سالها پیش رسانه ملی فیلم زندگی «امیلیانوزاپاتا» انقلابی بزرگ مکزیک را نشان میداد و سرانجام تیرباران و مرگ او را. در آن فیلم آن نظامیو فرمانده تیرباران و مرگ او از پایان ماموریت خود خوشحال نبود چرا که میگفت با مرگ زاپاتا، او تمام نشده چون به صورت یک فکر و یک عقیده، نمود پیدا کرده است. بنابراین هاشمیهم باید در آن محیط و در جمع مخالفان و شعاردهندگان مخالف، به صورت یک تفکر و تفکراتش به صورت یک عقیده ماندنی درآمده باشد که این چنین آنها را میآزارد و آن آزار به صورت این شعار که خود نوعی افشاگری و اتهام هم هست ظاهر شده است. در این صورت باید باور کرد که تفکر هاشمیدر متن و بطن جامعه حضور دارد و فرقی هم نمیکند که بنده و امثال بنده با آن عقیده و فکر هاشمیانه موافق یا مخالف باشد. از طرفی مهم هم نیست که گروهی مثل همیشه و مثل این اذعان مدرسه فیضیه، خودجوش باشد یا نباشد. عامل این جوش و خلجان، آن «هاشمیانه» است که به صراحت در همان مدرسه و فضایی که شعاردهندگان به میدان آمدهاند، حضور ذهنی دارد. این مخالفتها با آن حضور ذهنی است و معلوم میشود که با مرگ ایشان نه تنها خاموش و بیاثر نشده بلکه تازه جان گرفته و مشغول نشو و نماست وگرنه، سنت عرفی برخاسته از باورهای فرهنگی ما آن است که چون دست کسی از دنیای ما کوتاه شد و مرغ جانش به ملکوت اعلی پرکشید دیگر دربارهاش بد نمیگوییم و غیبت و بدگویی پشت سر مرده را جایز نمیدانیم اما اگر بد گفتیم و اتهام وارد کردیم معلوم میشود اندیشهها و باورهای وی در جامعه فکری و عقیدتی ما حضور تاثیرگذاری دارد. حال ترس از کجاست، از آنجایی است که میخواهد جریان بسازد و شاخص اثرگذار باشد. بویژه این که در بروز و ابراز علنی و شعار و اتهام، مظلوم واقع شود در آن صورت، شکل گرفتن این جریان، حتمیو قطعی است؛ یعنی ما بدون آن که بدانیم، هاشمیرفسنجانی را با همان هیمنه و صبوری و وزانت، به جامعه برگرداندهایم و دیگر قادر نخواهیم بود که بمیرانیم و تشییعاش کنیم و استخر و این قضایا هم فقط اسم و محل رخداد حادثهای بیش نیست.
دونالدترامپ، رئیس جمهور کنونی آمریکا، دارای صفات منفی بسیاری است مثل خیلی از کسانی که میشناسیم و چون مورد نفرت ماست و به جامعه ما مثل اسلافش آسیبزده آن عیوب منتسب را چند برابر میبینیم و حق هم داریم اما همین مرد منفور آنجا که 350 نشریه آمریکایی با دلایل مستند به مخالفت با او برخاستند جملهای قابل تامل گفت و گفت با اینکه این روزنامهها همه تشویش اذهان عمومی میکنند اما من به آزادی قلم و بیان معتقدم. این نکته، البته برخاسته از یک فرهنگ حقوقی و مدنیت جامعه است که اجازه نمیدهد به غیر از این باشد و عمل شود.
در مورد هاشمیرفسنجانی فقید هم چه موافق و چه منتقد و مخالف باید به صورت نقد افکار، آثار و اندیشههایش عمل کنیم چون بد گفتن و بخصوص در عدم و عدم حضور آن متهم، او را مظلوم جلوه میدهد و مظلوم در پیوسته تاریخ، حامیان بسیاری را خواهد داشت.
پس باید زندگی عملی و آثار فکری هر کس از جمله هاشمی رفسنجانی را – به دور از تعصب و حب و بغضهای احساسی، مطالعه کنیم آن گاه در رسانهها مقالههای انتقادی بنویسیم یا در همایش و برگزاری انجمنی، متفکران و موافقان و مخالفان و منتقدان را دعوت به ارائه مقاله و ایراد سخنرانی کنیم تا تفکر ایشان به عنوان رکنی از ارکان انقلاب اسلامیبر همه مبرهن و مدلل شود.
اگر خوب است نگه داریم وگرنه طرد کنیم و نکته پایانی اینکه تجمعات خودجوش برای القای یک منظور یا فکر، بویژه در این زمان، هرگز افاقه نمیکند. چون آزموده را آزمودن خطاست و آنچه هم از این خودجوشیها تجربه کردهایم جز هزینه و شکست و ناکامی برای ما نصیبی نداشته است. تجمعات خودجوشی نظیر حمله به سفارت انگلیس که حاکم را به جای محکوم نشاند و سفارتخانه و کنسولگری عربستان سعودی که هنوز زخمهای ناسور و دردهای بسیار پرهزینه آن باقی است و علیالخصوص تجمع خودجوشی آن هم از اهل متانت و دینداری و منسوب به مدرسهای که حضوری درخشان در تاریخ معاصر داشته ابدا به صلاح نیست.