۱
شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۹:۲۱
مقاله ای از اکونومیست

دونالد ترامپ و ناسیونالیسم جدید

وقتی «دونالد ترامپ» شعار امریکا را دوباره عالی کن! سر می‌داد، در حال انعکاس کمپین انتخاباتی سال 1980 «رونالد ریگان» بود. در آن زمان هم مردم به دنبال جبران شکست‌های ریاست‌جمهوری «جیمی کارتر» بودند. در انتخابات اخیر نیز امریکا رئیس‌جمهوری را انتخاب کرد که به آنها وعده تحولی تاریخی می‌داد. اما تفاوتی وجود دارد.
دونالد ترامپ و ناسیونالیسم جدید
وقتی «دونالد ترامپ» شعار امریکا را دوباره عالی کن! سر می‌داد، در حال انعکاس کمپین انتخاباتی سال 1980 «رونالد ریگان» بود. در آن زمان هم مردم به دنبال جبران شکست‌های ریاست‌جمهوری «جیمی کارتر» بودند. در انتخابات اخیر نیز امریکا رئیس‌جمهوری را انتخاب کرد که به آنها وعده تحولی تاریخی می‌داد. اما تفاوتی وجود دارد.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، ریگان بلافاصله پس از پیروزی، ایالات متحده را «شهری درخشان» بر فراز بلندی توصیف کرد و فهرستی از اعمالی را مطرح کرد که امریکا می‌توانست به‌واسطه آنها جهان را امن نگه دارد. او کشوری را به تصویر کشید که انزوا طلب نیست بلکه برون‌گراست. بالعکس ترامپ قول داده است که امریکا را در اولویت قرار دهد. با مطالبه احترام از سوی جهانی که به رایگان از امریکا سواری می‌گیرد و رهبران واشنگتن را احمق قلمداد می‌کند، گفت که «هرگز این کشور و مردم آن را تسلیم سراب خیالی جهانی‌سازی نخواهد کرد». ریگان مردی مثبت‌اندیش بود اما ترامپ مردی عصبانی است.
به ناسیونالیسم جدید خوش آمدید. برای نخستین بار از زمان جنگ جهانی دوم، قدرت‌های بزرگ و در حال ظهور به‌طور همزمان در دامن میهن‌پرستی افراطی غلتیده‌اند. همانند ترامپ رهبران سایر کشورها از جمله روسیه، چین و ترکیه به این نگاه بدبینانه روی آورده‌اند که روابط خارجه را عمدتا یک بازی با حاصل‌جمع صفر می‌داند و در آن منافع جهانی با منافع ملی در رقابت است. این تحول بزرگی است که جهان را خطرناک‌تر می‌کند.
ناسیونالیسم مفهومی لغزنده است و به همین علت سیاستمداران به راحتی از آن بهره می‌برند. در بهترین حالت موجب اتحاد کشور حول ارزش‌های مشترک می‌شود که نیل به اهدافی را که مردم به تنهایی قادر به تحقق آنها نیستند، میسر می‌سازد. این «ناسیونالیسم مدنی» سازنده و پیشرو است مانند ناسیونالیسم نیروهای حافظ صلح و یا میهن‌دوستی مردم کانادا و حمایت مردم آلمان از تیم ملی فوتبال در جام‌جهانی 2006. ناسیونالیسم مدنی به ارزش‌های جهانی از قبیل آزادی و برابری پایبند است. اما بر خلاف آن «ناسیونالیسم نژادی» که حاصل‌جمع آن صفر است، خشونت‌طلب و نوستالژیک بوده و بر مبنای تفاوت‌های نژادی و رویدادهای تاریخی به تجزیه ملت همت می‌گمارد. در دوران تاریک نیمه نخست قرن بیستم، تفکر ناسیونالیسم نژادی منجر به جنگ شد.
پوپولیسم ترامپ ضربه‌ای بود بر ناسیونالیسم مدنی. هیچ کس تردیدی در میهن‌پرستی اعقاب او ندارد اما آنها همه آنها از ارزش‌های جهانی امریکا و ترویج آنها نیز حمایت می‌کردند. حتی اگر شک‌وتردیدها مانع از امضای پروتکل‌های الحاق به دیوان بین‌المللی کیفری و یا معاهده حقوق دریاهاس سازمان ملل شده باشند، امریکا از نظم قاعده‌مند جهان دفاع کرده است. با پشتیبانی از سازمان‌هایی که مانع از حاکمیت قانون جنگل بر جهان می‌شوند، ایالات متحده خودشو جهان را امن‌تر کرده است.
حتی با وجود تقویت ناسیونالیسم نژادی در سایر نقاط جهان، ترامپ تهدید کرده که به این تعهد امریکا پایبند نخواهد بود. در روسیه ولادیمیر پوتین به نفع اختلاطی از سنت‌های اسلاوی و مسیحیت ارتدوکس از ارزش‌های لیبرال جهان‌وطنی دور شدن است. در ترکیه «رجب طیب اردوغان» از اتحادیه اروپا و گفتگوهای صلح با شبه‌نظامیان کرد به نفع یک ناسیونالیسم اسلامی روی برگردانده است. در هند «نارندرا مودی» همچنان نگاه به بیرون و مدرن‌سازی را حفظ کرده اما با گروه‌های هندوی ملی‌گرا و نژادپرست که اهل مدارا نیستند روابط مستحکمی دارد.
در عین حال ناسیونالیسم چینی به‌قدری پرخاشگر شده که حزب کمونیست مجبور به کنترل آن شده است. درست است که این کشور به بازارهای آزاد وابسته است، از برخی سازمان‌های بین‌المللی استقبال می‌کند و می‌خواهد با امریکا روابط نزدیکی داشته باشد اما از دهه 1990 به این سو، دوزی از محتوای میهن‌پرستی نیز به دانش‌آموزان دبستانی تزریق می‌شود تا خاطره یک قرن تحقیر و اشغال را از یادها ببرد. در این کشور غیر از چینی‌های خوب که به مردم هان تعلق دارند، سایر اقوام شهروند درجه دوم قلمداد می‌شوند.
حتی با وجود رونق ناسیونالیسم نژادپرست، بزرگترین تجربه جهان در دوران پساناسیونالیسم با شکست مواجه شده است. معماران آنچه که قرار بود اتحادیه اروپا نامیده شود اعتقاد داشتند ناسیونالیسم که این قاره را به دامان دو جنگ ویران‍گر انداخته است در حال محو شدن است. اتحادیه اروپا قرار بود رقابت‌های ملی را با مجموعه‌ای از هویت‌های نهادینه‌شده که در بستر آن می‌توانستید در آن واحد هم کاتولیک، هم فرانسوی و هم اروپایی باشید، چایگزین کند. لیکن در بخش‌های بزرگی از اروپا این اتفاق رخ نداد. بریتانیایی هم رأی به جدایی داده‌اند و در کشورهای سابقا کمونیست مانند لهستان و مجارستان، قدرت به دست احزاب فوق ناسیونالیست بیگانه‌ستیز افتاده است. حتی احتمال می‌رود فرانسه نیز با ترک اتحادیه آن را نابود کند.
آخرین باری که امریکا سیاست انزواطلبی را در پیش گرفت پس از جنگ جهانی اول بود که عواقب ناگواری در پی داشت. برای وحشت از ناسیونالیسم جدید آقای ترامپ نیازی نیست که پیش‌بینی‌های ترسناکی داشته باشیم. در داخل وی قصد دارد سیاست عدم مدارا را رواج دهد و در مورد وفاداری اقلیت‌ها شبهه‌افکنی کند. تصادفی نیست که برای نخستین بار طی دهه‌های گذشته اتهامات ضد سامی‌گری در سیاست امریکا اثرگذار شده است.
در سطح جهان که سایر کشورها سرنخ‌های یک امریکای درون‌گراتر را یافته‌اند، مشکلات منطقه‌ای و جهانی با دشواری بیشتری فیصله خواهند یافت. نشست سالانه اخیر دیوان کیفری بین‌المللی زیر سایه خروج سه کشور افریقایی برگزار شد. اگر ترامپ حتی ذره‌ای از سنت مرکانتیلیستی خود را به جا آورد، ریسک خنثی‌سازی سازمان جهانی تجارت را پیش می‌آورد. اگر او معتقد باشد که هم‌پیمانان امریکا بابت امنیتی که یافته‌اند سهم خود را نپرداخته‌اند، او ریسک انفکاک در این جبهه را به وجود آورده است. نتیجه به‌ویژه برای کشورهای کوچکی که با قواعد جهانی حمایت می‌شوند، جهانی بی‌ثبات‌تر و خشن‌تر خواهد بود.
ترامپ باید درک کند که خط‌ومشی او در بستر احساسات ملی‌گرایی سایر کشورها حل خواهد شد. قطع روابط موجب جدایی امریکا از جهان نمی‌شود و آن را در برابر آشوبی که ناسیونالیسم جدید پدید می‌آورد آسیب‌پذیرتر می‌کند. با سمی شدن سیاست جهانی، امریکا صدمه می‌بیند و خشم درونی‌اش ارتقا می‌یابد که خطر گیر افتادن ترامپ در حلقه‌ای از دشمنی‌ها و انتقام‌جویی‌ها را به دنبال می‌آورد. به خاطر جهان و کشورش هم که شده، ترامپ باید فورا به سنت میهن‌پرستی آگاهانه اعقاب خود روی آورد.
ترجمه : نعیم نوربخش
کد مطلب: 63762
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *