; ?>; ?> آذربایجان چگونه قطبِ صنعتِ ایران شد؟ - مردم سالاری آنلاين
۰
دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۰۷:۰۸
گزارشی از گفت‌وگو با میراث‌دارِ کبریت‌سازیِ ایران و پایه‌گذارِ صنایعِ آذربایجان

آذربایجان چگونه قطبِ صنعتِ ایران شد؟

کمتر ایرانی است که در درازای عمرش تنور یا اجاقِ خانه‌ی خویش را با «کبریتِ توکلی» نیفروخته باشد؛ کارخانه‌ی کبریت‌سازی‌ای که شهریورماهِ امسال یکصد ساله شد تا به بخشی از میراثِ ایرانیان بدل گردد و یادآورِ نسلی باشد که شانه بر زیرِ گاریِ به گِل نشسته‌ی ایران زد و استخوان خُرد کرد تا ایرانِ نوین را پایه ریزد.
مالک و مدیرِ کارخانه‌ی دیرپای کبریتِ توکلی، مهندس تقی توکلی.
مالک و مدیرِ کارخانه‌ی دیرپای کبریتِ توکلی، مهندس تقی توکلی.
کمتر ایرانی است که در درازای عمرش تنور یا اجاقِ خانه‌ی خویش را با «کبریتِ توکلی» نیفروخته باشد؛ کارخانه‌ی کبریت‌سازی‌ای که شهریورماهِ امسال یکصد ساله شد تا به بخشی از میراثِ ایرانیان بدل گردد و یادآورِ نسلی باشد که شانه بر زیرِ گاریِ به گِل نشسته‌ی ایران زد و استخوان خُرد کرد تا ایرانِ نوین را پایه ریزد.
از آنجا که قدرشناسی یکی از ویژگیهای ملتهای بزرگ است، «مردم‌سالاری آنلاین» گزارشی کوتاه از گفت‌وگوی بلندِ نشریه‌ی «کارخانه‌دار» (شماره‌ی اول، شهریورِ ۹۷، صفحه‌های ۴۰ تا ۴۷) را با مالک و مدیرِ کارخانه‌ی دیرپای کبریتِ توکلی، مهندس تقی توکلی، که خود بخشی از حافظه‌ی تاریخیِ دگرگونیهای صنعتیِ کشور و گنجینه‌ای غنی از تجربه‌های کارآفرینی در ایران است از نظرتان می‌گذراند.
توکلی که ۸۷ سال دارد، به رغمِ کهولتِ سن و بیماریِ قلبی، همچنان در قامتِ یک کارآفرینِ موفقِ ایرانی ایستاده است و کار می‌کند و هنوز آرزو دارد که ایران صنعتی شود آنگونه که باید می‌شد!
 
نگاهی به یک زندگی
توکلی فرزندِ خاندانی خوشنام از خطه‌ی وطن‌خواهانِ تبریز است. پدرش از نوجوانی به پیشه‌ی بازرگانی گروید و به سرزمینهای همجوار رفت‌وآمد داشت. در این سفرها با زیر و بمِ پیشه‌ی بازرگانی و تجارتِ نفت، قند، شکر و کبریت آشنا شد و در سالِ ۱۲۹۷ خورشیدی کارخانه‌ی کبریتِ توکلی را پایه‌گذاری کرد. شمارِ کارگرانِ این کارخانه در آستانه‌ی اشغالِ ایران و تبعیدِ رضاشاه در شهریورماهِ ۱۳۲۰ به ۸۰۰ تن رسید. گذشته از این، ایشان به سالِ ۱۳۲۸، نخستین کارخانه‌ی خصوصیِ تولیدِ برق را در تبریز راه انداخت. تقی توکلی پس از درگذشتِ پدرش در سالِ ۱۳۳۷ مدیریتِ کارخانه را بر دوش گرفت و هم‌زمان با توسعه‌ی کبریت‌سازی، دست به راه‌اندازیِ نخستین کارخانه‌‌ی نئوپان‌سازی، نخستین کارخانه‌‌ی فورمیکاسازی و نخستین کارخانه‌‌ی کابینت‌سازی در ایران زد. کیفیتِ محصولاتِ تولیدی این کارخانه‌ها چنان بالا بود که به سرعت با استقبالِ بازارِ ایران مواجه شد. این مجموعه مجموعه‌ای بزرگ بود، آن‌گونه که کارخانه‌ی کابینت‌سازی فقط ۱۲۷ هزار متر مربع بود.
توکلی در دهه‌ی ۱۳۴۰ به همکاری با دولت در بخشِ طرحهای بزرگ دعوت شد و افزون بر راه‌اندازی و اداره‌ی «ماشین‌سازیِ تبریز» و «مسِ سرچشمه‌ی کرمان» در راه‌اندازیِ مجموعه‌هایی دیگر همچون کارخانه‌ی بلبرینگ‌سازیِ تبریز، ایدم، شرکتِ گسترشِ صنایعِ ریلی، کمپرسورسازیِ تبریز، پمپِ ایران و تراکتورسازیِ تبریز نقش داشت. توکلی در سالِ ۱۳۵۶ زمانی که کشور با مشکلِ کمبود برق روبه‌رو بود به وزارتِ نیرو، در کابینه‌ی جمشید آموزگار، برگزیده شد و سرانجام پس از ۲۰ ماه، بدونِ دریافتِ حقوقِ دولتی، کناره‌گیری کرد و به کارِ صنعت بازگشت.
پس از انقلابِ اسلامی، کارخانه‌‌های توکلی به شمولِ مصادره‌ها گرفتار آمد و مهندس توکلی هم مدتی دچارِ زحماتی شد و سرانجام تن به هجرتی ناخواسته داد. ۱۳
هدفِ ما مونتاژ نبود بلكه آموزشِ نیروهای انسانی برای انتقالِ تكنولوژی بود
سال پس از مصادره، فقط کارخانه‌ی کبریت‌سازی، بدین عنوان که موروثی بوده، به صاحبانِ اصلی‌اش که توکلی و برادرانش باشند، مسترد شد؛ آن‌هم زمانی که کارخانه‌ی کبریت‌سازی به ورشکستگیِ کامل افتاده بود، تقی توکلی به ایران بازگشت تا کارخانه‌ی ورشکسته با ۴۱۰ میلیون تومان بدهیِ انباشته را که بیشتر به کارِ قراضه‌ی آهن‌آلات می‌خورد دوباره احیا کند. این کارخانه همچنان فعال است، ولی تولیدش به یک چهارم کاهش یافته است.
 
چگونگیِ رفتنِ ماشین‌سازی از اراک به تبریز و صنعتی‌شدنِ آذربایجان
توکلی که در سه طرحِ بزرگِ کشور: یکی از ۴۳ تا ۵۳ (صنعتی‌کردنِ تبریز و آذربایجان از جمله ماشین‌سازی و ...)، دومی از ۵۳ تا ۵۶ (مسِ سرچشمه) و سومی هم یکسال در وزارتِ نیرو شرکتی فعال داشته است، چگونگیِ رفتنِ ماشین‌سازی از اراک به تبریز و صنعتی‌شدنِ آذربایجان را چنین روایت می‌کند:
«همزمان با قراردادی که شاه با روسها برای واردکردنِ صنایعِ سنگین در برابرِ گاز بست، سازمانِ توسعه‌ی صنعتیِ مللِ متحد (یونیدو) یک سری طرحهایی داشت برای صنعتی‌کردنِ جهانِ سوم و ما هم از آن طرحها استفاده کردیم. این طرح شاملِ ۷۵۰۰ تن از ادواتِ مختلفِ ماشینهای مختلف بود، از جمله الکتروموتورِ صنعتی و کمپرسور و ... که یکجا جمع بود. در قالبِ این طرح بود که ما برای احداثِ کارخانه‌هایی مجموعه‌ی ماشین‌سازی با چکسلواکی واردِ مذاکره شدیم و من هم افتخار داشتم که در آن کار مشارکت کنم.
به یاد دارم که در گرماگرمِ مذاکرات با روسها، یک بار در حضورِ آقای صفی اصفیاء و آقای دکتر محمد یگانه و آقای عالیخانی پیشنهادی مطرح کردم. آن زمان موافقت‌نامه‌ای منعقد شده بود که ماشین‌سازی و ذوب‌آهن در اراک ایجاد شود. پیشنهاد دادم که ماشین‌سازی را به تبریز منتقل کنیم. به هر حال، ماجرا طولانی است. می‌بایست به دنبالِ سیستمی می‌رفتیم که با استعدادهای مناطق سازگار باشد. اساساً طرزِ فکر در آن زمان اینطور بود که توسعه‌ی کشور باید بر اساسِ استعدادها و مزیتهای مناطق باشد. پیشنهاد به شاه منتقل شد. به شاه اینطور گفتم که تبریز سردسیر است، مردمِ چنین اقلیمی مقاوم‌تر هستند، ساعاتِ بیشتری کار می‌کنند و دیسیپلین‌پذیرتر هستند. صنایعِ ماشین‌سازی هم نیاز به چنین روحیه و تلاشِ بسیار دارد. مزایا و شرایطِ منطقه‌ی آذربایجان مناسب چنین طرحی بود. پذیرفت و استقبال کرد. اساسا شاه حساسیتِ جدی پیدا کرده بود که تبریز تبدیل به یک قطبِ صنعتی در کشور شود. قرار شد تمامِ کارهای آهنی و ساختنِ برجها و ادواتِ کشاورزی و پانچ‌کردن و خمیدن و سوراخ‌کردن در اراک انجام شود و صنایعِ دقیق را ببریم به تبریز. چنین هم شد و در سالهای بعد، صنایعِ آذربایجان بدل به ستونِ فقراتِ تکنولوژیِ ایران در آن وقت شد و بعدا به جاهای دیگر توسعه یافت. از این به بعد، رئیس من خود او بود و مستقیم زیرِ نظرِ شخصِ اولِ مملکت کار می‌کردم. تمامِ طرحهای بزرگِ سازندگیِ تبریز مانندِ ماشین‌سازی به عهده من سپرده شد. توسعه‌ای که ماشین‌سازیِ تبریز کرد و ۱۸
ما یک ملت هستیم با چندین زبان و ۲۵۰ زبانچه با تبارها و اخلاق و خلقیات مختلف و البته یک زبانِ ملیِ واحد که زبانِ فارسی است. جواهری بهم چسبیده هستیم که امپراتوری تشکیل دادیم. ما یک ملت هستیم با یک فرهنگِ کهنسال
تا کارخانه‌ای که ایجاد کردم، در اثرِ همین شرایط بود. مثلا در مدتِ پنج سال فعالیتِ من در ماشین‌سازی، سه بار از تهران برای بازدید آمد و تراکتورسازی را هم دید. هر بار که می‌دید تحتِ تأثیرِ پیشرفتِ کار قرار می‌گرفت و تشویق می‌کرد. تشویق هم اینطور بود که سرمایه‌گذاری در گسترشِ طرحها افزایش می‌یافت، چنانکه طرحِ تبریز از یک طرح به یازده طرح افزایش یافت.
به هر حال، به سرعت شروع به کار کردیم. در سالِ ۱۳۴۶ کلنگِ ماشین‌سازی تبریز زده و در سال ۱۳۵۱ افتتاح شد. کارخانه‌ی عظیمی بود و برنامه‌های مهمی داشت. از جمله تولیدِ پمپِ آب، کمپرسور و الکتروموتور. با پیشرفتِ کار و رشدِ مصرفِ داخلی، پمپِ آب جدا شد و برای تولیدِ آن، کارخانه‌ی پمپ‌سازیِ ایران تأسیس شد که با بهترین شرکتِ سازنده‌ی آلمانی KSB قرارداد بستیم. تولیدِ الکتروموتور هم در کارخانه‌ی «موتوژن» انجام گرفت. نیازِ داخلی ما پیش از آن، به اندازه‌ی ۳۸۰۰۰ الکتروموتور بود که در سال وارد می‌کردیم. با افزایشِ مصرفِ داخلی و استقبالِ مردم برای خریداریِ کولر، سطحِ تولید ما به دو میلیون و ۵۰۰ هزار الکتروموتور رسید. کمپرسور را متاسفانه سوئدیها ندادند و ما از انگلیسیها گرفتیم. این‌ها همه از دلِ کارخانه‌جات [طرحِ صنعتیِ تبریز] بیرون آمد.
تبریز دارای صنایعی شد که در زمینی به وسعتِ ۵-۴ میلیون مترِ مربع، مثلا کارخانه‌ی عظیمِ تراکتورسازی در آن به وجود آمد که بی‌نظیر بود. به یاد داشته باشید که ما بهترین تراکتورهای آن روزگار را می‌شناختیم ولی هیچکس حاضر به انتقالِ آن تکنولوژی به ما نبود. تنها رومانی و چائوشسکو این صنعت را به ما داد. در نتیجه ما به دانش و امکاناتِ تولیدِ تراکتور دست یافتیم. ریخته‌گریِ تراکتورسازی در دو فاز (خانه‌ی اول ۷۰ هزار تن و خانه‌ی دوم ۱۷۰ هزار تن) برنامه‌ریزی شد. تمامِ بدنه‌های بلوکهای موتورهای دیزل در اینجا ریخته شد و بدین ترتیب ایران به طرفِ سازندگی رفت. برنامه‌هایی که آن وقت شروع شد می‌بایست ۳۵ سالِ پیش به تولید می‌رسید و تولیدات گسترش می‌یافت. آن زمان حتی به دنبالِ خطوطِ اتوماتیکِ اتومبیل می‌رفتند. اکنون متاسفانه از برنامه‌ها بسیار بسیار عقب مانده‌ایم. ما آرزو داشتیم قطعات را در ایران بسازیم و به طرفِ سازندگی هم پیش می‌رفتیم.
می‌خواستیم با انتقالِ دانش و تکنولوژی به کشور، به مرحله سازندگی در داخل برسیم. حدود سال ۱۳۴۴ وقتی قرار شد كارشناسانِ كشورِ چکسلواكی‌ برای آموزشِ نیروهایمان به ایران بیایند، آموزشگاه درست کردیم. هشت ماه پیش از عقدِ قرارداد با آنها، ساختِ ساختمانِ آموزشگاه شروع شد. یعنی پسر و دخترِ تاجرِ بازاری یا کشاورزِ ایرانی و ... سه سال دوره دیدند و امتحان پس دادند تا تبدیل به کارگرِ صنعتیِ ماهر شوند. هدفِ ما مونتاژ نبود بلكه آموزشِ نیروهای انسانی برای انتقالِ تكنولوژی بود. در نتیجه‌ی آن انتقالِ دانش و تکنولوژی بود که براده‌برداری در ماشین‌سازی با دقت بالا محقق شد. تا پیش از آن ما یک‌دهم میلی‌متر یا یک‌صدم میلی‌متر یا
الان همه واردکننده‌اند و دارند مملکت را می‌فروشند! به عنوان مثال، ۳۲۸ تن فندک وارد کرده‌اند. کلنگ وارد کردند! این كارها واقعا بی‌انصافی ا‌ست، اقلا بگذارید یک عده كه در محله‌های شهرهایمان چکش می‌زنند و این اقلام را تولید می‌کنند، نانشان را بخورند! الان علاقه و مهرِ ایرانیت است که انگار مرده است. ببینید دیگر! جوانان امروز اکثرا دغدغه لذت فردی خود را دارند. پس ایران چه می‌شود؟ مملکت چه می‌شود؟
ساختنِ ماشین‌ابزار را نمی‌دانستیم. یادم هست آموزشگاهِ ماشین‌سازی را ۹ ماهه افتتاح کردیم. در زمستان سردِ تبریز کار می‌کردیم که وقتی دیوار را می‌ساختند، گچها می‌ریخت. من می‌گفتم بسازید پولش را خودم می‌دهم. هیاتِ دولت که برای دیدنِ آموزشگاه آمده بودند همه به آقای نخست‌وزیر تبریک می‌گفتند که در مدتِ کوتاهی ماشین‌سازی ساخته شده. خوب آموزشگاه پرِ ماشین‌آلات بود. گفتم کجایش را دیدید؟ هنوز اصلِ کارخانه مانده است. کارهای راه‌اندازیِ ماشین‌سازی اینطور پیش می‌رفت که ما با مکاتبه با دفترِ مخصوص، احتیاجاتمان را منعكس می‌كردیم، موافقت را می‌گرفتیم و به سازمانِ گسترش و جاهای دیگر می‌فرستادیم و نیازها را تأمین می‌کردیم.»
 
علاقه و مهرِ ایرانیت انگار مرده است
توکلی در پایان به دغدغه‌های خویش درباره‌ی ایران و صنعتی‌شدنِ ایران پرداخته و گفته است: «ما یک ملت هستیم با چندین زبان و ۲۵۰ زبانچه با تبارها و اخلاق و خلقیات مختلف و البته یک زبانِ ملیِ واحد که زبانِ فارسی است. جواهری بهم چسبیده هستیم که امپراتوری تشکیل دادیم. ما یک ملت هستیم با یک فرهنگِ کهنسال. ... عشقِ زیادی در قلبِ ایرانیان هست. ایرانی احساساتی ا‌ست و ملی‌گراتر است. این عشق بر صنعت هم تاثیرگذار بوده است. شما باید به این بیاندیشید که چطور شد كه تجارِ واردکننده كالای خارجی آن زمان تبدیل شدند به کارخانه‌دار تولیدکننده كالا در داخل؟ چطور شد كه در صنعت این‌قدر رشد كردند که شدند صادراتچی؟ الان دیگه شما نمی‌توانید آن کار را بکنید! الان همه واردکننده‌اند و دارند مملکت را می‌فروشند! به عنوان مثال، ۳۲۸ تن فندک وارد کرده‌اند. کلنگ وارد کردند! این كارها واقعا بی‌انصافی ا‌ست، اقلا بگذارید یک عده كه در محله‌های شهرهایمان چکش می‌زنند و این اقلام را تولید می‌کنند، نانشان را بخورند! الان علاقه و مهرِ ایرانیت است که انگار مرده است. ببینید دیگر! جوانان امروز اکثرا دغدغه لذت فردی خود را دارند. پس ایران چه می‌شود؟ مملکت چه می‌شود؟
گذشته از این، در پروژه‌های ملی باید روحیه‌ی ملی‌گرایی و وطن‌خواهی ایجاد کرد. سیستم و سازمانی موفق می‌شود كه احساس کند در هیچ شرایطی دروغ گفته نمی‌شود، مخصوصا از جانبِ مدیرانِ بالاتر. اگر کسی این‌کاره نیست، بهتر است عذرخواهی کند و کنار رود. چون در طرحهای کلان که متعلق به ملت است و مالِ جد و آباء من که نیست، نمی‌شود، باید شبانه‌روز برای منافعِ ملت کار کرد. ما هم سعی کردیم دله‌دزدی در پولِ ملت نشود. علاقه به مدیرعامل بودن و ماندن نداشتم. نسل ما که در کار بودند عمدتا اینطور فکر می‌کردند. دنبالِ منافعِ خود نبودیم، می‌خواستیم به کشور خدمت کنیم، اسممان بماند و شرافتِ انسانی حفظ شود. البته الان هم هستند آدمهایی که اینطور فکر کنند، همه که دزد و فاسد نیستند! الان هم اگر از نیروی موجود در متفكران و جوانانِ كشور استفاده شود شاید ظرفِ كمتر از ۷ تا ۱۰ سال صنعتی شویم.»



نمونه‌ای از کبریتِ توکلی در سالهای اخیر:

کد مطلب: 98829
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *