این بنایی است که سی قرن بپاست
سند قدمت ملیت ماست
فلکش دست به ترکیب نبرد
روزگارش نتوانست سترد
استاد شهریار
بر پایهی گلنبشتههایی که از تختجمشید به دست آمده٬ مردان و زنانی که ساخت این بارگاه را به دوش کشیدند کارگرانی از کشورهای گوناگون بودند که افزون بر دستمزد ماهانه٬ توشه( بن) نیز دریافت میکردند.
هاید ماری کخ در رویههای ۶۱ و ۶۲ کتاب "از زبان داریوش" دراینباره مینویسد: « مزد کارگران عمدتا به صورت جنسی پرداخت میشد..... همهی کارگرانی که حداقل جیره را میگرفتند به عناوین و مناسبتهای مختلف ٬٬اضافه درآمد٬٬ داشتند.... به این پاداش باید جیرهی ویژهای را که دیوان اداری به نام ٬٬کمک شاهانه٬٬ به کارگران میداد افزود. همچنین علاوه بر این اضافه پرداختهای مشخص و همیشگی٬ جیرهای وجود داشت که به آن ٬٬پیشکشی٬٬ میگفتند.»
به گفتهی او مستد نیز در رویهی ۲۴۱ کتاب تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، «زنان و دختران برابر با مردان٬ دستمزد میگرفتند».
آنان با پیشههای چون سنگسابی٬ رنگرزی٬ دوزندگی٬ آشپزی و... گاه بر مردان در کارگاهها سرپرستی داشته٬ همچنین از پنج ماه مرخصی زایمان و حق شیر برخوردار بودند. ویژگیهای برجسته و ممتاز تخت جمشید را افزون بر دستمزد کارگران در بخشهای دیگری نیز میتوان دید. آنجا که این سازه دارای کهنترین و پیشرفتهترین سامانه فاضلاب جهان بود. به گفتهی باستانشناسان٬ هخامنشیان دالان زیرزمینی به درازای دو هزار متر برای بیرون راندن آبهای روان ساخته بودند. آنان برای این کار٬ گاه زمین را ۹ متر کنده و سنگها را تراش میدادند. یک شاخهی این آبراهه از زیر کاخ آپادانا به سمت کاخ صد ستون میگذشت و شاخهای دیگر از کاخ تچر به سمت جنوب خاوری کشیده شده بود. همچنین برای جلوگیری از انباشته شدن آب هنگام بارندگی٬ ناودانهایی سفالی در بسیاری از کاخهای تختجمشید جانمایی شده بود که آب را به سمت دالانها روان میکرد.
به باور کامیار عبدی٬ تختجمشید دارای سه ساختار گونهگون آبگردانی بود. یک سامانه که آب را از بالای کوههای پیرامون به آبانبارها برای نوشیدن و شستوشو میفرستاد. دو سامانهی دیگر نیز برای فاضلاب و پس زدن آب باران به کار گرفته میشد. سامانهی سرمایشی و گرمایشی یکی دیگر از شگفتیهای تخت جمشید است. مهرازان( معماران) ایرانی با ساختن بامهای بلند و چوبی٬ دیوارهای خشتی با لایههای گچ٬ درهای پهن و پنجرههای بسیار٬ همراه با پوشش جنگلی گرداگرد این تختگاه٬ زمینهی هوای خنک در تابستان و هوای گرم در زمستان را فراهم آورده بودند.
روش و مشی کشورداری هخامنشیان نه تنها در تختجمشید که در دادگستری٬ بازرگانی٬ راه وترابری و.... آنان نیز نمایان است. به گفتهی رخدادنگارانی چون هرودوت و گزنفون، داد و دادگری در ایران از جایگاه ارزشمندی برخوردار بود تا جاییکه تورات نیز از آن یاد کرده است.
چنانکه داریوش هخامنشی پس از رسیدن به تخت شاهی بیدرنگ فرمان داد آیینهای دادرسی ایران و کشورهای دیگر را گردآوری کرده٬ داتنامه (قوانین) نوینی برآمده از آیینها٬ باورها٬ فرهنگ بومی و دین هر سرزمینی و البته هماهنگ با فرمانهای شاهانه بنویسند. از اینرو در روزگار هخامنشیان دو دسته داتنامه(قوانین) نوشته شد٬ یکی برای سرزمینهای آریایی مانند مادها و پارسها و دیگری برای انیرانیان مانند مصریها٬ که این نگرش خود گویای آزاداندیشی و مردمسالاری هخامنشیان است.
بر پایهی داتنامه هخامنشیان هر بزهای دادگاه ویژهی خود را داشت و داتهای (قوانین) کیفری٬ دینی٬ جنگاوری و مدنی از یکدیگر جدا بود. دادوران( قاضیان) برای بار نخست فرمان مرگ نمیدادند و کارهای خوب بزهکاران را در کاهش مجازات آنها برمیشمردند. همچنین بزهکاران نیز میتوانستند از وکیل و رایزنی در این زمینه بهره ببرند.
حسن پیرنیا در رویه ۱۱۹ کتاب تاریخ ایران باستان درباره نگاه ویژهی شاهان هخامنشی به دادرسی و دادوری اینگونه یاد میگوید: «یکی از قضات آن زمان موسوم به سیسام نس از کسی رشوه گرفت و حکمی بر خلاف حق صادر کرده بود، کمبوجیه (دومین پادشاه هخامنشی) حکم اعدام او را صادر کرد و امر داد تا پوست او را کنده و روی مسند قضاوت انداختند و پسرش که بعد از او قاضی شد روی همان مسند قضاوت کند و فرجام پدرش را بیاد داشته باشد».
این داستان شاید با اندکی زیادهگویی همراه باشد اما نشاندهنده جایگاه بلند دادگری در کشورداری هخامنشیان است که بیگمان فرمانروایی آنان بر نیمی از جهان کهن برآمده از همین روش و نگرش بوده است.
به گواه رویدادنویسان٬ سازمان راه و ترابری هخامنشیان نیز بسیار پیشرفته بود٬ زیرا آنان به درستی میدانستند٬ کامیابی شهروندان یک کشور بر بنیاد بازرگانی٬ کارآفرینی و درآمدزایی است که در این فرآیند٬ راهها جایگاهی شگرف دارند. به همین شوند شاهان هخامنشی به ویژه داریوش به جادهسازی و بهسازی آنها پرداختند.
راه شاهی یکی از شاهراههای نامور جهانی و برآیند دانش و بیش راهسازی هخامنشیان است که با درازای ۲۶۹۹ کیلومتر از شوش٬ تخت جمشید و پاسارگاد گذر کرده٬ تا لیدی در کنار دریای مدیترانه کشیده شده بود. در این جاده برای خواب و خوراک مسافران٬ رساندن پرشتاب نامهها و پیامها وجابجایی اسبهای چابک هر ۲۴ کیلومتر یک چاپارخانه یا کاروانسرا ساخته شده بود. همچنین در این چاپارخانهها پیکهای ویژه شاهی نیز همیشه آماده جایگزینی بودند تا رویدادهای سراسر کشور در اندک زمانی به گوش شاه رسانده شود. راهها که سنگفرش بوده و با قیر اندوده شده بود٬ نگهبانانی نیز داشتند که خویشکاری(وظیفه) آنان پاسداری از جان و دارایی مسافران بود.
با استواری میتوان گفت که اگر هخامنشیان بیش از ۲۰۰ سال در یک درازا و پهنا از دره سند تا کرانههای مدیترانه فرمان راندند بیگمان بر بنیاد فرهنگ و تمدن و انجام کارهای زیربنایی در راستای شکوفایی و بالندگی و آرامش و آسایش مردمانشان بوده است٬ چرا که امویان و ایلخانان مغول نیز در ایران از شمشیر بهره فراوان بردند اما بیش از یک سده تاب نیاوردند.
بنابر آنچه گذشت ۵۱۸ سال پیش از میلاد هخامنشیان با دوری جستن از بردهداری٬ تنها به کمک کارگران مزدگیر و در پیش گرفتن ساز وکار بیمهای پیشرفته که نه تنها در گذشته که برای امروز نیز بیهمتا و ستودنی است٬ تخت جمشید یا شهر پارسه را برافراشتند.
این در حالی است که رومیها سال ۷۰ میلادی کولوسئوم که امروزه کهنترین و بزرگترین تالار نمایش جهان نامیده میشود را ساختند تا شهروندانشان با دیدن جنگ تنبه تن بردگان یا نبرد با جانوران درنده که فرجام آن کشتن و خونریزی بود بخندند و خوش بگذارنند.
سدهها پیش از آن نیز دیوار چین و اهرام مصر که اینک نماد فرهنگ وشکوه کشورشان و مایهی نازش مردمانشان بهشمار میآیند٬ تنها به دست بردگان ساخته شد که گاه جان خود را نیز در این راه از دست میدادند.
به همین شوند است که گیرشمن در رویه ۱۷۵ کتاب "ایران از آغاز تا اسلام" به گفتهی هرودوت درباره منش هخامنشیان میگوید:«پارسیان نه معبد داشتند و نه قربانگاه و نه مجسمههای خدایان ».
یادمان باشد پایهگذار دودمان هخامنشی کورش بزرگ است که فرمان یا استوانهی او تنها از آزادی٬ برابری٬ دوستی٬ و نکوهش بردهداری سخن میگوید: «بدون جنگ وارد بابل شدم٬ بردهداری رابرانداختم و اجازه دادم همه در پرستش خدای خویش آزاد باشند٬ فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته بود را بگشایند٬ نگذاشتم رنج وآزاری به مردم این شهروارد آید، خانههایی که خراب شده بود را از نوساختم و همه مردم را به همبستگی و صلح و آرامش فرا خواندم».
حال آن که پادشاهان پیش از او در فرمانهای خود تنها از ویرانی و کشتار سخن گفته٬ مردمان شکست خورده را کوچک میشمردند. چنان که ۶۴۵سال پیش از میلاد آشوربانیپال، هنگامی که شوش پایتخت ایلام را به چنگ آورد، چگونگی پیروزی خود را در سنگنگارهیی اینگونه بازگو کرده است: «من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به خواست خدایان آشور گشودم. من وارد کاخهای معبد شوش شدم و هر آنچه از سیم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنیمت برداشتم. من همه آجرهای زیگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزئین شده بود، شکستم. من تمامی معابد عیلام را با خاک یکسان کردم، شهر شوش را به ویرانهای تبدیل کردم و بر زمینش نمک پاشیدم. من همه دختران و زنان را به اسارت گرفتم. از این پس دیگر کسی، صدای شادی مردم و سم اسبان را در ابلام نخواهد شنید»
پیش از او آشورناصیر پال دوم نیز در سال ۸۸۴ پیش از میلاد میگوید: «سه هزار نفر از اسیران را زنده٬ زنده در آتش سوزاندم حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم٬ بسیاری را در آتش کباب کردم ودست وگوشت و بینی زیادی را بریدم و هزاران چشم را از کاسه وهزاران زبان را از دهان بیرون کشیدم».
از اینرو هر سه کتاب آسمانی او را ستایش کردهاند٬ چنانکه در تورات ۲۳بار مانند «سفر اشعیا باب ۳۴و ۴۵» و «باب ۱۰ دانیال نبی» نام وی آمده و تنها غیر یهودی است که مسیح «رهاننده» نامیده شده است.
همچنین علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان٬ مولانا ابوالکلام آزاد٬ ابوعلی مودودی اندیشمند اسلامی پاکستان٬ عبدالمنعم النمر و صابر صالح زغلول از کارشناسان دینی مصر٬ آیت الله صانعی در تفسیر الحقایق٬ آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه و علامه نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن٬ براین باورند کورش همان ذوالقرنین است که در سوره کهف از آن یاد شده است.
اکنون باید پرسید براستی تختجمشید نشانه «ظلم» و هخامنشیان «نماد پلیدی و کشتار» هستند؟
درحالی که امروزه٬ کشورها پیش از پیش به جایگاه کارساز ملیگرایی پی برده با دستکاری در تاریخ٬ نکات تاریک گذشتهی کشور خویش را پنهان کرده در پی «هویت سازی دروغین»هستند و گاه از جابجایی مرزها سخن میگویند ما چرا به آسانی پیشینهی سرافرازانه خود را نکوهش کرده و بخشی از تاریخ کشورمان را به هیچ میانگاریم.
ایران دارای تاریخی پیوسته و کهن است که در تار و پود فرهنگ٬ هنر٬ ادبیات و اندیشه مردم این سرزمین ریشه دوانیده٬ و بیگمان دستاورد آن ایرانیت و اسلامیت است. برجستهترین پیامد برخورد دوگانه با تاریخ و فرهنگ ایران پرورش نسلی است که نه ایران را خوب میشناسد و نه اسلام را به درستی میفهمد و از سوی دیگر پدیداری پانها و جداخواهانی است که در ایرانستیزی گستاختر شدهاند.
نظامی گنجوی سده ششم هجری ایراندوستی و باور به ایران را به زیبایی در این چامه یادآور شده است:
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
یارینامه:
از زبان داریوش٬ هاید ماری کخ
تاریخ هخامنشیان٬ ا.ت. اومستد
ایران از آغاز تا اسلام٬ گیرشمن
تاریخ ایران باستان٬ حسن پیرنیا
جهانداری داریوش هخامنشی٬ علیرضا شاپور شهبازی
ایرانیان عصر باستان٬ ماریا بروسیوس
ایران در شرق باستان٬ ارنست هرتسفلد
اشکان زارعی