۰
جمعه ۱۴ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۲۷
همزمان با نیمه شهریور،آغاز سلطنت ناصرالدین شاه

اصلاحات امیرکبیر و دشمنان آن

از آنجا که تاریخ فقط با آنچه اتفاق افتاده است سروکار دارد نمی‌دانیم که اگر امیرکبیر در مقامش باقی می‌ماند و به کارش ادامه می‌داد چه می‌شد و این پرسش هم بی‌پاسخ می‌ماند که «آیا او می‌توانست تاریخ ما را در مسیر دیگری پیش ببرد؟»
اصلاحات امیرکبیر و دشمنان آن
از آنجا که تاریخ فقط با آنچه اتفاق افتاده است سروکار دارد نمی‌دانیم که اگر امیرکبیر در مقامش باقی می‌ماند و به کارش ادامه می‌داد چه می‌شد و این پرسش هم بی‌پاسخ می‌ماند که «آیا او می‌توانست تاریخ ما را در مسیر دیگری پیش ببرد؟» زیرا این اتفاق نیفتاد و کاری را که او شروع کرده بود ناتمام ماند. اما این واقعیت نیز انکارنشدنی است که او در آن دوره نه چندان طولانی که صدارت را به عهده داشت، در حد توان خود و ظرفیت‌های آن روز ایران و ابزارهای محدودی که در اختیار داشت برای نوسازی کشور تلاش کرد و صادقانه تدابیر مصلحانه‌ای به هدف بهبود زندگی مردم به کار بست. البته هرچه اصلاحاتش جلوتر رفت و جدی‌تر شد، شمار دشمنانش هم افزایش یافت. مخالفانش می‌توانستند برخی دستورات او مثل حذف القاب و عناوین زاید و ممنوعیت استفاده از عبارات و اصطلاحات تملق‌آمیز و چاپلوسانه را تحمل کنند و حتی با سخت‌گیری‌های او به ماموران دولت و کارکنان مالیاتی کنار بیایند، اما امیرکبیر در همین چند گام متوقف نشد. برای تدبیر بحران مالی، جلوی ریخت و پاش‌هایی را که از گذشته میان اعضای طبقه حاکم رایج بود گرفت و مستمری بیشتر وابستگان به دربار را – که به قول عباس اقبال «مشتی مفت‌خور» بودند – قطع کرد. از این هم فراتر رفت و تصمیم‌گیری درباره مسائل کشور و صدور احکام و فرامین را در انحصار دولت درآورد و همه شاهزادگان و درباریان و دیگرانی را که عادت به دخالت در کارها داشتند سرجای خودشان نشاند. در اداره کشور به همان مسیری رفت که پیش از او استادش میرزا ابوالقاسم قائم مقام رفته بود اما در مجموع بهتر و موثرتر نشان داد و نقش پررنگ‌تری در آن روزگار ایفا کرد. از میرزا قائم‌مقام، قاطعیت و سخت‌گیری در کار و نظارت سخت‌گیرانه بر مأموران و کارکناش را آموخت، با خدمت به میرزا محمدخان امیرنظام و سفرهای دیپلماتیک به روسیه و عثمانی تجربیات سیاسی بیشتری کسب کرد و زمانی که در تبریز پیشکار ناصرالدین میرزا ولیعهد شد مردی سرد و گرم چشیده و مدیری لایق بود.
نیمه‌های شهریور 1227 خورشیدی، امیرکبیر بعد از انتشار خبر مرگ محمدشاه همراه با ولیعهد به تهران رفت و او را در مواجهه با مدعیان دیگر و خطرات شروع سلطنت یاری داد. شاه جوان هم که مردی لایق‌تر از میرزا تقی‌خان نداشت، او را با لقب اتابک اعظم و امیرکبیر به صدارت منصوب کرد؛ «ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق می‌افتد می‌دانیم. همین امروز، شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم، کمال اعتقاد و وثوق داریم و به جز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.» امیرکبیر به ناصرالدین‌شاه و به اساس سلطنت خاندان قاجار وفادار بود و این وفاداری خدشه برنمی‌داشت، به ویژه آنکه با یکی از خواهران شاه هم پیوند زناشویی بسته و خواه‌ناخواه یکی از اعضای خاندان قاجار شده بود. می‌کوشید تا دولت را در همان چارچوب موجود، فقط با رفع کاستی‌ها و ایرادات آن بازسازی کند و چاره مشکلات فراوان به جای مانده از گذشته را در همان نظام حاکم بیابد. اما از آنجا که تدبیر مشکلات جامعه و اصلاح امور کشور جز با حذف برخی امتیازات خاص و تحدید منافع گروهی از اعضای طبقه حاکم ممکن نمی‌شد، رفته‌رفته شمار مخالفانش افزایش یافت و صف متحدی از همه کسانی که هر کدام به دلیل و انگیزه‌ای خواهان سرنگونی‌اش بودند شکل گرفت. ناصرالدین‌شاه که امیرکبیر را بسیار دوست می‌داشت و تاج و تخت خود را هم به او مدیون بود تا مدتی از صدراعظم خود پشتیبانی کرد و به فشارها و بدگویی‌ها بی‌اعتنا ماند. اما سرانجام این تحریکات و توطئه‌ها در او هم اثر کرد، حکم به برکناری امیرکبیر داد و چندی بعد هم با قتل او موافقت کرد. با مرگ امیرکبیر تقریباً همه برنامه‌های نوسازی او هم متوقف و عقیم شد و از اصلاحاتی که شروع کرده بود فقط حسرت و افسوس آن برای نسل‌های بعدی به یادگار ماند.
  
مرتضی میرحسینی
 
کد مطلب: 135795
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *