شهید محمد حسینی بهشتی بی شک جزو بزرگترین چهره هایی است که در آغاز انقلاب اسلامی، نقش و چایگاه بی بدیلی داشت. وی از جوانی با تحصیل همزمان و جدی در حوزه و دانشگاه، امری که در آن زمان چندان در حوزه ها معمول نبود، سعی کرد علاوه بر آموختن علوم اسلامی با علوم روز دنیا هم آشنا شود. با این وصف بود که پس از تحصیلات مقدماتی در زادگاهش، اصفهان در سال ۱۳۲۵ راهی قم شد و به مدرسهٔ حجتیه رفت نزد بزرگانی همچون سید محمد محقق داماد و امام خمینی سید حسین طباطبایی بروجردی، مرتضی حائری یزدی، سید محمد تقی خوانساری و سید محمد حجت کوه کمری به تحصیل علوم دینی پرداخت. همچنین در سال ۱۳۲۷ دیپلم ادبی را با شرکت در آزمون متفرقه گرفت و به دانشکدهٔ علوم معقول و منقول (دانشکدهٔ الهیات و علوم اسلامی کنونی) دانشگاه تهران وارد شد. گواهی کارشناسی رشتهٔ معقول (فلسفه و حکمت اسلامی) را در سال ۱۳۳۰ از دانشگاه تهران دریافت کرد و پس از گرفتن کارشناسی تصمیم داشت برای یادگیری فلسفهٔ غرب با بورس تحصیلیای که در آن پذیرفته شده بود به اروپا سفر کند. اما پس از آشنایی با علامه طباطبایی از تحصیل در خارج از کشور پشیمان شد و به قم بازگشت. در درسهای اسفار ملاصدرا و کتاب شفای ابن سینا و نیز کلاسهای گفت و شنید کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نزد طباطبایی حضور مییافت. در این دوره بخشی از وقتش را به آموزش درس زبان انگلیسی در دبیرستانهای قم اختصاص میداد، از جملهٔ آنها دبیرستان حکیمنظامی بود. در ۱۳۳۳ نیز دبیرستان دین و دانش را در قم بنیان نهاد.
در سال ۱۳۳۵ دورهٔ دکترای خود را در رشتهٔ فلسفه آغاز کرد. اما با توجه به سفر به آلمان نتوانست به موقع دوره را به پایان برساند و سرانجام در سال ۱۳۵۳ از پایاننامه دکترای خود با نام «مسائل ما بعد الطبیعه در قرآن» دفاع کرد.
در سال ۱۳۴۳ مسلمانان هامبورگ از مراجع قم برای مسجد درخواست روحانی کردند. سید محمدهادی میلانی و حایری، بهشتی را برای این کار انتخاب کردند. در آن زمان با توجه به ترور انقلابی حسن علی منصور نخست وزیر وقت به دست فداییان اسلام و نقش شاخهٔ نظامی هیئتهای موتلفه در آن، دوستان بهشتی به دنبال خارج کردن او از کشور بودند. نخست ساواک از صدور گذرنامه برای این سفر جلوگیری کرد. اما با تلاش آیت الله سید احمد خوانساری این مشکل برچیده شد و او در اسفند ۱۳۴۳ به آلمان رفت و در شکلگیری مرکز اسلامی هامبورگ و اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا ایفای نقش کرد. در این مدت به سفر حج رفت و نیز سفرهایی به ترکیه، سوریه، لبنان و عراق برای آشنایی با تلاشهای اسلامی و دیدار با امام موسی صدر و آیت الله خمینی انجام داد. در ۱۳۴۹ سفری به ایران داشت که در آن سفر از سوی ساواک ممنوعالخروج شد و اقامت ۵ سالهٔ او در آلمان پایان یافت. پس از بازگشت به ایران، دوباره در آموزش و پرورش مشغول به کار شد و سپس به عنوان کارشناس ارشد در کتابهای علوم دینی در سازمان تدوین کتابهای درسی ایران اشتغال داشت و به همراه محمد جواد باهنر به گردآوری کتابهای درسی برای مدرسهها پرداخت.
نقش اصلی وی اما بعد از انقلاب آغاز شد. با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ او دبیر شورای انقلاب بود و با توجه به باور عمیق او به کار حزبی در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ حزب جمهوری اسلامی را به همراه آیات سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید علی خامنهای و محمد جواد باهنر بنیانگذاری کرد. تربیت نسل اولیه انقلاب برای کار تشکیلاتی یکی از مهمترین برنامه ها و اقدامات او در این حزب بود. پس از آن شهید بهشتی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت کرد و برای تدوین قانون اساسی انتخاب شد. در این مجلس آیت الله منتظری رئیس بود و آیت الله بهشتی نایب رئیس که گاهی هم مدیریت جلسات را به عهده می گرفت. در ۴ اسفند ۱۳۵۸ به دستور اما خمینی، ریاست دیوان عالی کشور یعنی بلندپایهترین مقام قضایی در آن زمان را بر عهده گرفت و تا زمان شهادت در هفتم تیر و در مقر حزب جمهوری در این سمت بود.
بهشتی برای آنهایی که با او کار کرده اند الگویی از نظم، برنامه ریزی و کار تشکیلاتی بود که این همه را با اعتقاد دینی و ساده زیستی و مردم داری آمیخته بود. روحیه علم آموزی و عملگرایی او را تبدیل به اندیشمندی کرده بود که میان نظر و عمل پیوند زده و از اینرو، نظام فکری منسجم و سازگاری ایجاد کرده بود؛ امری که در اندیشمندان اسلامی کمتر به چشم میآید.
دیدگاه او درباره حکومت و حاکمیت، دیدگاهی مترقی و ارزشمند بود که در میان سخنان و نوشته های او متجلی است. نیل به «حکومت اسلامی» یا همان الگوی «امت و امامت» که به نظر وی به بهترین شکل در نظام جمهوریاسلامی تحقق یافته، بنیان فلسفه سیاسی وی را شکل میدهد.
به نظر شهید بهشتی نظام اسلامی، نظامی متکی بر آرای آزاد ملت است و نه قهر و غلبه؛ «هیچ حکومتی در هیچ درجهای نباید خود را بر مردم تحمیل کند و به علاوه حکومتی که از حمایت مردم برخوردار نباشد، از همکاری آنها هم برخوردار نیست و اصولا کاری نمیتواند انجام بدهد و ناچار میشود که به زور سرنیزه خودش را سرپا نگه دارد و در نتیجه هم کاراییاش کم میشود و هم ظالم میشود» (صورت مشروح مذاکرات مجلس نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران).
«امت» در نظر شهیدبهشتی کلی است که براساس اعتقاد و التزام به اسلام شکل میگیرد و براساس قراردادی دست به انتخاب «امام» میزند؛ وی معتقد است که امامت در عصر غیبت کبری، دیگر تعیینی و انتصابی نیست، بلکه شناختنی، پذیرفتنی و انتخابی است. از این حیث، او رابطه امت و امامت را مبتنیبر شناخت آگاهانه و نه پذیرفتن از روی تعیین و تحمیل میداند. بر همین اساس، در چنین نظامی امت و امامت نسبت به یکدیگر مسئول و متعهدند.
خلاصه آموزه های او در امر حکومت، حکومت را به معنای مردم می داند و کوچکترین تفکیک یا جداسازی مردم و حکومت را نمی پذیرد؛ آموزه هایی که بازگشت به آن می تواند بسیاری از نارسایی ها و مشکلاتی که امروز با آن مواجهیم پایان دهد.