۲
جمعه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۴۴
متافیزیک انتخابات مجلس دهم در گفتگو با عبدالکریمی

امر سیاسی در جهان نیهیلیستی

با پایان دور دوم انتخابات مجلس دهم، جای خالی تحلیل فلسفی و متافیزیکی این انتخابات در کنار انبوهی از تحلیل های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی-اجتماعی احساس می شود.آنچه در این انتخابات یگانه بود، رای مردم به یک تفکر و گروه بدون توجه به جنبه شخصی افراد حاضر در این گروه خاص بود. بدون توجه به این که نخبگان قدیمی سیاسی که هر یک برای خود داستان خاصی و خاطره ویژه ای را در ذهن مردم به جا گذاشته بودند، اما در این انتخابات این خاطرات فراموش گشت
عکس : سوده حاجی کرم
عکس : سوده حاجی کرم

با پایان دور دوم انتخابات مجلس دهم، جای خالی تحلیل فلسفی و متافیزیکی این انتخابات در کنار انبوهی از تحلیل های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی-اجتماعی  احساس می شود.آنچه در این انتخابات یگانه بود، رای مردم به یک تفکر و گروه بدون توجه به جنبه شخصی افراد حاضر در این گروه خاص بود. بدون توجه به این که نخبگان قدیمی سیاسی که هر یک برای خود داستان خاصی و خاطره ویژه ای را در ذهن مردم به جا گذاشته بودند، اما در این انتخابات این خاطرات فراموش گشت. چه عوامل و مسائلی باعث شده تا انتخابات دهم مجلس شورای اسلامی بسیاری از «اولین ها» را در تاریخ سیاسی ایران رقم زند؟ یکی از این اولین ها این است که مردم در این انتخابات به شخص رای ندادند و یک لیست توانست اکثریت مطلق رای در تهران را به دست آورد.

اهمیت اساسی این نوع انتخاب در فرهنگ سیاسی است که از تهران به سمت شهرهای ایران منتقل می شود. این خود نشانه ای می تواند باشد که در آینده ای کوتاه مدت شاهد رفتارهای مشابه انتخاباتی در سایر نقاط ایران نیز باشیم. بنابراین با توجه به وسعت و اهمیت این ماجرا، که فراتر از تهران است، با آقای دکتر بیژن عبدالکریمی، گفت و گویی انجام داده ایم تا از دریچه نگاه یک متخصص و استاد فلسفه به ابعاد فلسفی و متافیزیکی این یگانگی و تحول مهم آگاه شویم:

 

1. ریشه این تغییر رفتار رأی دهندگان مجلس دهم را در کجا می توان یافت؟ در واقع بنیان های متافیزیکی این انتخاب خاص در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در کجا هستند؟

عبدالکریمی: بحث از انتخابات به طور کلی و پرسش­های شما به طور خاص را در سطوح گوناگون سیاسی، جامعه­شناختی و فلسفی می­توان مورد بحث و بررسی قرار داد. بنده ترجیح می­دهم بحثم را در سطح متافیزیکی ارائه دهم، هر چند این وجوه متافیزیکی خود را در وجوه جامعه­شناختی و سیاسی نیز آشکار می­سازد.

همان­گونه که در سیاه­مشق خود با عنوان «ما و جهان نیچه­ای» گفته بودم، شاید بتوان جهان خود را به منزلة «جهان نیچه­ای» توصیف کرد. جهان نيچه­اي همان جهان پروتاگوراسي است. همان­گونه كه پروتاگوراس اعتقاد داشت سرشت راستين امور وجود ندارد، و وظيفة سوفيست عبارت است از آموزش «نظريات برتر»، و مراد از «نظريات برتر» آن باورهايي است كه داراي نتايج و آثار برتري است، و به مؤفقیت عملی می­انجامد. به بیان ساده­تر، فهم پراگماتیستی از همه چیز، از جمله حقیقت و نیز از امر سیاسی یکی از مشخصات بارز در روزگار ماست.

همچنین، جهان در روزگار ما بیشتر به منزلة صیرورت و بر اساس مقولة حرکت فهم می­شود تا به منزلة ثبات و بر اساس مقولة سکون. لذا تفکر امروزین بشر، در سراسر جهان، بيشتر وامدار دموكريتس و هراكليتوس است تا پارمنيدس و افلاطون. در احساس و اندیشة کنونی ما جهان داراي سيلان و تحركي پايان­ناپذير است. لذا جهان را بیشتر به منزلة تركيبي نه از اشيايي با ماهيات ثابت، بلكه از شبكه­اي از نيروهاي ناپايدار و سيال كه در كشاكشي پايدار با يكديگر در تعامل و تأثير و تأثر متقابلند، فهم می­کنیم. دلوز، متفکر پست­مدرن، به ما می­گوید  هر چيزي به نيرويي وابسته است كه خود اين نيرو در نسبت با ساير نيروها معنا پيدا مي­كند. اساساً هر نيرويي در نسبتش با ساير نيروها تعريف مي­شود. در واقع همين نيروها هستند كه در مجموع، صيرورت را تحقق مي­بخشند. از اين رو نبايد به دنبال ماهيات و جواهر ثابت و تغييرناپذير بود، چرا كه چنين تلاشي ره به جايي نمي­برد، بلكه بايد خود صيرورت واقعيات را به منزلة يك اصل قرار داد. آنها كه در دل صيرورت و دگرگوني جهان به دنبال بنيادي ثابت براي جهان، امور و اشياء، از جمله امر سیاسی و اجتماعی هستند، كوششي عبث و نافرجام را به عمل مي­آورند. از اين رو نمي­توان به چيزي فراسوي صيرورت، تغيير و كثرت نيروها دست يافت. بنابراين، مي­توان گفت پديده­اي وجود ندارد كه تحت تأثير مجموعه­اي از نيروها نباشد. از اين رو، معناي چيزي را دانستن عبارتست از آگاهي به نيروهايي كه در هر حال، بر شبكة ناپايداري از نيروهاي خاص  مسلط مي­گردند.

بدین­ترتیب، در جهان کنونی ما و بر اساس اندیشه، و مهم­تر از آن نحوة زیست انسان روزگار ما هيچ چيزي وجود ندارد كه از لحاظ دوام و ثبات امكان شكل­گيري اعتقادات حقيقي و بنيادي براي عينيت را فراهم كند. در جهان کنونی ما همة حقايق متافيزيكي، تئولوژیک، ایدئولوژیک، ارزشی، اعتقادی و سیاسی درهم می­ريزد و در پشت همة بحث­های نظری و نظام­هاي گوناگون نظري و سیاسی چهرة ارادة معطوف به قدرت آدمي و تلاش برای سیطره و مؤفقیت خود را آشکار می­سازد.

 

2. اصل صیرورت و حرکت دائمی یا همان شدن دائم جهان امروز، چه ویژگی هایی را  برای زندگی در این زمان به همراه آورده است؟

عبدالکریمی: در روزگار کنونی، واقعيت به منزلة صيرورت و نيروهاي در حال سيلان و پرتكاپويي فهم می­شود كه همواره مي­تواند به ظهور امكانات تازه­اي بينجامد. به تعبير ديگر، اين جهان نه حاصل لوگوس (عقل جهاني) يا حكمت بالغة الهي، بلكه به منزلة حاصل بازي تصادفي نيروها فهم می­گردد. در اين جهان اصول عام، كلي و ضروري وجود نداشته، بلكه همه چيز امكان محض، غيرضروري و تصادف صرف است. در چنين جهاني، بازيگران سیاسی در هر شرایط خاصی مي­كوشند تا با قرار گرفتن در تركيبي خاص به كسب پيروزي نايل آيند. بازيگر سیاسی در يك چنين جهاني كه مملو از امكانات خاص و تكرارناپذير است به امكان، قاعده يا پديده­اي خاص دلبستگي نشان نمي­دهد.

جهان ما جهاني تصادفي، يعني فاقد سامان­مندي است، يعني از هيچ قانون خاصي تبعيت نمي­كند. همة کسان و کنشگرانی که مدعی­ هستند از اصل و قاعده­ای خاص تبعیت می­کنند، اگر به موفقیت، و نه هیچ اصل بالاتری می­اندیشند، در صحنة عمل ناگزیرند اصول و قاعدة خویش را زیر پا گذارند، در غیر این صورت طعم شکست را باید بچشند و حتی از صحنة بازی حذف شوند. در يك چنين جهاني، انسان معيار همه چيز مي­شود و آدمي در مقام ملاك و محور هستي، همه چيز را به خود منوط مي­كند و نتيجة اين رويكرد اين است كه انسان و جهان او، بي­ملاك، بدون محور و فاقد غايت و ناگزير بي­اعتبار مي­گردد. وقتي انسان خود را بنياد همة هستي قرار داد، در اين صورت خود بدون كانون، بي­اساس و سرگردان مي­شود و به ورطة نيهيليسم فرو مي­غلتد. در جهان نيچه­اي كه هيچ اصل و قاعده­اي بر آن حاكم نيست و جهان، خود از هيچ اصل ثابت، عام، كلي و ضروري تبعيت نمي­كند، طبيعي است كه انسان نيز نمي­تواند هيچ اصل ثابت و ضروري را به منزلة اصل راهنماي زندگي خويش قرار دهد. در يك چنين جهاني، هيچ مركز ثقلي وجود ندارد. به همین دلیل، صحنة حیات سیاسی و اجتماعی در بسیاری از مواقع به صحنه­ای طنز، بی­ثبات و پیش­بینی­ناپذیر تبدیل می­شود. در یک چنین شرایطی، شما همواره می­توانید شاهد وحدت نیروهایی باشید که تا چندی قبل در تعارض با یکدیگر بوده­اند یا شاهد تعارض نیروهایی باشید که تا مدتی پیش در وحدت با یکدیگر بوده­اند.

 

3. ویژگی های متافیزیکی صیرورت دائمی، نبود اصل ثابت، تصادفی بودن، محوریت انسان، و نیز نیهیلیسم، بی­بنیادی و بی­غایتی در صحنة حیات و کنش سیاسی و اجتماعی به چه نتایجی خواهد انجامید؟

عبدالکریمی: مرگ اتوپیا، روزمرگی، بی­افقی و عدم وجود هر گونه افقی روشن، عدم وجود نیروهای نفی اصیل و عدم وجود هر گونه اصل تنظیم­کننده رفتارها از نتایج و پیامدهای وضعیت متافیزیکی کنونی در صحنه حیات و عمل سیاسی و اجتماعی خواهد بود.

4. آیا ممکن است برای روشن­تر شدن بحث، هر یک از این مقولات را کمی شرح دهید؟

عبدالکریمی: انسان روزگار ما شدیداً در چرخة «روزمرگي» به منظور رفع نيازهاي تحميل شده از جانب تكنولوژي و سرمايه­داري قرار گرفته است و لذا به دلیل شي­شدگي انسان و غرق شدن وي در اشيا و عدم مواجهه­اش با خويشتن و عدم كشف نيروهاي دروني خويش، هيچ نيروي آزادي­بخشي در دوران ما ديده نمي­شود که در حول آن امر سیاسی تعریف شود. آزادي اجتماعي و تاريخي زماني تحقق­پذير است كه انسان­هاي آزاده­اي رسالت اين رهايي­بخشي را برعهده گيرند. اما در دوران ما، يك چنين نيروهاي آزاد از نيازها و و فارغ از ميل به سلطه، فرمانروايي و سركوب وجود ندارد يا بسيار كم­تر از آنند كه بتوانند به منزلة يك نيروي تاريخي عمل كنند. لذا توده­ها ناگزیرند همچون پر کاهی در میان طوفان جریانات و حوادث پیوسته از این سو به آن سو در تذبذب و تغییر جهت باشند.

همچنین، در روزگار ما، به دلیل گسترش تکنولوژی و نظام­های سیاسی و اجتماعی حاصل از بسط آن در سراسر جهان هیچ نيروي سیاسی و اجتماعی نفي­كنندة وضع موجود در معنای راستین واصیل کلمه دیده نمی­شود، آگاهي طبقاتي مضمحل شده، و نیروهای نفی مثل طبقة كارگر (بر اساس تلقی مارکسیستی) یا روشنفکران (آنچنان که فرضاً با الگوگیری از انقلاب کبیر فرانسه در بسیاری از انقلاب­های قرن بیست دیده می­شد) امروز خود به صورت بخشي مثبت و تقویت­کنندة وضعیت کنونی درآمده­اند و ديگر از مقولاتی چون گسترش آگاهي طبقاتي يا شعور انقلابي در دوران ما هيچ خبري نيست.  پيشرفت تكنولوژي، نيازها و ميل به ارضاي آنها را در همة افراد جامعه، از جمله در كارگران، روشنفکران و کنشگران سیاسی و اساساً در همة نيروهاي نفي­كنندة وضع موجود، چندين برابر شده است و خود اين امر، نفي­كنندگي نيروهاي نفي­كننده را مضمحل ساخته است.

«مرگ اتوپیا» یکی دیگر از ویژگی­های انسان امروز و جوامع کنونی در جهان پسامدرن است. در دهه­های کنونی هیچ یک از آرمان­های گذشته همچون دموكراسي، آزادي، حق رأي، انتخابات آزاد، ليبراليسم و حقوق فردي يا سوسياليسم، عدالت، اصالت حقوق جامعه، نجات محرومان، استقلال از يوغ امپرياليسم و...، به منزلة آرمان­هاي بزرگ انسان قرن نوزده و سه ربع نخست قرن بيست، گرم­كنندة قلب­هاي روشنفكران و به تبع آنها بسياري از توده­ها نیست. ليكن در دوران ما، امر سیاسی ديگر نه به منزلة تلاش برای تحقق آرمان، بلكه صرفاً به رويه­هايي بوروكراتيك، اجرايي، صوري و خالي از محتوا تبديل شده­ است. همه آرمانها  به مفاهيمي قديمي، کهنه و بوی ناگرفته تبدیل گشته، قدرت مشروعيت­سازي خويش را از دست داده­اند. پديدارهاي اقتصادي و تلاش براي مبارزه با بحران­هاي اقتصادي بر همه چيز سيطره يافته است. در يك چنين شرايطي، تنها دستگاه­هاي غول­آساي بوروكراتيك طبق الگوي موروثي و سنتي خويش در تندبادي از روزمرگي و پراگماتيسم، بي­هيچ افقي براي آينده، عمل مي­كنند و توده­ها و جوامع و حتی روشنفکران و کنشگران سیاسی در یک چنین چرخة بی­افقی گرفتارند.

یکی دیگر از ویژگی­های روزگار ما، که به خوبی می تواند فهم امر سیاسی در جهان کنونی از جمله در جامعه ما را فهم­پذیر سازد، عدم وجود هر گونه اصل تنظیم­کننده است. در دوران ما، هيچ اصل تنظيم­كننده­اي كه عموم افراد جامعه آن را برتر از منافع خصوصي به رسميت بشناسند، وجود ندارد. ما ديگر نه در دوراني هستيم كه بر اساس آرمان­هاي اخلاقي و زاهدانة يك دين زندگي كنيم، و  نه در عصر روشنگري بسر مي­بريم كه آرمان­هاي اين عصر، همچون شهروند خوب بودن، هدايت­گر اعمال و رفتار ما باشد. همچنين عالَم يا نظم سياسي­ جديدي نيز شكل نگرفته است كه توانايي توليد ارزش­هاي تازه­اي را داشته باشد. در اين روزگار، ميل طبيعي هر كس اين است كه با تمام قدرت و امكاناتش از منافع شخصي­اش دفاع كند. انتظار وجود یا رعايت یک اصل تنظیم­کننده مثل یک اصل اخلاقی یا سیاسی و انقلابی در يك چنين شرایطی، به خصوص در صحنة سیاسی انتظار ناموجه­اي است. تنها تمسك جستن صوري به رويه­هاي حقوقي و قانوني انتظام­بخش نزاع­هاست. ليكن، همه مي­دانند كه اين رويه­هاي حقوقي و قانوني، تهي و فاقد مضموني اصیل و اخلاقي است. ليكن، جز تمسك جستن به همين رويه­هاي صوري و بي­محتوا چارة ديگري نيز وجود ندارد، چون ساختار جايگزين ديگري در ميان نيست. در چنين شرايطي تنها جرياني مي­تواند در صحنة حيات سياسي مؤفق گردد كه بيشتر بتواند منافع خصوصي و كوتاه­مدت افراد جامعه را، به هر قيمتي،  تأمين كند.

5. این ویژگی ها، در عرصه سیاسی و به بیان بهتر در امر سیاسی به چه شکلی نمود دارند؟

عبدالکریمی: بي­قاعده شدن امر سياسي یکی از ویژگی­های جوامع در جهان کنونی ماست. وقتي ارزش يا اصلي متعالي براي اعتلاي منافع خصوصي تا سر حد منافع مشترك و عمومي وجود ندارد، ديگر نمي­توان بر اساس يك اصل و قاعدة كلي رفتارهاي به ظاهر سياسي را پيش­بيني يا تحليل كرد، چرا كه چيزي جز وضعيت­هاي خاص و منفعت خاص در هر موقعيت خاص وجود ندارد. لذا در هر وضعيت، بسته به موقعيت و محاسبة منافع موقعي و زودگذر، بايد تصميم گرفت، اتحادهاي موقت شكل داد و عمل كرد. در نتيجة چنين وضعيتي، عمل و مناظرة سياسي، به جاي سازمان­يابي مستمر و مداوم در محور اصول، اسير شرايط و موقعيت­هاي ناپايدار گشته، از جوهرة سياسي تهي مي­شود و به ورطة مغالطات و سوء استفاده­هاي زباني درمي­غلتد تا ماهيت منفعت­جويانة خود را پنهان كرده، بدان ماهيتي سياسي بخشد، يعني ارتباط با منافع مشترك را وانمود نمايد.

در چنين دنيايي، بازي سياسي هيچ هدفي ندارد، جز حفظ قاعدة بازي. روزمرگي و گذران امور، يگانه معيار و غايت فعاليت در يك جامعة بي­هدف است. كار سياستمدار در يك چنين شرايطي چيزي نيست جز سازمان­دهي هم­سويي­ها و وحدت­هاي موقت يا، به تعبير ژان­ـ­ماري­ گنو، «مهندسي رابطه­ها».

 

 

 


گفت و گو : بهزاد رَوَن

کد مطلب: 55761
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *