{ درآمد : در یادداشت زیر، دکتر استفان دینهام، از مشاهده ها و اندیشه های خودش درباره سیاست و عملکرد آموزشی در آلمان و استرالیا می گوید. دینهام بیش از چهل سال تجربه در آموزش استرالیا، به عنوان آموزگار و استاد دانشگاه، دارد و از 2008 تاکنون- به لطف بنیاد ربرت بوش استفتونگ- [بارها] از آلمان بازدید کرده است. بازید سه ماهه او، در پایان 2014 و آغاز 2015 به عنوان یک عضو افتخاری آکادمی ربرت بوش استفتونگ، این امکان را برای او میسر ساخت تا در آلمان زمان طولانی تری بر بازدید از مدرسه ها، مشاهده کلاس ها، آموزش، سخنرانی، گفت و گو در مدرسه ها، دانشگاه ها و بخش های گوناگون دولتی، و برخورد نزدیک با آموزشگران، میران، مقامات و افراد دیگر درگیر در آموزش آلمان بگذارد. اصل بورس پژوهشی او، سنجش چشم انداز آموزشی آلمان با چشم انداز آموزشی استرالیا- و از آن میان ساز و کارهای نظارتی و ساختاری، سیاست، و روندها و پیشرفت های جاری- بود. }
***
هنگامی که من در سال 2008 از آلمان بازدید کردم با چند نگرانی آلمانی های بسیاری روبرو شدم که درباره سامانه آموزشی خودشان داشتند. نخستین نگرانی، ریشه در شوک "پیزا" داشت؛ منظورم نتیجه دانش آموزان آلمان در نخستین برنامه جهانی ارزشیابی دانش آموزان (پیزا) در سال 2000 است. آلمان تا پیش از آن بر این باور بود که سامانه آموزشی اش، در میان کارآمدترین سامانه های آموزشی جهان است. پیزا چیز دیگری نشان داد.
دومین نگرانی، که چه بسا با اولی در پیوند بود، به پی آورد آموزشی شمار رو به افزایش کودکان مهاجر و پناهنده برمی گشت. بسیاری از این کودکان، پس زمینه های زبانی نا- آلمانی داشتند،از کشورهایی همچون ترکیه، روسیه، لهستان، و کشورهای بالکان. برخی کسان با این پرسش و شگفتی درگیر بودند که آیا این کودکان، دست کم تا اندازه ای، در این نتیجه های بد پیش بینی ناپذیر، سهیم بوده اند یا نه. برداشت و اثرپذیری مهم دیگر من از آموزش و پرورش آلمان، در مقایسه با استرالیا، ذات سفت و سخت عادی شده آن بود.
اما امروز در 2016، با مقایسه میان پیشرفت پیوسته آلمان با مقیاس های جهانی ِ عملکرد آموزشی و افت کلی استرالیا روبرو هستیم. در زیر، من به جست و جوی این تفاوت در عملکردها برآمده ام و پس از آن،به توصیف برخی از برجسته ترین شباهت ها و تفاوت ها در این دو سامانه آموزشی خواهم پرداخت.
سنجش عملکرد آموزشی در آلمان و استرالیا (2000- 2016)
"شوک پیزا" در سال 2000 پرده از این واقعیت برداشت که سیاستگذاران و عموم مردم آلمان، تا پیش از آن بر این باور بودند که آلمان یکی از کارآمدترین و برجسته ترین سامانه های اجرایی آموزشی جهان را دارد. پیش از پیزای 2000،نشانه های هشداردهنده ای وجود داشت که تا اندازه زیادی نادیده گرفته شد. آلمان در سال 1995 در آزمون های تیمز (آزمون های جهانی ریاضیات و علوم) شرکت کرد و نمره ای نسبتا ضعیف به دست آورد. اما نتیجه های پیزا روشن کرد که بسیاری از مدرسه های آلمان،در سنجش با دیگر کشورهای شرکت کننده،عملکرد پائینی دارند. ولی آلمان به شدت به این یافته های ناجور و خلاف انتظار واکنش مناسب نشان داد و از سال 2000 تاکنون هر بار نتیجه های پیزای آلمان پیشرفت کرده است.
سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) عامل های اصلی کمک کننده به بازسازی و پیشرفت چشمگیر آلمان در پیزا از سال 2000 تاکنون را اینگونه برمی شمرد :
• در ساختار آموزش دبیرستانی تغییراتی انجام گرفت تا دسترس پذیری بیشتر به گواهی نامه های گوناگون آموزشی- از جمله دیپلم آزمون های نهایی و دیگر مدرک های دیگر به منظور چیرگی بر پیامدهای پس زمینه اجتماعی- اقتصادی (که در آلمان از هر کشور دیگر OECD بیشتر است) روی موفقیت تحصیلی دانش آموزان - را امکان پذیر سازد.
• کیفیت بالای آموزگاران آلمانی از جمله توجه ویژه روی گزینش آغازین،ارزشیابی های هماهنگ در سطح کشور،کارآموزی و صدور گواهی نامه.
• ارزش سامانه آموزشی دو سویه آلمان،که به موجب آن مهارت های لازم کار می تواند در وجود بچه ها و پیش از ترک مدرسه،پرورش یابد.
• گسترش برخی استانداردهای مشترک و سرمشق های برنامه درسی و ارزشیابی و جست و جوی امکانات نظارت به اینها.
به خاطر وجود آموزش و پرورش دولتی فراگیر در دسترس در آلمان همراه با کنترل دولتی سفت و سخت،شاید انجام بهسازی ها در سرتاسر سامانه آموزشی و مدرسه ها آسان تر بوده است تا سامانه ی متنوع تر و کمتر "کنترل شده" ای همچون استرالیا،که (با مقیاس های جهانی) بخش آموزشی نا- دولتی بزرگ و در حال رشدی دارد.
آزمون های جهانی تنها یک شاخص موفقیت فرآیند یاددهی و یادگیری اند با این رو مقایسه زیر میان آلمان و استرالیا،می تواند آموزنده باشد.
با این که نتیجه های پیزای آلمان از سال 2000 تاکنون، خبر از پیشرفت پیوسته این کشور می دهد وضع برای استرالیا اینچنین نیست. در استرالیا نتیجه های پیزا روی هم رفته کاهش یافته است و سنج هایی همچون آزمون های پرلز(آزمون های جهانی سواد خواندن) و تیمز، نتیجه های آموزش ابتدایی را ثبت کرده اند که در سنجش با نتیجه های دبیرستانی تیمز و پیزای استرالیا پایین ترند.
در واقع در کل آزمون های تیمز و پرلز و پیزا- به استثنای نتیجه پیزا در سواد خواندن که استرالیا با فاصله کمی جلوتر از آلمان است و آن هم در اختلاف در عملکرد چشمگیر نیست- دانش آموزان آلمانی هم اکنون دارند از همتایان استرالیایی خود،با چرخشی شگفت انگیز از آغاز این سده،بهتر عمل می کنند.
آلمان،همراه با مکزیک و ترکیه،تنها کشورهایی هستند که از پیزای 2003 تاکنون،هم در پیزای ریاضی و هم در ارزش مطلق نمرات پیشرفت کرده اند. این پیشرفت ها عمدتا نتیجه عملکرد بهتر در میان دانش آموزان ضعیف و محروم بوده اند. عملکرد آلمان در ریاضی،سواد خواندن و علوم هم اکنون بالای میانگین های OECD است. احتمالا در این روند پیشرفت چشمگیر پیوسته،آن داده ی پیزا که نشان می دهد آلمان یکی از بالاترین نرخ های تکرار پایه در میان کشورهای OECD را هم دارد (در 2012،یک پنجم دانش آموزان آلمان یک پایه را دست کم یک بار تکرار کرده اند) یک نقطه منفی است. با این رو،برخی ممکن است استدلال کنند که پیشرفت در عملکرد،تا اندازه ای ناشی از همین تکرار پایه است.
شباهت ها و اختلاف ها در سیاست و سازمان آموزشی
آلمان و استرالیا،در این که بنا به قانون اساسی خود آموزش و پرورش را یکی از مسئولیت های دولتی می دانند همانندند. در آلمان،نه یکی بلکه 16 "سامانه" آموزشی ایالتی وجود دارد که هر ایالت سیاست ها،مقررات،و ساز و کارهای خودش را برای تعیین استانداردها،نوآوری ها و تضمین کیفیت دارند. در استرالیا نیز،هشت ایالت و قلمرو [شش ایالت و دو قلمرو] با مسئولیت اساسی برای ارائه آموزش مدرسه ای وجود دارد. اما از سال 2007 به بعد،بیشتر رویکرد یکسان در سطح کشور در آزمون گیری ملی،برنامه درسی ملی،استانداردهای آموزشی حرفه ای،پرورش آموزگار،ارزشیابی آموزگار،گواهی نامه آموزگاری،و مجوز دوره های تربیت معلم برقرار بوده است. بنابراین،ضمن این که برخی جنبه های آموزش و آموزش مدرسه ای در استرالیا "آشفته تر" شده است- برای نمونه مدرسه های خصوصی با بودجه دولتی، خود رهبری بیشتر مدرسه ها،بردن تربیت معلم به درون مدرسه ها،و تاکید بیشتر بر "گزینش مدرسه" و بازار آزاد- برخی جنبه ها به عنوان یک پیامد قراردادها و توسعه های ملی، یکدست، باقاعده و سفت و سخت تر شده اند.
در برابر، آلمان این سطح از دخالت فدرال را در آموزش و پرورش ندارد – آنگونه که استرالیا دارد- گرچه از سال 2001 به بعد همکاری "دوستانه" بیشتر ایالت ها در منطقه هایی که در گزارش ملی درباره آموزش و پرورش آورده شده انجام گرفته است. همچنین گزارش درباره موضوع های ویژه ای همچون تنوع و شمول،انجام پژوهش های جهانی و ملی در درون منطقه ها با اولویت های خاص و تدوین گروهی استانداردهای ملی برای دانش آموزان در سه سطح صورت گرفته است. گرچه گزینش و بهره گیری از خیلی از این نوآوری ها، اختیاری و بنابراین اقبال عمومی در سراسر ایالت ها گوناگون بوده است.
با وجود این که مقامات فدرآل در آلمان،برای آموزش نخستین آموزگاران،بودجه هایی را در اختیار دانشگاه ها می گذارند در ادامه پرورش حرفه ای آموزگاران،که عموما به عنوان مسئولیت ایالت ها و مدرسه ها در نظر گرفته می شود،دخالت ناچیزی دارند.
یک تفاوت کلیدی میان کشورها،درصد دانش آموزان شرکت کننده در مدرسه های دولتی است. در 2012،پیرامون 65 درصد دانش آموزان در سن مدرسه در استرالیا در مدرسه های دولتی حضور داشتند، که با استانداردهای جهانی کسر کوچکی است و البته در حال کوچک تر شدن هم می باشد. در آلمان،درصد دانش آموزان شرکت کننده در مدرسه های نا- دولتی،به آهستگی دارد افزایش می یابد اما کمتر از 8 درصد از دانش آموزان در آلمان در چنین مدرسه هایی شرکت می کنند.
یک نکته دیگر درباره تفاوت این دو کشور این است که دولت محلی در آلمان،نقش فعال تری در آموزش مدرسه ای بازی می کند تا در استرالیا. دولت محلی در آلمان، سوای حقوق آموزگاران، مسئولیت بزرگی در قبال آماده سازی و شیوه کار مدرسه ها بر عهده دارد. با وجود مقامات و گروه های برگزیده شده محلی که اثبات کننده درجه بالایی از درگیری در مدرسه های محلی است این دخالت دولت محلی،به چیزی فراسوی تامین بودجه می رود.
با این همه در هر دو کشور آلمان و استرالیا،نقص نفوذ و کنترل مستقیم دولت فدرآل بر سراسر آموزش و پرورش وجود دارد با یک نیاز فراخور برای ایجاد اجماع میان ایالت ها به منظور عملی ساختن سیاست ها،ساختارها،استانداردها و تغییر برنامه های یکسان.
یک تفاوت مهم : آموزش مدرسه ای "شاخه ای" در برابر "جامع"
چشمگیرترین تفاوت میان آموزش مدرسه ای آلمان و استرالیا،در سازماندهی آموزش ابتدایی و به ویژه دبیرستانی می باشد. در آلمان آموزش ابتدایی در شش سالگی آغاز می شود و پس از 4 سال در 10 سالگی پایان می گیرد(بجز در برلین و برندنبرگ که دانش آموزان دبستان را در 12 سالگی تمام می کنند) در حالی که در استرالیا،آموزش ابتدایی هفت ساله است- استرالیا غربی و کویینسلند این ساختار را در سال های اخیر به تصویب رسانده اند- و از 5 تا 12 سالگی و پایان آن در پایه ششم.
در حالی که آموزش دبیرستانی جامع رفته رفته از میانه های دهه 1950 در استرالیا باب شده است در آلمان هنوز هم به ندرت دیده می شود. با این که آموزش دبیرستانی جامع یک گزینه در برخی منطقه هاست اما فراگیر نیست ضمن این که این مدرسه ها به راستی و در معنای معمول از این اصطلاح،جامع نیستند.
در آلمان،سنت وار،ورود به "شاخه های" دبیرستانی توسط کارکنان آموزشی دبستان و پس از پایان پایه چهارم تعیین شده است . به تازگی پدر- مادران در برخی موارد،امکان گزینش (یا تلاش برای نفوذ) در نوع مدرسه ای دارند که بچه شان در آن حضور خواهد یافت. برخی از آموزشگرانی که من با آنان گفت و گو کردم این کار را نوعی حرکت واپسگرایانه می بینند،از این حیث که تصمیم گیری را از دست آموزگاران خارج می کند،با این وجود و با فشار و "پر رویی" پدر- مادران "طبقه متوسط" هم اکنون این برنامه دارد اجرا می شود. در برخی اجتماع ها،ورود به برترین جایگاه و موقعیت پس از دبیرستان های گرامر (Gymnasium) از رهگذر برگه رای و قرعه کشی می گذرد.
آموزش دبیرستانی آلمانی از هر ایالت به ایالت دیگر و به طور منطقه ای در درون ایالت،تغییر می کند اما نوعا و در حال حاضر پنج فرم اصلی وجود دارد. سه نوع اول،راه ها یا فرم های سنتی آموزش دبیرستانی در آلمان هستند. گرچه امکان تغییر رشته ها وجود دارد اما به طور معمول "رو به پایین" و نه در مسیر "به بالاتر" است :
1. (Gymnasium) یا مدرسه های گرامر- "نظری" ترین مدرسه ها،تا پایه 12 یا 13 آموزش می دهند و این امکان را به کسانی می دهند که برای ورود به دانشگاه و گذر از آزمون های هماهنگ ورودی دانشگاه،دست یابی به سطح عمومی را دنبال می کنند.
2. (Realschule) پایه های 5 تا 10 همراه با آزمون های نهایی .
3. (Hauptschule) مدرسه اصلی – شاخه ای با کمترین مباحث نظری که اغلب در پایه نهم به پایان می رسد.
4. (Fachoberschule ) مدرسه فنی / حرفه ای با پذیرش پس از پایه 10 تا پایه 12(یا در برخی حالت ها تا پایه 13)
5. (Gesamtschule ) پایه های 5 تا 12 یا 5 تا 13 مدرسه جامع/ اجتماع که به طور موثری سه نوع اصلی از دبیرستان را با هم درمی آمیزند.
یک باور کلی در آلمان این است که این کشور تاکید زیاد روی آموزش و پرورش و مهارت آموزی رسمی دارد و باید به این کار ادامه دهد. حضور در مدرسه از سن 6 تا 15 اجباری است و آموزش مدرسه ای خانگی،غیرقانونی است. در آلمان باوری سفت و سخت به این نکته وجود دارد که آموزش دولتی کارآمد،باعث رفاه و بهروزی شخصی،اجتماعی و ملی می شود.
