فیلم «خجالت نکش» نگاهی طنزآمیز دارد به سیاستهای جمعیتی از دهه هفتاد تا به امروز. تاثیر این سیاستها در زندگی خصوصی مردم دستمایه داستانی طنزآمیز و به نوعی انتقادی شده است.
زن و مردی روستایی که پس از پایان جنگ و تصمیم بر کم شدن جمعیت در ایران، از فرزندآوری خودداری میکنند و در دولت نهم و دهم، پس از بیست سال با سخنرانی ريیس جمهور در زمینه توطئه دشمنان در از بین بردن نسل ایرانیان، تصمیم به فرزندآوری میگیرند. البته تصمیمی که در هر کدام از این برههها، یکی از زوجین مخالف آن است و دیگری موافق و این کشمکش و درگیری تا پایان فیلم، موقعیتهای اصلی طنز داستان را بر عهده دارد. اینکه مرد خانواده بیشتر از دقت در نحوه زندگی و خواست شخصی خود و همسرش، به سیاستها و سخنرانیهای مقامهای عالی رتبه توجه دارد و حضور این سیاستها در خصوصیترین بخش زندگیاش، و در نهایت اختلافات خانوادگی ناشی از آن، سوژه مرکزی فیلم است. سوژه ای که با توجه به فراگیری و بحثهای رسانهای آن طی سالهای پیشین، و البته نگاههای طنزآمیز بر آن، در قالب فیلم داستانی دیده نشده بود.
اولین ساخته رضا مقصودی، کمدی روستایی است که با بهرهگیری از موقعیتهای خاصی که در تعارض با زندگی شهری پیش میآید علاوه بر طنز آمیز بودن موقعیتها، سعی در نشان دادن تعارضات و شکافهای میان اهالی شهر و روستا دارد. جایی که فرزندان این زوج پس از مدتها به روستا بازمیگردند تقابل دو سبک زندگی را به شکلی بارز و کمیک به نمایش میگذارد. فرزندانی که نه تنها لهجه و بیان روستایی خود را حفظ نکردهاند بلکه در مقایسه با همنسلان خود نیز از ظاهری غربیتر برخوردارند. ظاهر متفاوت آنها در کنار پدر مادر روستایی خود بر عدم تجانس این دو نسل اشاره دارد و بی علاقگی آنها به فرزندآوری و عدم توجه به سیاستهای جمعیتی سویهای دیگر از شمایل جامعهای گسسته و چندپاره را نمایانگر میشود. جامعهای فردگرا و خودمحور که در آن حضور در جمع و عدم توجه به مسايلی که به همه اقشار جامعه مربوط است کاملا میتواند بر شکاف نسلی حاکم بر جامعه منطبق باشد. شکافی که در آن پیرزنها و پیرمردها گوش به سیاستهای جمعیتی داده و اقدام به فرزندآوری میکنند اما نسل جوان حاضر نیست برای زندگی شخصی خود و نه حتی نگاهی کلان، اقدامی صورت دهد. اقدامی که از سوی او مضموم و ناپسند بوده و فردیت او را نقض خواهد کرد.
در این میان نگاه کارگردان به شعارهای سالهای اخیر ريیس دولت نهم و دهم و گنجاندن برخی از سخنرانیهای او در سکانسهایی از فیلم به خوبی ميتواند از مخاطب خنده بگیرد. شعار «ما میتوانیم» که شخصیت اصلی با بازی احمد مهرانفر آن را به کرات تکرار میکند، خود طنز کلامی گستردهای را در مسیر بالفعل شدن توانستن این زوج بر عهده دارد. جملهای که او سرلوحه کارش قرار میدهد و به آن عمل میکند تا مسئولین را در رسیدن به تحقق وعدههایشان یاری رساند. وعدههایی که بیشتر از گرفتن یارانه و تاثیر آن در زندگی روزمره فراتر نمیرود. در نهایت تبدیل شدن دهی کوچک با افزایش جمیعت به روستا اوج آمال و آرزوی آنها خواهد بود.
در ترسیم این شکاف نسلی نکته حايز اهمیت دیگر، تاثیر و توجه نسل گذشته به رسانههای ارتباط جمعی سنتی مانند رادیو تلویزیون است. مقصودی نسل گذشته را در مواجهه با رسانهها کاملا منفعل و فرمانبردار نشان میدهد. نسلی که اعتماد کامل به اخبار و آمارها داشته و خود را با توجه به اطلاعاتی که از آن میگیرد ارزیابی میکند. نکته دیگر احساس مسئولیت در قبال مسائلی است که به فراخور موقعیتهای گوناگون رخ میدهد و نسل گذشته نسبت به آن واکنش سریع نشان میدهد. این در حالی است که فرزندان این خانواده از تمامی این خصایص عاری بوده و واکنشی نسبت به مسائل روز جز بی تفاوتی ندارند. آنها که از روستا مهاجرت کرده و برای ادامه زندگی شهر تهران را انتخاب کردهاند، هر کدام درگیر دغدغهها و مسائلی هستند که آنها را نسبت به احساس تعلق و حضور در جمع بیتفاوت کرده است. آنها از آرامش و بی خبری روستا به تلاطم شهر پناه بردهاند. از الگوی مشترکی که وسایل ارتباط جمعی سنتی بر افراد تحمیل میکنند پیروی نکرده و فضای مجازی و زندگی شهری آنها را از جمع منفک و دور نگه داشته است. نسل جدید نسبت به تصمیمات عمومی بی تفاوت بوده و این شکاف نه تنها میان اعضای خانواده دیده میشود بلکه شکاف میان نسل جدید در مواجهه آنها با مسايل و امور سیاسی است. آنکه در فیلم به سیاستها واکنشی ندارد جامعه جوان، تحصیلکرده و آیندهساز است. و به نظر میرسد در این نوع نگاه ارتباط مسئولین با نسل جوان برقرار نمیشود و عموما جمعیت کمسواد و عامی مخاطب اصلی خواهند بود.
اما قرار نیست این شکاف در فیلمی کمیک چندان مورد بحث قرار گیرد. اختلاف این زوج بر سر فرزندآوری و پس از آن به دنیا آمدن فرزندشان، موقعیتهای طنز داستان را میسازد. موقعیتهایی بی منطق که بعضا بی منطقی آنها مضحکتر از موقعیت کمیک فیلم میشود. طنزی که پس از گم شدن نوزاد در ۱۵ دقیقه پایانی فیلم، سعی در ایجاد کشش و تعلیق ارتباط میان مادر و فرزند دارد تا پس از به دنیا آمدن نوزاد همچنان داستانی برای دنبال کردن داشته باشد. داستانی که در کنار موقعیت بی سر و صدا زایمان کردن مادر و متوجه نشدن هیچ کس از این قضیه، ارتباط مخاطب را با قصه از دست میدهد و نداشتن منطق داستانی و باورپذیری، در نیمه دوم فیلم پایههای سست این کمدی روستایی را میلزاند.
بهرهگیری از زوج شبنم مقدمی و احمد مهرانفر از نکات مثبت انتخاب بازیگری در خجالت نکش است. انتخابی که در کنار چینش فرزندان هم سن و سال با سر و شکلهای به شدت متفاوت نمیتواند انتخاب خوبی برای فیلم قلمداد شود. به عنوان فیلم اولی، در میان آثار متعددی که در سالهای اخیر این عنوان را با خود همراه دارد، خجالت نکش بیش از آنکه از ویژگیهای فیلمهای سینمایی برخوردار باشد، تله فیلمی است که امکان تبدیل شدن به سریال تلویزیونی را هم داشت. امکانی که چه بسا با امکان پرداخت شخصیتهای فیلم میتوانست توفیق بیشتری بیاید ضمن اینکه از بازیگران تلویزیونی نیز بهره بیشتری برده است.
رویا سلیمی