نمایش «خواب زمستانی» به نویسندگی و کارگردانی لیلی عاج و با بازی سارا رسول زاده، یلدا عباسی، کیمیا موسوی، نسرین درخشان زاده، بهارک شهبازی، روشنک شهبازی، ساناز روشنى، الهام شعبانی در تالار مولوی به روی صحنه رفت. این نمایش که در بخش مرور تئاتر سال 1395 و بخش مسابقه مرور تئاتر ایران در بیست و پنجمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر اجرا شد، به موضوع فقر و مشکلات اقتصادی زنان بدسرپرست یا بیسرپرست و نقد شرایط موجود برای این گروه از افراد جامعه میپردازد. مشکلات اقتصادی زنان و تنهایی آنها، عدم امنیت زنان مجرد و نداشتن آینده ای روشن از مسائلی است که در قالب نمایش کارگردان به آنها اشاره میکند. زنانی که در این نمایش از آنان صحبت میشوند، در زندگی شهرنشینی و در میان آسیبهای اجتماعی برخاسته از فقر و ظلم، سرنوشت محتومی را انتظار میکشند. در سه اپیزود «خواب زمستانی»، مرگ اصلیترین نقش را ایفا میکند و به نوعی مرگی که از آن به خواب زمستانی تعبیر می شود.
در اپیزود اول، سه خواهر مجرد هستند که برای ادامه زندگی نیاز به کار کردن شبانه روزی دارند، زیرا پدر خشن، خسیس و ورشکسته آنها خرجی نمیدهد و پس از طلاق و مهاجرت به خارج از کشور مادر خانواده، حتی کلامی با دخترانش سخن نمیگوید. یکی از خواهران نماز استیجاری میخواند، دیگری در مترو دستفروشی میکند و خواهر سوم مونتاژکارعروسک در منزل است. یاسی با بازی سارا رسوال زاده بدون خواست و آگاهی، درگیر ماجرای فروش مواد مخدر توسط دوستش در مترو میشود و در پی تعقیب و گریز با پلیس و ناپدید شدن موادها، متهم به دزدیدن آنها از طرف براداران دوستش میشود و باید چند میلیون پول برای موادی که اصلا ندیده به آنها بپردازد تا از این مخمصه راحت شود. در انتها سه خواهر به علت مسدود شدن لوله بخاری با بسته پول ۵۰ میلیونی متعلق به پدر، دچار مرگ خاموش میشوند.
اپیزود دوم در سلول انفرادی زندان میگذرد. فرشته، شب آخر زندگیاش است و صبح زود قرار است اعدام شود. فرشته با بازی نسرین درخشان زاده، زنی روان پریش و رمان نویس است که تا به حال چندین قتل را انجام داده، او ادعا میکند که این قتلها را هیولای درون او در در رماننویسی انجام داده، اما زندانبان او را مجرم و محکوم به اعدام میداند و اینکه فرشته همسرش، فرزندانش و مادرشوهرش و سه خواهر اپیزود اول را به قتل رسانده است.
اپیزود سوم در غسالخانه، با بازی الهام شعبانی، در نقش زینت به عنوان مرده شور است که جسد فرشته و سه خواهر را کفن پیچ میکند و تحویل میدهد و در همین حین با تماشاگران به عنوان سایر مردگان غسالخانه درباره مسائل و مشکلات بسیار خود تکگویی نمایشی میکند.
در میانه داستان هر سه اپیزود به مسائل و آسیبهای اجتماعی فراوانی اشاره میشود. از تشییع جنازه پر جمعیت و پر هیاهوی مرتضی پاشایی و مقایسه آن با تشییع جنازه کم جمعیت و سوت و کور بهمن فرزانه – مترجم - ، تا انتخابات ریاست جمهوری، خیانت، اختلاس، زندانیان ، مهاجرت و.... اما نکته ای که در این نمایش بیش از هر چیز ذهن مخاطب را به خود درگیر می کند، نگاه اثر به مسئله مرگ است. مرگ به عنوان تنها راه حل برای تغییر وضع موجود!
در پایان اپیزود اول، یاسی به خواهرش و در قالب دعایی می گوید: «خدایا کاش ما انسانها نیز مانند حیوانات خواب زمستانی داشتیم و وقتی از این خواب بیدار می شدیم، همه چیز به حالت اول و خوبش تبدیل میشد.» این آخرین دیالوگ در اپیزود اول است و گویی دعای یاسی اجابت شده و آنها به خواب زمستانی میروند. خوابی که آنها را از این زندگی فلاکت بار رها کرده و به زندگی آرام و بی دغدغه دیگری میبرد. در اپیزود دوم فرشته انصاری که قاتل است در لحظات پایانی زندگی اش قرار دارد و با مرگ دست و پنجه نرم میکند. اپیزود سوم که در غسالخانه میگذرد، زینت در حال بستن کفن دو مرده است و یکی از آنها را با صلوات به گیت خروجی می فرستد و شروع به صحبت میکند.
به نوعی اپیزود اول زندگی قبل از مرگ، اپیزود دوم زندگی در آستانه مرگ و اپیزود سوم زندگی پس از مرگ را روایت میکنند.
قبل از آغاز اپیزود سوم، صوت تلاوت سوره مبارکه الرحمن پس از اعدام فرشته به مدت چند دقیقه پخش می شود و فرشته انصاری اعدام می شود. و در این تاریکی کارگردان وحشت از مرگی که فرشته از آن صحبت میکرد را به مخاطب القا می کند. با آغاز اپیزود سوم و قرار دادن دو مرده در کفن، کارگردان عامدانه قصد دارد از این خواب زمستانی همچنان روایت کند و مسئله او پرداختن به این بخش از زندگی هر انسانی است.
رویا سلیمی