«استقبال از محمود احمدینژاد را نه میتوان سرد توصیف کرد؛ چندان که بگوییم انگار نه انگار ۸ سال رئیسجمهوری این کشور بوده و طی این مدت ۷۰۰ میلیارد دلار پول نفت را در اختیار داشته و نه میتوان چنان گرم بدانیم؛ آن گونه که کانال تلگرامی او اصرار دارد تصویر کند که انگار به دیدۀ قهرمان و منجی به او نگریسته میشود یا به چشم قربانی و مظلوم.»
به گزارش ایسنا، عصر ایران نوشت: «کمی از نیمروزِ پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ گذشته بود که حاضران در سالنهای ۸ و ۹ نمایشگاه بینالمللی تهران، محمود احمدینژاد، رئیسجمهوری پیشین را در حال بازدید از سیویکمین نمایشگاه صنایع دستی دیدند. نمایشگاهی با کیفیت بالا و پر از دستآفرینههای ایرانی که هر که ندیده زیان دیده است؛ چرا که هم فال بود و هم تماشا.
استقبال از او را نه میتوان سرد توصیف کرد چندان که بگوییم انگار نه انگار ۸ سال رئیسجمهوری این کشور بوده و طی این مدت ۷۰۰ میلیارد دلار پول نفت را در اختیار داشته و نه میتوان چنان گرم بدانیم؛ آن گونه که کانال تلگرامی او اصرار دارد تصویر کند که انگار به دیدۀ قهرمان و منجی به او نگریسته میشود یا به چشم قربانی و مظلوم.
دوست مورد وثوقی که خود در صحنه حاضر بود، میگفت شاهد چهار نوع مواجهه با آقای احمدی نژاد بوده است:
گروه اول کسانی که تنها به عنصر شهرت توجه میکنند و کاری ندارند محمود احمدینژاد است یا سیدمحمد خاتمی یا محمدباقر قالیباف. یا حتی کاری ندارند چهرۀ سیاسی است مانند نامهایی که ذکر شد یا هنری است. در میان هنریها هم کاری ندارند رضا کیانیان است یا مهناز افشار یا بهنوش بختیاری. هدف، عکس سلفی است با یک چهرۀ مشهور.
گروه دوم که نسبت به گروه اول کمشمارتر بودند از احمدینژاد میخواستند به صحنه بیاید و راهکارهای اقتصادی خود را به اجرا گذارد. یارانه نقدی را زیاد کند و از این دست آرزوها.
گروه سوم اما منتقد او بودند. جوانی در میانۀ سلفیگرفتنها فریاد کشید: «جوانیمان را حرام کردی. حلالت نمیکنم.»
رئیس جمهور سابق به طعنه پاسخ میدهد: «حالا وضع خوب است؟ میخواهی حلال کن، میخواهی نبخش!» صدایی در آن میانه هم بلند میشود که این سنگ را تو در چاه انداختی. اشاره او به بحران هستهای بود و ریشۀ مشکلات و تحریم. آن صدا را احمدینژاد پاسخ نداد اما آن شهروند با خود زمزمه میکرد: «سنگ را تو به چاه انداختی و روحانی بنده خدا بیرون آورد یا تلاش کرد بیرون بیاورد (برجام) و حالا با ترامپ بر سر آن کلکل میکند و دوباره تلاش برای بیرون آوردن آن!»
گروه چهارم اما کسانی بودند که بیواکنش له یا علیه از کنار او میگذاشتند.
من اما اگر به جای ظهر جمعه ظهر پنجشنبه به محل دائمی نمایشگاهها رفته بودم و با آقای احمدینژاد رخ به رخ میشدم به او یادآور میشدم این همان نمایشگاهی است که در روزهای آخر ریاستجمهوری و در مرداد ۱۳۹۲ قصد داشتید اراضی آن را به صداوسیما واگذار کنید! اگر آن اتفاق افتاده بود و نمایشگاه بینالمللی به صداوسیما منضم و ملحق شده بود...
حتی تصور این رخداد هم آزاردهنده است. بهترین و مرغوبترین زمینهای تهران و مناسبترین مکان برای برگزاری نمایشگاهها از دست رفته بود.
من اگر بودم همان زیر پای احمدینژاد را گواه میگرفتم و نیاز نبود بپرسم شما که برای سالمرگ دکتر محمد مصدق پیام تسلیت صادر میکنید چرا در طول هشت سال ریاستجمهوری یک بار هم ۱۴ اسفند به احمدآباد نرفتید و چرا در دو سال شهرداری تهران برای بازگرداندن نام او نکوشیدی یا پرسشهای دیگر.
نیاز به هیچ یک از این موارد اما نبود چون همان موضوع زمین نمایشگاه کفایت میکرد.»