند. نگاهي به تاريخچههاي بسيار کوتاه و پُر گسستِ اکثريت بزرگ کشورهاي جهان ميتواند تا حدي ما را با ارج و ارزش بي همانند و جايگزيني ناپذيرِ زبان پارسي و خدمتي که به هويت ايراني کرده است، آشنا کند، آيا حيرت انگيز و تاسف آور نيست کار به جايي برسد که اين واضحات نيز نياز به توضيح پيدا کنند؟
در هيچ بخشي از قوانين بين المللي و در هيچ کدام از قوانين اساسي کشورهاي جهان -از جمله ايران- «حقي» به نام «آموزش (به) زبان مادري» تعريف نشده است؛ و دولتها نيز موظف به انجام آن نشدهاند. سازمان ملل صرفاً از حکومتها خواسته است که «حق تکلم» به زبانهاي محلي را رعايت کنند؛ آن هم با اين تبصره که در صورت در خطر ديدن يگانگي ملي، امنيت ملي و يکپارچگي سرزميني، حتي همين «حق تکلم» نيز ميتواند محدود شود. ناگفته پيداست که متاسفانه دولتها در ايران، تاکنون بسيار فراتر از تعهدات بين المللي خود در اين زمينه عمل کرده اند؛ که بدون شک يکي از انگيزههاي زياده خواهيها و گستاخيهاي فزاينده بعضي اشخاص و دسته جات است عامل ديگر که قطعاً در پيدايش اين معضل تاثير داشته، سکوت و بي تفاوتي اديبان و دانشوران کشورمان است، يعني يا اصولاً اعتراضي صورت نميگيرد؛ يا سخني که گفته ميشود آنچنان بيرمق و نقشي که زده ميشود آنچنان کمرنگ است که بي درنگ در هياهو و جنجالهاي تبليغاتي ايران ستيزان ناپديد ميشود به راستي ديگر چه بايد رخ دهد که اين بزرگواران اندکي به خود بيايند و احساس خطر کنند و در برابر اين تاخت و تازهاي فرهنگ ستيزانه، موضع قاطع و شفاف بگيرند.
لطفا اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایران را اگر مطالعه فرمایید
اصل پانزدهم: زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و
مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده
از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات
آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.