سال ۱۸۷۲ میلادی، با برپایی نشستی در شهر برلین آلمان، زبانهای یونانی، فارسی، سانسکریت و لاتین به شوند (دلیل) دارا بودن دیرینگی، توانگر بودن در آفرینشهای ادبی و دگرگونی اندک در گذر روزگار، از سوی کارشناسان، زبانهای کلاسیک جهان شناخته شدند.
به گزارش «مردمسالاری آنلاین»، ویژگیهای برشمرده پیرامون زبان فارسی در همایش برلین نشانگر آن است که فارسی از دیرباز زبان تاریخی، ملی و رسمی ایرانیان در هزارتوی گذشتهٔ این سرزمین بوده است که توانسته تا امروز همچنان کارساز و پایدار باشد.
به گواه تاریخ فارسیخوانی و فارسیدانی هیچگاه زبان ویژهی یک گروه یا تیرهیی به نام فارس نبوده، همهی مردم بدان گفتگو کرده، آرمانها و آرزوهای خویش را ابراز کردهاند. از اینرو آفرینشهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از فرمانهای شاهان هخامنشی تا فرمان پایهگذاری مشروطه به دست مظفرالدینشاه و از داستانهای یادگارزریران و درخت آسوریک در پیش از اسلام تا شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ به زبان فارسی بوده است.
فارسی همواره ارزشمندترین ابزار همبستگی ایرانیان به شمار آمده، شناسه (هویت) ملی نیز در ساختار این زبان بالیده و نژادهای دیگر را در خود دگرگون کرده است. چنانکه غزنویان و سلجوقیان ترکنژاد، فارسی را زبان رسمی و دیوانی خود برگزیدند محمود غزنوی صدها تن چکامهسرای فارسی در دربار خود داشت. مسعود فرزندش نیز جدای از نامهنگاری به خلیفه عباسی که به عربی بود، فرمانها و نامههای دیگرش، حتی به پادشاهان و فرمانروایان ترک، را با زبان فارسی مینوشت. ابوالفضل بیهقی دراین باره میگوید «و از پادشاهان این خاندان رضیالله عنه ندیدم که کسی پارسی چنان خواندی و نبشتی که وی ...». سلجوقیان نیز چنین بودند، ملکشاه و سلطان سنجر خود به فارسی چامه سروده، از نویسندگان، خوشنویسان و چکامهسرایان فارسی زبان بسیاری مانند ابوالفضل بيهقي، خواجه عبدالله انصاري، اسدي طوسي، ناصر خسرو، عمر خيّام، سنايي، جمال الدين عبدالرّزاق اصفهاني ابوالمعالی نحاس اصفهانی و ...پشتیبانی میکردند. دلبستگی سلجوقیان به فرهنگ و ادب فارسی همین بس که فرزندزادگان آنان یعنی سلاجقه روم نامهای کیقباد، کیخسرو و کیکاوس را بر خود نهاده، بستر گسترش زبان فارسی را تا بیزانس یا آسیای کوچک را فراهم ساختند.
چنگیز پیش از یورش به ایران، در کنار رود اُنُون سربازان مغول را به زناشویی با ایرانیان فراخواند تا نسلی نو زاده شود. اگر چه فرزندان برآمده از این پیوندها احتمالا چشم بادامی بودند اما چامههای حافظ، سعدی و عطار را به زبان پارسی میخواندند. دیوانسالاران ایرانی نیز با راه یافتن به دستگاه ایلخانان مغول با رسمی کردن زبان پارسی فرهنگ ایرانی را به جایگاه بلندی رساندد؛ به گونهای که خانان مغول گاه به زبان فارسی سکه زده، با این خط و زبان به سران کشورهای دیگر نامه نوشتند، پاسخ گیوکخان به پاپ اینوسان چهارم و منگوقاآن به پادشاه فرانسه نمونههایی از آن است.
تیمور هم اگر چه با جنگ و خونریزی به ایران آمد، اما در برابر فرهنگ و زبان فارسی سر فرود آورد. چنانکه در سال ۱۴۰۰ میلادی به سلطان بایزید عثمانی و در سال ۱۴۰۲ میلادی به شارل ششم پادشاه فرانسه به فارسی نامه نوشته، در روزگارش پارسیسُرایانی چون امیر علیشیر نوایی، سلمان ساوجی، عماد فقیه کرمانی، قاسم انوار تبریزی، شاه نعمتالله، امیر شاهی سبزواری، عارفی هراتی، آذری طوسی، اهلی شیرازی، هلالی جغتایی، نورالدین عبدالرحمن جامی و..... خوش درخشیدند. شاهرخ فرزند تیمور و جانشینانش نیز با بنیاد «مکتب هرات» نگارگری و خوشنویسی فارسی را به اوج رسانده، زمینهساز گسترش این زبان در شبه قاره هند شدند. چنانکه به هنگام فرمانروایی گورکانیان بر هندوستان که آنان را نوادگان تیمور خواندهاند فارسی نزدیک به ۷۰۰ سال زبان رسمی، فرهنگی و علمی گردیده، اندیشمندان شبه قاره واژهنامههای ارزشمندی چون فرهنگ سروری و آنندراج را برای زبان فارسی گردآوری کرده، کسانی چون بیدل دهلوی، امیر خسرو دهلوی و ... به فارسی چامه سرودند. ازاینرو اقباللاهوری نیز فارسی را زبان عشق دانسته و میگوید:
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم جان من و جان شما
به شوند (دلیل) گستردگی زبان فارسی درشبهقاره هند و وابستگی آنان به فرهنگ ایرانی، استعمار پیر بریتانیا پس از چیرگی بر هندوستان، ریشه زبان فارسی را برکنده، به زور انگلیسی را جایگزین آن نمود. که اگر چنین نمیشد امروز نزدیک به یک میلیارد تن در هند، پاکستان و بنگلادش به فارسی سخن میگفتند.
پادشاهان عثمانی نیز دلبستهٔ زبان فارسی بودند، تا جایی که سلطان سلیم اول و سلطان سلیمان خود با تخلصهای «سلیمی» و «محبی» چکامه فارسی میگفتند. آنان همچنین ۵۰۰ سال در سراسر قلمرو خویش فارسی را زبان رسمی و دیوانی نموده، فرزندانشان چامههای سعدی، حافظ و مولوی را فرامیگرفتند. جایگاه بلند فرهنگ و ادب پارسی را در نزد عثمانیها آنجا میتوان پی برد که سلطان سلیم، در جنگ چالدران با دشمن خود شاه اسماعیل صفوی به زبان فارسی نامهنگاری کرده و در سال ۹۲۶ قمری فرمان داد کتاب ابنخلکان به نام وفیاتالاعیان از زبان عربی نه به ترکی که به زبان فارسی برگردانده شود.
زبان فارسی و فارسیزبانان در شکوفایی ادبیات عرب نیز نقشی چشمگیر داشتهاند. زیرا آغاز جنبش ترزبانی (ترجمه) در جهان اسلام که زمینهساز پیشرفت فرهنگ اسلام و عرب گردید، به دست وزرای ایرانی دستگاه خلافت عباسی مانند خاندان برامکه و نوبخت با الگوبرداری از نهاد ترزبانی ساسانیان در ساختاری تازه شوند (دلیل) پدیداری بیتالحکمه میان سالهای ۱۹۳- ۱۷۰ قمری شدند. به گفتهی ابنالندیم در کتاب الفهرست، این وزرا با سود جستن از دبیران و نویسندگان ایرانی مانند عبدالله پسر مقفع، احمد بلاذری، جبله پسر سالم، اسحاق پسر یزید، زادویه پسر شاهویه اصفهانی، فضل پسر سهل، بهرام پسر مردانشاه و ... کتابها و داستانهای بسیاری بهجامانده از ایران باستان چون خداینامه، آیین نامه، تاجنامه، کلیله و دمنه، دارا و بت زرین، کناش و داستانهای بهرام چوبین، شهربراز و پرویز، رستم و اسفندیار، بهرام و نرسی، بلوهر و بوذاسف، مشکدانه و موبدان و هزارداستان که در عربی به آن الف لیله ولیله میگویند را از پهلوی به عربی برگرداندند. همچنین دانشمند ایرانی به نام سیبویه نخست اندیشکده نحوی بصره را راهاندازی نمود، سپس در کتاب خود به نام الکتاب با ساماندهی آوانگاری عربی، صداها و نشانهها یعنی فتحه، کسره، ضمه و تنوین را در این زبان بنیان گذاشت. از اینرو وی را سیبویه نحوی و کتابش را قرآنالنحو خواندهاند. به این سیاهه ایرانیتباران دیگری مانند ابن مقفع، بشاربنبرد، اسماعیلبن یسار، ابنسکیت و عبدالحمید کاتب را میتوان افزود که در چامهسرایی، نحو و لغت عربی سرآمد بوده، چون در جرگهٔ موالی به شمار میآمدند دارای کٔنیه عربی بودند.
به باور کارشناسان، زبان عربی پیش از اسلام و پس از آن واژههای بسیاری را از فارسی وام گرفته است. چنانکه به گفته خانم دکتر دلال عباس استاد زبان فارسی دانشگاه لبنان در گفتگویی با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران «زبان عربی از گذشته و پیش از وضع دستور زبان و قواعد عربی با تأثیر پذیری از زبان فارسی و دیگر زبانها، غنی تر و پربارتر شد. شواهدی در اشعار دوران جاهلیت از این تأثیرپذیری موجود است و پس از نزول قرآن کریم، واژه های غیر عربی را نیز در این کتاب مقدس مشاهده می کنیم.» (۲۸ تیر ۹۹). در همین راستا آرتور جفری، زبانشناس و اسلامشناس انگلیسی، در کتاب خود با نام «واژگان دخیل در قرآن» از ۱۰۰ واژه فارسی به کار رفته در قرآن مانند «ابریق؛ آبریز» و «استبرق؛ استبر، ستبر» (خبرگزاری فارس، ۹۴/۳/۱۷) «گندق؛ خندق»، «جندی، گندی»، «جزیه؛ گزیت»، «دین؛ دئنا، دین،» «فردوس؛ پردیس» و ... یاد کرده است. نخستین پژوهش در این باره، به دورهٔ میانی اسلام بازمیگردد. موهوب بن احمد نامور به ابی مقصور جوالیقی (۵۳۹ هجری) از پیشگامان این کوشش در سدهٔ ششم هجری بوده است. وی در کتاب خود «المعرّب» بیش از ۸۰۰ واژه را در زبان عربی فارسی دانسته است. در دوره کنونی، «ادیشیر در کتاب الالفاظ الفارسیه» نزدیک به ۱۰۷۰ واژه و «دکتر محمد التونجی در کتاب معجم المعربات الفارسیه» بیش از ۳۰۰۰ واژه را فهرست کردهاند (باشگاه خبرنگاران جوان، ۱۰ آبان ۹۲).
ازآنجا که زبان عربی «مشتقسازی» میکند، شمارگان واژههای وامگرفته از فارسی را باید چند برابر دانست. برای نمونه از واژه «نگر» فارسی، واژههای نظر، یَنظر، اُنظر، ناظر، نظارت گرفته شده است و یا ریشهٔ واژههای هندسه، مهندس و... از هندازک و اندازهٔ فارسی است.
در حالی که زبان فارسی از چنین پیشینهای سرافرازانه، کهن و کارساز برخودار است برخی در دو دهه گذشته آن را ساخته نگرش باستانگرایانه رضاشاه دانسته، به بهانه روز جهانی زبان مادری و اصل پانزدهم قانون اساسی به ستیزه با زبان فارسی پرداخته، میکوشند جایگاه ملی آن را به اندازه یک زبان قومی کاهش دهند. حال آن که برپایه اصل پانزدهم قانون اساسی «زبان و خط رسمی ومشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی وکتب درسی باید با این زبان وخط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی وتدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است.» در پارهٔ نخست این اصل، قانونگذار تنها فارسی را دارای ویژگیهای زبانی دانسته که «باید» آموزش در آموزشگاهها با این خط و زبان باشد و آنچه میان تیرهها و اقوام ایرانی گفتگو می شود «گویش و لهجه » به شمار میآید. در پارهٔ دوم تنها از آموزش ادبیات زبانهای قومی و محلی (نه زبان مادری) در کنار زبان فارسی یاد شده است.
از سوی دیگر اصل نهم و بیستم قانون اساسی مردم ایران را یک ملت دانسته است. از آنجا که برجستهترین شناسه یک ملت زبان یکپارچه و یگانه است، آیا میتوان در یک کشور چند ملت و چند زبان داشت؟ برخی نیز دو زبانه بودن را سدی در راه یادگیری و پیشرفت میدانند. اگر چنین است پروین اعتصامی، شهریار، صمد بهرنگی، معینی کرمانشاهی، بهمن علاالدین و... چگونه در کنار گویش بومی خود به زبان فارسی سخن گفته و نامآور شدند؟ به راستی ایرانیان را چه شده است؟ کسانی که نیاکانشان با همبستگی ملی و با بهرهگیری از زبان فارسی یونانیها، مغولان و عربیت بنیامیه و بنیعباس را در فرهنگ ناب خود گداخته و ایرانی نمودند، چرا حالا با یکدیگر بیگانه شده به ایرانستیزی میپردازند؟
روزگاری آزادیخواهان بختیاری، گیلانی و سپس آذری با در دست داشتن درفش سهرنگ ایرانزمین پایتخت را گشوده، در گردهمایی میدان بهارستان به زبان شیوای فارسی و به نام «ملت بزرگ ایران» به خودکامگی محمدعلی شاه قاجار پایان داده، دگر بار مشروطه را برپا نمودند. آنان خود را نماینده «ملیتهای ایرانی» (!) نخواندند، از چندزبانی سخن نگفته و از دوزبانه بودن هیچگاه گلایه نکردند، اما برای ماندگاری شناسه (هویت) ملی «خاک خوردند تا خاک ندهند.» شگفتا که اینک برخی از فرزندان آنها به آسانی برای تکه تکه کردن ایران هر یک در پی «پانی» هستند، از پانعربیسم گرفته تا پانلریسم، از پانکردیسم تا پانترکیسم، از لکستان تا تالشستان.
به گواه تاریخ ما در ایران هیچگاه ملتها، زبانها و فرهنگها نداشتهایم اما قومها، گویشها و خردهفرهنگها در ساختار «ملت بزرگ ایران» با همبستگی در برابر تندبادهای تاریخی ایستادگی کرده است. ایران درخت تنومند و کهنسالی است که ریشهی در ژرفای تاریخ داشته، شاخ وبرگهایش، تیرهها و خردهفرهنگهای آن هستند که همواره از ریشه جان و مایه گرفتهاند. این درخت، سایهساری در درازای تاریخ ساخته که تمدن جهانی بارها از آن سود جسته است.
یارینامه
الفهرست، ابن ندیم
المعجم، یاقوت حموی
تاریخ ادبیان عرب، احمد ترجانی زاده
تاریخی از زبان عربی در میان ایرانیان، قاسم تویسرکانی
تاثیر پند پارسی بر ادب عرب، دکتر عیسی العاکوب
نهضت شعوبیه، حسینعلی ممتحن
فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، محمد محمدی
تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، احمد تفضلی
تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا ج ۱و ۲
تمدن ساسانی، علی سامی
ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستینسن
ایران در عهد خسرو انوشیروان، حسین صفرینیا
راههای نفوذ پارسی در فرهنگ عربی؛ آذرتاش آذرنوش
باشگاه خبرنگاران جوان ۱۰ آبان ۹۲
خبرگزاری جمهوری اسلامی ۲۸ تیر ۹۹
خبرگزاری فارس ۱۷ خرداد ۹۴
گزارش: اشکان زارعی