راه هایی برای گرفتن گواهی نامه ها، دیپلم ها،درجه های دانشگاهی و دیگر مدارک تحصیلی وجود دارد که مدت هاست تثبیت شده و شناخته شده هستند. در آلمان "سامانه دو سویه" آموزشی،سخت جانب صنعت را دارد.( OECD هم به این نکته اشاره می کند : "سامانه آموزش و پرورش دو سویه آلمانی... کارآموزی در شرکت و آموزش حرفه ای در یک مدرسه حرفه ای را با هم درهم می آمیزد...کارآموز در شرکت،مهارتی عملی را یاد می گیرد که با آموزش تئوریک در مدرسه حرفه ای تکمیل می شود. پیرامون 60 درصد از همه جوانان،در این سامانه دوسویه آموزش و مهارت آموزی حرفه ای در آلمان،یک حرفه را یاد می گیرند.") مهارت آموزی برای هر کاری،اغلب کاری است طولانی و خسته کننده اما با پیاوردهایی همچون استاد دائمی بودن،تامین،حقوق،و جایگاه.
در حالی که آلمان برای سرمایه گذاری بر آموزش و پرورش و مهارت آموزی آماده شده است در استرالیا،دولت ها از پشتیبانی از آموزش حرفه ای با قطع بودجه به آموزش فنی سنتی و تکمیلی دست کشیده اند و از فراهم آورندگان آموزش حرفه ای و مهارت آموزی جایگزینی حمایت می کنند که به جای آموزش مردم بومی، نیروی کار ماهر وارد می کنند.
دو رویکرد متفاوت : نقش کنترل و آزادگذاری
ضمن این که می توان استدلال کرد که سنت های سفت و سخت و کنترل های شدید دولتی در آموزش و پرورش،چه بسا جلوی نوآوری و دگرگونی در آلمان را بگیرد،اما اینها می توانند به عنوان شکلی از پشتیبانی از روندها و نیروهای جهانی هم عمل کنند و اطمینان بدهند که استانداردها مورد مصالحه قرار نمی گیرد. با این که استرالیا،دارد بر شیب آزادگذاری بیشتر می افزاید در آلمان و در برابر این کار مقاومت سختی وجود دارد. همانگونه که یادآوری شد کارگزاران فدرآل در آلمان،نسبت به مورد استرالیا،کمابیش از نفوذ کمتری در آموزش و پرورش برخوردارند و این موضوع چه بسا در پشتیبانی از کشور به عنوان یک کل و دوری از برخی گرایش ها و مدهای عمومی که در برخی کشورهای دیگر همچون آمریکا و انگلستان شایع می شوند کارگر بیفتد.
برای کامیابی آموزشی- هر طور که تعریف و اندازه گیری شود- هیچ برنامه یا مدلی جدا از زمینه وجود ندارد. واقعیت این است که استرالیا،آلمان،یا فنلاند یا سنگاپور یا شانگ های نیست. اما آلمان،در زمانی که استرالیا رو به افت است،در بهتر کردن عملکردش کامیاب بوده است و بنابراین چه بسا درس های خوبی برای آموختن داشته باشد.
ضمن این که در آلمان،برخی چالش های آموزشی پا برجاست و آموزشگران و فرادستان از عملکرد جاری آموزش مدرسه ای ابراز ناخشنودی می کنند اما در سنجش با حالت کنونی آموزش و پرورش در استرالیا،از شمایی با ابهت و گیرا برخوردار است. روی هم رفته در آلمان،به بخش آموزش،ارج ویژه ای می نهند،از نظر مالی به خوبی پشتیبانی می شود،سخت کنترل شده و استوار است،با این همه خودش را برای بهسازی،جدی،پذیرا و مستعد نشان داده است.
نکته پایانی این که چنین می نماید که تاکید شدید آموزش و پرورش آلمان بر کنترل،استانداردها، سند و دلیل، بهسازی و پیشرفت،بر حالت کنونی در استرالیا برتر و ارجح باشد. به نظر می رسد که استرالیا با سر و کله دارد به استقبال آزادگذاری می رود و آموزش و پرورش (دولتی و همچنین خصوصی) خود را لخت و عریان،بدون و گهگاه با وجود شواهد دسترس پذیر،در اختیار نیروهای بازار می گذارد،و روی هم رفته در عملکرد و عدالت در حال افت است.
نویسنده : استفان دینهام
برگردان : مهدی بهلولی