یک سال از زمانی که در دولت قبل مذاکرات وین آغاز شد، گذشته است. فروردین ۱۴۰۰ دو ماه پس از آغاز ریاست جمهوری جو بایدن در آمریکا و تمایل این کشور برای بازگشت به برجام، یکبار دیگر مذاکرات ۱+۵ آغاز شد اما این بار با توجه به سیاست گذاری مقامات عالی رتبه نظام، مذاکره مستقیم ایران و آمریکا ممنوع اعلام شد و به جای آن مذاکرات در قالب دو سری مذاکره ۱+۴ انجام شد. چهار کشور روسیه، چین، فرانسه و انگلیس یک بار با آمریکا و یک بار با ایران مذاکره می کردند تا نهایتا به توافقی برای احیای برجام برسند.
این مذاکرات علی رغم همه امیدهایی که از همان ماه های اول وجود داشت، نه تنها در دوره دولت حسن روحانی به پایان نرسید، بلکه در دولت ابراهیم رئیسی هم چندین ماه ادامه یافت و شکلی فرسایشی برای زندگی و روان مردم را به خود گرفته است.
مسئول تیم مذاکره کننده ایران در چند ماه نخست این مذاکرات، عباس عراقچی معاون محمدجواد ظریف بود و در ایامی که این مذاکرات جریان داشت، کار را با دقت و موفقیت به پیش برد؛ آن چنان که حسن روحانی یکبار اعلام کرد که «اگر به عراقچی اختیار بدهیم، همین امروز تحریم می تواند برداشته شود». این پیشرفت کار البته برای «کاسبان تحریم» غیر قابل قبول بود. درآمد سرشار آنها از تحریمف یکبار با برجام متوقف شده بود و حالا نمی خواستند بار دیگر این اتفاق تلخ تکرار شود. برای همین «عباس عراقچی» تبدیل به سیبل اصلی آنها شد. پیش از آن محمدجواد ظریف را با انتشار «فایل صوتی» از میدان خارج کرده بودند و وقتی او اعلام کرد که به هیچ وجه کاندیدای ریاست جمهوری نمی شود، دست از سر او برداشتند؛ اما عراقچی همچنان خطری بزرگ برای منافع آنها بود.
از سوی دیگر بعضی طیف های سیاسی هم همه توان و همت خود را صرف این می کردند که دیگر هیچ توافقی در ماه های آخر دولت روحانی صورت نگیرد. برای منافع جناحی لازم بود که هر گونه توافقی تا استقرار دولت رئیسی تاخیر بیفتد، حتی به قیمت اینکه مردم در زیر فشار روزافزون تحریم ها و مشکلات ااقتصادی له شوند.
بهر حال مذاکرات وین در اواخر تیرماه متوقف شد تا انتقال دولت صورت بگیرد. بعد از آن هم دوماهی صحبتی از مذاکرات نبود تا اینکه تیم جدید مذاکره کننده ایران به سرپرستی «علی باقری کنی» تشکیل شد و علی رغم اینکه تلاش می شد هیچ سخنی از برجام و مذاکرات قبلی گفته نشود، گفتگوها بر پایه توافق های اولیه عباس عراقچی و برای احیای برجام آغاز شد. در واقع همواره تصمیم گیری برای مذاکرات هسته ای در سطحی بالاتر از دولت ایران انجام می گرفت و این واقعیتی بود که اگر عمدا نادیده گرفته می شد فقط برای استفاده جناحی بود.
یک تفاوت عمده که در پیرامون مذاکرات جدید نسبت به دور قبلی شکل گرفت، این بود که این بار «اولیانوف» مذاکره کننده ارشد روسیه تبدیل به مهمترین منبع برای خبررسانی درباره پیشرفت مذاکرات شده بود! این موضوع هشدارها درباره بازی کردن روسیه با کارت ایران در این مذاکرات را بیشتر کرد. شروع اختلاف ها و خطر بالقوه جنگ در اوکراین، این هشدارها را بیشتر کرد اما از طرف دولت این پاسخ داده می شد که روسیه تنها یکی از طرف های مذاکره است و نه بیشتر!
حمله روسیه به اوکراین، نشان داد که این دغدغه ها بی مورد نبوده است. بعد از آغاز جنگ اوکراین بعضی صاحب نظران عنوان کردند که اولیانوف ماموریت داشت مذاکرات وین را تا شروع جنگ کش دهد تا روسیه بتواند خواسته های خود در جنگ را به ادامه مذاکرات و توافق احتمالی ایران و غرب گره بزند. اتفاقی که با توجه به ضمیمه شدن خواسته روسیه بعد از شروع جنگ به شروط توافق وین به واقعیت پیوست. بعد از آغاز جنگ، گویی ماموریت اولیانوف به پایان رسید و «سرگئی لارورف» وزیر خارجه روسیه وارد میدان شد و در حالی که همه منتظر پایان مذاکرات و اعلام توافق بودند، درخواست دقیقه نودی روسیه را مطرح کرد: مسکو درخواست ضمانت کتبی از واشنگتن کرد، مبنی بر اینکه تحریم های مربوط به اوکراین مانع از تجارت گسترده با ایران نشود!
این در حالی بود که جنگ اوکراین از طرفی باعث شد قیمت نفت بعد از یک دهه دوباره به بالاتر از 100 دلار برسد و از طرف دیگر تحریم روسیه فرصت مناسبی برای حضور دوباره ایران در بازار انرژی را فراهم کرد که توافق وین می توانست آن را ممکن کند.
سال 1400 علی رغم همه امیدهای گاه و بیگاهی که داده می شد، به پایان رسید و هیچ حاصلی از مذاکرات وین دیده نشد. وعده ها و تهدیدها از سال 1400 به سال جدید منتقل شد و متاسفانه همچنان ادامه دارد، بدون اینکه معلوم باشد چه سرنوشتی در انتظار این مذاکرات است؛ و حالا دیگر مردم مانده در مشکلات عدیده معیشتی، توان همراهی با این بازی را ندارند.
شاید بر همین مبنا است که هفته گذشته در روزهایی که اولین سالروز آغاز دوباره مذاکرات هسته ای در وین بود، طرحی کنایه آمیز از محمدرضا میرشاه ولد در فضای مجازی بسیار مورد توجه قرار گرفت و از سوی بسیاری از مردم بازنشر شد؛ طرحی با عنوان «برنامه هفتگی احیای برجام» که در آن وعده و وعیدهایی که به تناوب به مردم داده می شد را نوعی برنامه هفتگی دانسته بود که انگار برای بچه های دبستانی در طول یک سال تکرار می شود و آنها موظف به مراعات آن هستند! استقبال عجیبی که از این طرح شد، نشان داد که چقدر روح و روان مردم در طول یک سال اخیر آزرده شده است و انتظاری که برای احیای برجام، پایان تحریم ها و کاهش فشار اقتصادی و معیشتی که مردم تحمل می کنند، تا چه اندازه فرسایشی و آزارنده شده است. اینکه یک روز از پیشرفت مذاکرات و نزدیک بودن توافق سخن گفته می شود و فردا از شکل گرفتن گره تازه و ... البته برای آنهایی که مذاکره کسب و کار آنها شده است، شاید اصلا این روند طبیعی باشد، اما برای مردمی که – درست یا غلط – امید به بهبود شرایط پس از احیای برجام دارند، این انتظار شکلی ازاردهنده به خود گرفته است و شاید الان بسیاری به این نتیجه رسیده باشند که عطای آن را به لقایش ببخشند و دیگر اخبار این موضوع را پیگیری نکنند.