فيلم «اژدها وارد ميشود» آخرين فيلم ماني حقيقي است. فيلميکه پس از فيلم جنجال برانگيز و پُر سر و صداي« پنجاه کيلو آلبالو» بر روي پردههاي سينما رفت.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، فيلم «اژدها....» بر پايه يک ماجراي واقعي ساخته شده است. در اين فيلم لمحههايي از تکنيکهاي فيلم مستند نيز به چشم ميآيد. گفت و گو با افراد مشهوري مثل صادق زيبا کلام، سعيد حجاريان و تورج دريايي استاد فرهنگ ايران باستان که در تکههايي از فيلم به عنوان افراد مطلع ظاهر ميشوند و تماشاگر از طريق اطلاعاتي که اين افراد به دست ميدهند، با گوشههاي مبهم و دشوارفهم فيلم آشنا ميشود، به روشني نشان از تکنيکهاي فيلم مستند دارد. فيلم بر مدار ابهام ميگردد و کارگردان فيلم اصلا قصد ندارد با تاکيد بر بُرشي از ماجرا تماشاگر را به سمت و سوي پاياني روشن رهنمون شود. برخلاف روال معمول فيلمها که آگاهي از روند شکل گيري و ساخت فيلم به آگاهي تماشاگر نميرسد خود کارگردان در خلال فيلم ظاهر ميشود و از اتفاقي ميگويد که سبب ساز بسته شدن نطفه فيلم شده است. پديده اي که در نوع خود در سينماي ايران بي مانند است.
کارگردان از پيدا شدن صندوق اسرارآميزي در خانه مادرش (که دختر يکي از روشنفکران سرشناس و خود مترجمي قابل است)، خبر ميدهد که اندرونهاش خمير مايه ساخت فيلم شده است: چند عکس رنگ و رو رفته از سه مرد و يک نوزاد در يکي از جزاير جنوبي کشور و ماجراي اسرارآميزي که از سر گذرانده اند، داربستِ فيلم ماني حقيقي را شکل ميدهد. شايد بشود فيلم اژدها وارد ميشود را نمونه اعلاي factionدانست. اصطلاحي که نورمن ميلر آمريکايي ابداع کرد و بر سر زبانها انداخت. در انگليسي واژه«fact» براي اشاره به واقعيت به کار برده ميشود و واژه fiction براي اشاره به داستان. ترکيبي که نورمن ميلر از اين دو واژه ساخت(faction ) اصطلاحي است براي اشاره به داستاني که بر پايه واقعيت ساخته شده است. برابر فارسي آن را دکتر همايون کاتوزيان استاد تاريخ و ادبيات ايران در دانشگاه اکسفورد «واقع سانه» نوشته اند، که آميزه اي است از دو کلمه افسانه و واقعيت. دکتر کاتوزيان در کتاب «صادق هدايت و مرگ نويسنده» کتاب خاطرات مصطفي فرزانه (آشنايي با صادق هدايت) را مثال روشن واقع سانه در ادبيات معرفي ميکنند. کتابي که بر مبناي ماجراي واقعيِ دوستي فرزانه با صادق هدايت نوشته شده که فرزانه آنرا با تخيل و خاطرات گريزپاي خود از آشنايي چند دهه پيش با نويسنده بوف کور نوشته است. با اين وصف، چندان غلط انداز نيست اگر بگوييم فيلم ماني حقيقي نيز ميتواند يکي از نمونههاي موفق در سينماي ايران باشد. فيلميکه اگرچه بر پايه ماجراي واقعي استوار است اما، از همان ابتدا با صداقت کامل بر فيلم بودن خود انگشت تاکيد ميگذارد و نه «مدعا»ي بازتابانيدن واقعيت را آنچنان که فيلمهاي معروف به مستند مدعي هستند، در سر ميپزد و در عين حال، به فيلم بودن خود نيز اصرار ميورزد: روايت سينمايي از ماجرايي در چند دهه پيش که البته آزاد از تخيل فيلم ساز و شاخ و برگ دادنها و حذف و اضافههايي که در هر روايت (چه سينمايي چه غيرسينمايي) گريبانگير حتي صادق ترين راويها نيز ميشود، نيست. صحنه پردازيهاي گهگاه درخشان و بازيهاي تحسين شده بازيگران اصلي نيز از ديگر نکات دندان گير فيلم است که با ديالوگهاي تراش خورده و موسيقي وهن آلود بر لطف ديدن فيلم ميافزايد. شايد بتوان نقطه قوت فيلم حقيقي را در درگير ساختن تماشاگر و تحريک او به شرکت در ساختن ماجرا دانست. فيلميکه با ابهامش از تماشاچي صبر و حوصله ميطلبد و گوشزد ميکند که پاياني که فيلمنامه نويس و کارگردان براي فيلمها تدارک ميبينند، لزوما بهترين سرنوشت پرسوناژها نيست و تماشاگر ميتواند با ساختن ماجراها در خيالش، کارگردان و فيلمنامه نويس را از تخت همه چيزداني پايين بکشد.
گزارش : مهدی مال میر