۰
چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۲۱

ادعای جنجالی "حسین شلغم" درباره قلعه‌نویی

آخرین بازمانده از نسل بوقچی‌ها. از دوره محمد بوقی معروف شاهین که تا فیلم عمو فوتبالی ایرج قادری هم پیش رفته بود و برای خود روی سکوهای امجدیه دکان و دستگاهی داشت تا همین سهراب بوقی خدا بیامرز که چند ماه قبل فوت کرد.
آخرین بازمانده از نسل بوقچی‌ها. از دوره محمد بوقی معروف شاهین که تا فیلم عمو فوتبالی ایرج قادری هم پیش رفته بود و برای خود روی سکوهای امجدیه دکان و دستگاهی داشت تا همین سهراب بوقی خدا بیامرز که چند ماه قبل فوت کرد.
به گزارش ایسنا، «خبرآنلاین» در ادامه نوشت: حسین شلغم دیگر آخرینشان است؛ آخرین شیپورزن روی سکوها که با بوقش ریتم می‌داد به بازی‌ها. بوقچی‌ها آن قدیم‌ترها شانی بالاتر از دیگر مشوقین داشتند. چون بوقشان نشانه هنرمندی‌شان بود. آن وقت‌ها که شعارهایشان بیشتر در همان شیر سماور و اگزوز خاور خلاصه می‌شد، حسین شلغم برای خود برو بیایی داشت روی سکوهای آزادی. شده بود وارث بوق محمد بوقی و بوقچی اول پرسپولیس توفانی دهه هفتاد استانکو و علی پروین.
آن‌ وقت‌ها هم البته کم از بوق‌های جهت‌دار نمی‌گفتند و در همین مصاحبه هم می‌شود دریافت چطور مثلا حسین عسگری و دوستانش روی سکو به عشق علی پروین تو کار هاشمی‌نسب و  غمخوار و بقیه می‌گذاشتند!
آن وقت‌ها ولی اینها نه شان لیدری برای خود در نظر می‌گرفتند و نه مدیری وعده دکه و امتیاز انحصاری برگزاری تور و ... به آنها می‌داد. به قول حسین شلغم، گاهی علی پروین می‌گفته برقصند، بخندند یا گریه کنند و همه چیز در حد همین فرمایشات بوده و بس!
حسین در این مصاحبه خاطراتی خواندنی نقل کرده که توفانی در فوتبال ایران راه می‌اندازد!
در ادامه، مصاحبه با حسین عسگری (حسین شلغم) را می‌خوانید:
چرا «حسین شلغم»؟
اولین بار این لقب را «سلطان پروین» روی ما گذاشت. انگار جایی بد بوق زده بودم که سلطان گفت: «شلغم درست بوق بزن!» خلاصه اینجوری شد که به ما گفتند شلغم! حسین شلغم!
چه شد که بوقچی شدی؟
یک روز داشتم می‌رفتم امجدیه برای کشتی، دیدم سمت استادیوم شلوغ است. رفتم و دیدم شاهین با عقاب بازی دارد. من از شاهین خوشم آمد. هر روز می‌رفتم می‌پرسیدم که شاهین چه روزی بازی دارد و می‌رفتم بازی‌هایش را می‌دیدم.
شما کشتی گیر بودی؟
بله من کشتی کار می‌کردم و علاقه اول من کشتی بود.
یعنی اگر آن روز جای شاهین، تاج بازی داشت ممکن بود تاجی شوی؟
نه. من از رنگ لباس و آرم شاهین خوشم آمد. بازیکنان شاهین هم بزرگانی مثل همایون بهزادی و کلانی و آشتیانی و کاشانی بودند که باعث شد به این تیم علاقه‌مند شوم. بعد که نام شاهین تغییر کرد و شهباز شد، من مدتی طرفدار این تیم شدم تا اینکه دیدم عادلخانی و ناصر حجازی به این تیم آمدند و من هم دیگر بیخیال شهباز شدم چون استقلالی‌ها به این تیم آمده بودند. بعد شاهینی‌ها جمع شدند و پرسپولیس را تشکیل دادند. دو تا تیم تشکیل شد که تیم حرفه‌ای فقط با خارجی‌ها بازی می‌کردند و تیم آماتور هم در لیگ داخلی مثل جام تخت جمشید بازی می‌کرد. علی پروین و مهندس عابدینی تیمی ساختند که در آسیا نظیر نداشت. همپای پرسپولیس هم تیمسار خسروانی نام تیم دوچرخه‌سواران را به تاج تغییر داد. خدا سهراب بوقی را بیامرزد. او را آوردند تا تیم را تشویق کند. ما با هم رفاقت خوبی داشتیم.
کل‌کل هم می‌کردید با هم؟
بله با هم شوخی داشتیم و کری می‌خواندیم اما به هم توهین نمی‌کردیم.
چی شد به فوتبال علاقه‌مند شدی؟
خلاصه اون روزا مرحوم «پرویز دهداری»، سرمربی شاهین بود و  تیمشون خیلی خوب بازی می‌کرد و ما هم شدیم بوقچی شاهین. بعد از امجدیه رفتیم «بولینگ عبده»، یک سال هم اونجا بودیم. بعد هم رفتیم پیکان دوباره برگشت خوردیم و من همچنان در کنار تیم بچه‌ها را تشویق می‌کردم.
چرا بوق دست گرفتی؟
اون روزا خدا بیامرز «ممد بوقی» همه جا بود و تیم طرفدارا رو درست می‌کرد. خیلی دوستش داشتم، خدا رحمتش کنه. داشت می‌رفت مکه به من گفت: حسین خیلی باحالی. من که مردم این بوق واسه تو! همون شد دیگه ... وقتی ممد بوقی عمرشو داد به شما قدیمی‌های پرسپولیس بوق رو آوردند و دادند به ما.
پس شما جانشین «ممد بوقی» شدید. درسته؟
ای بابا دست رو دلم نذار. لیدرهای امروز فوتبال ایران همه جانشینان مرحوم ممد بوقی‌اند. اما دیگه این روزا کسی حاضر نیست فقط به خاطر عشق به فوتبال و تیم محبوبش به استادیوم بره و مجانی تشویق کنه.
از محمد بوقی بگویید.
خدا بیامرزش! پیشکسوت ما بود! یه «ممد بوقی» بود و یه تیم ملی و ۱۰۰ هزار تا آدم که با بوق اون خدا بیامرز جون می‌گرفتن. یادمه که وقتی بازی کُند و خسته‌کننده می‌شد و کسی‌ دل و دماغ تشویق کردن نداشت ممد بوقی بوقشو می‌داد دست یکی‌ از شاگرداش و با ریتم بوقش و دست‌زدن تماشاگران با شکم گنده‌اش واسه مردم رقص شکم می‌کرد. مرحوم ممد بوقی واسه این کارا از کسی‌ پول نمی‌گرفت.
این روزها تیم پیشکسوتان پرسپولیس زیر نظر علی پروین تمرین می‌کند. شما هم سر تمرین می‌روی؟
مگر می‌شود نرفت؟ هرجا علی سلطان باشه منم هستم. چند روز پیش بازی پرسپولیس با تیم پیشکسوتان بود. من هم با بچه‌ها رفتم و در VIP نشستیم. عرب مدیرعامل پرسپولیس آمد و من رفتم جلو و گفتم مرا می‌شناسی؟ نگاهم کرد و گفت نه! گفتم گل بگیرند در باشگاه را که مدیرعاملش من را نمی‌شناسد. من ۴۵ سال برای این تیم زحمت کشیدم. در سرما و گرما در باران و برف برای تیم بوق زدم تشویق کردم اما الان کسی من را نمی‌شناسد. عرب جا خورد و رفت سر جایش نشست. آن زمانی که این آقایان هنوز دنیا هم نیامده بودند من برای پرسپولیس بوق می‌زدم. صندوق ماشین علی‌آقا رختکن بازیکنان بود و منم مسئولش.
شما آن دربی معروف ۶ تایی‌ها را در استادیوم بودی؟ از خاطره آن روز بگویید.
عجب روزی بود. اگر همه چیز را فراموش کنم آن روز هیچوقت از ذهن من پاک نمی‌شود. شش گل به استقلال زدیم. یادم است وقتی بازی تمام شد بازیکنان استقلال روی زمین نشسته بودند و نای بلند شدن نداشتند. کلانی و آشتیانی به سمت استقلالی‌ها رفتند و زیر بغل آنها را گرفتند و بلندشان کردند. جباری و حجازی اشک می‌ریختند.
شما در پرسپولیس بوق می‌زدی، سهراب بوقی در استقلال؟
خدا سهراب را رحمت کند. چه روزهایی داشتیم. ما همیشه با هم بودیم. با اینکه در زمین رقیب بودیم اما بیرون از زمین همیشه با هم رفیق بودیم و همه جا باهم می‌رفتیم. یک بار برای تشویق به امارات رفته بودیم و چون بوق من بزرگ‌تر بود من را جلو گذاشتند و گفتند حسین کاپیتان بوقچی‌هاست. سهراب ناراحت شد. منم گفتم بابا این حرف‌ها چیه. شما بزرگ ما هستی.
بوقتان را دارید؟
نه، دزدیدند. من بوقم را از امارات خریده بودم و در تهران خودم درستش کردم اما یک بار به اهواز رفته بودیم، من بعد بازی حالم بد شد و حتی منو به بیمارستان بردند. به همین خاطر چمدان من را بقیه بچه‌ها بردند به فرودگاه. اما زمانی که به فرودگاه رسیدم دیدم چمدانم نیست. بوق و وسایلم را دزدیده بودند و بعدش به بچه‌های اهواز فروختند. وقتی بازی‌های اهواز را از تلویزیون می‌بینم صدای بوقم را می‌شنوم. خانمم می‌گوید حسین این صدای بوق توست. من صدای بوقم را می‌شناسم.
چرا دیگر بوق نمی‌زنید؟
دیگر خسته شده بودم. در زمان آقای کاشانی به من گفتند برایت بازی خداحافظی می‌گیریم. قرار بود در یکی از دربی‌ها برای من بازی خداحافظی بگیرند. من وقتی به استادیوم رفتم دیدم مرا راه نمی‌دهند. گفتم من کارت دعوت دارم. گفتند نه، شما نمی‌توانی وارد شوی. قرار بود آن روز به سمت طرفداران پرسپولیس و استقلال بروم و از آنها حلالیت بطلبم و خداحافظی کنم اما نشد. بعد از آن روز به دفتر کاشانی رفتم و گفتم مگر قرار نبود خداحافظی کنم؟ گفت نشد اما در بازی با راه‌آهن برایت بازی خداحافظی می‌گیریم. گفتم باید حتما دربی باشد. ما از این بازی خاطره داریم. 
 
مگر بوقچی هم خداحافظی می کند؟
سنم دیگر اجازه نمی‌داد. من رفتم و به جای خودم شخص دیگری را به باشگاه معرفی کردم.
حسن شیرمحمدی می‌گفت فوتبالیست‌ها دو بار می‌میرند. یک بار وقتی از فوتبال خداحافظی می‌کنند و یک بار هم مرگ طبیعی‌شان.
ما پرسپولیسی‌ها اما سه بار می‌میریم و آن یک بار هم وقتی است که از پرسپولیس جدا می‌شویم. مرگ واقعی ما همان وقتی است که از پرسپولیس جدا می‌شویم. خیلی تلاش کردند در مقطعی پروین را بکوبند و خرد کنند اما هرچه کردند محبوبیت پروین بیشتر شد. اولین مدیرعاملی هم که آمد و اینگونه کرد آقای غمخوار بود. او آمده بود که علی پروین را بگذارد کنار که گذاشت و بعد هم یک‌سری آدم‌ها را دور خود جمع کرده بود. یک روز در جلسه به من گفت آقای حسین عسگری شما علی پروینی هستی از جلسه برو بیرون. من هم با آن لیدرهایی که در جلسه بودند خداحافظی کردم و رفتم. یک روز قبل بازی لیدرها آمدند خانه ما و هماهنگ کردند که شعار علیه غمخوار بدهند. آنقدر در استادیوم شعار دادند که غمخوار آمد و گفت بیا برگرد سر کار حقوقت را هم می‌دهیم. من اما گفتم که اگر بیایم، شما را بیرون می‌کنم و علی پروین را می‌آورم. در نهایت غمخوار چند ماه بعد رفت و با علی پروین به پرسپولیس برگشتیم. بعد حبیب کاشانی آمد که بچه‌محل ما بود اما تا به صندلی رسید ما را فراموش کرد. بعد عباس انصاری‌فرد آمد پرسپولیس که من کنار رفتم. الان که دیگر همه فوتبال ما شده سیاسی.
آن موقع نبود؟
نه. الان می‌گویند این را تشویق کن، آن را هو کن.
الان بازی‌های پرسپولیس را دنبال می‌کنی؟
همه بازی‌های پرسپولیس را در قهوه‌خانه می‌بینم و یک لحظه‌اش را هم از دست نمی‌دهم. استادیوم هم دیگر نمی‌روم چون از آن فضا و آدم‌هایش دلزده شده‌ام.
شما کار اصلی‌ات چه بود؟
من آپاراتچی سینما در سینماهای کارون و المپیا و هما و چندتای دیگر بودم.
آن فیلمی که محراب شاهرخی در آن بازی کرده بود را هم شما آپاراتچی‌اش بودی؟
بله آن فیلم را هم من نمایش دادم. محراب واقعا مروارید سیاه بود. البته که مثل علی پروین دیگر مادر نزاید. اگر پروین الان بازی می‌کرد بهترین بازیکن دنیا می‌شد.
فکر می‌کنی حسین عسگری چقدر برای پرسپولیس می‌ارزد؟ برای خودت قیمت بگذار.
من چون به عشق پرسپولیس علی پروین کار می‌کردم، برای خودم قیمت نمی‌گذارم. من برای عشق کار می‌کردم. تا به امروز یک قران از هیچ بازیکنی نگرفتم که جیره‌خوار کسی باشم. همان علی پروین هم که رئیس من است، هیچوقت به من بی‌احترامی نکرده است.
بدترین خاطره‌ات از پرسپولیس چیست؟
رفتن هاشمی‌نسب از پرسپولیس به استقلال یکی از بدترین‌هایش است. من مهدی را هنوز هم دوست دارم و با هم سلام و علیک داریم. مهدی که رفت استقلال، من علیهش شعار دادم. یک اسکناس هزار تومانی از جیبم درآوردم و همه تماشاگران هم این کار را کردند و همه با هم شعار دادند: «مهدی بیا پول بگیر». شب مهدی هاشمی‌نسب به من زنگ زد گفت حالا علیه من شعار می‌دهی؟ عکست با اسکناس هزار تومانی جلوی من است. مهدی آدمی بود که از شهرستان آمده بود و جا و مکان نداشت. استقلال آمد و همه اینها را برایش تهیه کرد و او هم استقلالی شد. زمان قدیم اما مثلا در دوره جام تخت جمشید نه پرسپولیسی به استقلال می‌رفت و نه استقلالی به پرسپولیس. به هیچ عنوان. ما حاضر بودیم به کل دنیا ببازیم ولی به تاج نبازیم. احمدرضا عابدزاده هم چون مهندس عابدینی برای درمانش هزینه کرده بود، به پرسپولیس آمد. آن زمان که انصاریان رفت استقلال و نیکبخت آمد پرسپولیس، من مصاحبه کردم، گفتم جان به جان علی انصاریان کنی او استقلالی نیست و جان به جان نیکبخت واحدی کنی او هم پرسپولیسی نیست.
یک مقدار از ممد بوقی بگو اگر خاطره‌ای داری.
آخرین خاطره‌ام با ممد بوقی برای زمانی است که با علی آقا می‌خواستیم برویم مکه و علی آقا مدام سر به سرش می‌گذاشت که تو را نمی‌برم و باید ۴۰ هزار تومان بدهی تا ببرمت. در جده که بودیم علی آقا گفت ممد ۱۰۰ دلار بهت می‌دهم اگر همینجا در ماشین گریه شدید بکنی. ممد شروع کرد به گریه کردن. بعد گفت ۵۰ دلار بهت می‌دهم اگر غش‌غش بخندی. او هم شروع کرد به خندیدن. علی آقا اهل بگو بخند بود همیشه. عاشق این بود که برویم کله‌پاچه بخوریم. صبح زود می‌رفتیم یک کله‌پزی که رفیق خود علی‌آقا بود.
از بین استقلالی‌ها کدام بازیکن را دوست داشتی؟
مجید نامجومطلق و بهتاش فریبا بازیکنان خوبی بودند و هنوز هم با آنها در ارتباطم. استقلالی‌ها را هم دوست دارم و همانطور که علی پروین گفت تیم دوم ما استقلال است. زمانی که غمخوار مدیر بود چون ما با او اختلاف داشتیم، نمی‌رفتیم به سکوها چون می‌گفتند آمده که پرسپولیسی‌ها را تحریک کند. من هم با همین شمایل قرمزم رفتم سمت استقلالی‌ها که لیدرهای استقلال آمدند دست دادند و روبوسی کردند. من به استقلالی‌ها گفتم امیر قلعه‌نویی شب قبل بازی برای چیدن ترکیب استقلال از علی پروین مشاوره گرفته. اگر شما امروز بازی را نبردید اسم من حسین نیست. در همان بازی استقلال با شوت ۴۰ متری محمود فکری بازی را ۲-۱ برد. فکر می‌کنم زوبل مربی پرسپولیس بود در آن بازی. امیر قلعه‌نویی تمام رفتار و کردارش عین علی پروین است. قلعه‌نویی عشقش پروین است چون پروین انسان باهوشی بود و مربیگری‌اش عالی بود.
حسین آقا اگر بخواهی بوق را برای ما توصیف کنی چه می‌گویی؟ مثلا نظامی‌ها می‌گویند اسلحه ناموس ماست.
من هم می‌گویم بوق ناموس من است اما خوب بعضی‌ها چشم نداشتند که ببینند.
حسین آقا دیگر برنمی‌گردی به استادیوم؟
الان دیگر نه.
حتی اگر علی پروین بگوید؟
علی آقا که جان من است. مگر عاشق‌بودن و دوست‌داشتن جرم است؟ من عاشق علی پروینم. الان لَنگ ۱۰ میلیون پول هستم اما میلیارد میلیارد را با موی سر علی پروین عوض نمی‌کنم. هیچی هم از پروین نمی‌خواهم و تا حالا یک قِران هم از او نگرفته‌ام. من نزدیک ۵۰ سال است که با علی پروین هستم و مهرش به دلم است.
تا حالا سابقه نداشته پرسپولیسی‌ها اینگونه در مقابل تیم ملی قرار بگیرند. یک روز برانکو صحبت می‌کند و کی‌روش جواب می‌دهد، یک روز هم کی‌روش صحبت می‌کند و برانکو جواب می‌دهد. دلیلش فکر می‌کنی چیست؟
چنین اتفاقی اصلا سابقه نداشته. اینها چشم ندارند هم را ببینند. قدیم تیم ملی یکی بود. حشمت مهاجرانی. حرف اول و آخر را او می‌زد. بعد هم شد علی پروین. دیگر کسی حق نداشت در مورد ارنج حرف بزند. این اختلافات به ضرر فوتبال ماست.
آرزویت برای پرسپولیس چیست؟
امیدوارم که این تیم همیشه قهرمان باشد. قهرمانی آسیا آرزویم است. من هنوز دلم در استادیوم است اما فوتبال ما در دست غیرفوتبالی‌هاست. اینها غیرورزشی هستند.
کد مطلب: 100759
برچسب ها: امیر قلعه نویی
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *