بحث ها و صحبت هایی که در ارتباط با نشست اخیر ۵ کشور حاشیه دریای شمال اتفاق افتاد برای من به عنوان کسی که در مورد موضوعات جامعه قدری بیشتر از افراد عادی فکر و تامل میکند - چون وظیفه اش همین است - جالب بود. از طرح نسبت ترکمنچای جدید به قراداد جدید گرفته که بحث مفت و ارزان فروختن ایران و بی تدبیری و ناتوانی در آن بود، تا مدیریت مناسب قراردادهای اخیر که البته بخش نگاه مثبت به موضوع بیشتر از جانب مسئولان وزارت خارجه بود. فضای مردم و بخشی از کارشناسان عموما منفی بود.
برخی دیگر از کارشناسان هم که در فضای منفی نبودند پاسخ شبهات یا بحث های منفی را می دادند. طرح سهم ۵۰ درصدی و صحبت های صفروف که چرا ایران سهم ۵۰ درصدی مطرح نکرده و ترسیم نقشه جدید که دریای شمال خیلی باریک تصویر شده بود و اشاره به سهم ۱۱ درصدی ایران و خیلی موضوعات دیگر از مباحث متفاوت و چالشی این موضوع بود. محتوای این موضوعات مورد نظر بنده نیست که هر کدام جای بررسی دقیق دارند که مثلا چرا باید ایران سهم پنجاه درصدی داشته باشد در حالیکه ۵ کشور در حاشیه این دریا هستند. چوندر حال حاضر این ۵ کشور در حاشیه این دریا هستند و حداقلش این است که در حاشیه این دریا زندگی می کنند و ماهی می گیرند و کشتیرانی می کنند. و اینکه قریب به یقین، قانون دریاها مبنی بر محسوب شدن تا ۱۲ مایل جز خاک کشورها در این رابطه اعمال میشده و این کشورها هر کاری از جمله کشتیرانی و صید در این محدوده می خواستند انجام می دادند. اینکه در این نشست بحث به رسمیت شناختن این دریا به عنوان یک دریاچه که فقط کشورهای ساحل آن حق کشتیرانی دارند و افزایش دریای سرزمینی به ۱۵ و ۱۰ در مجموع ۲۵مایل تعیین شده حاصل قرارداد جدید است که وضع شده است. هر چند هنوز خط مبدا مشخص نشده است و بحث هایی چون بستر و زیر بستر دریا با توجه به اقداماتی که آذربایجان در مورد اکتشاف نفت انجام می دهد تعیین تکلیف نشده و بحث های دیگر ، همه که مهم هم هستند محل بحث من در این نوشتار نیست. آنچه مورد نظر است نکاتی دیگر است که از این ماجرا استخراج شده است.
آنچه در این باره به عنوان مقدمه باید گفته شود این است که لازم است در مورد این نکات فکری شود و برای جلوگیری از بروز چنین مشکلاتی در وهله اول فکر و برای آنها طراحی سازوکار صورت گیرد؛ چرا که فضای بوجود آمده در ارتباط با موضوع دریای شمال نشانگر وضع آشفته ای است که در جامعه ایرانی وجود دارد:
۱.اینکه افکار عمومی نسبت به موضوعی حساس شود خیلی خوب است و نشانگر دغدغه مندی آن است ولی طبعا اگر رها باشد بدون اینکه افراد و نهادهای مسئول در این زمینه اقدام مناسبی انجام دهند این افکار عمومی در فضای بد، تولید بد دارد و بالعکس. یعنی اینکه غلظت هیجانی افکار عمومی باید کمتر از جنبه فکری و اندیشه ای آن باشد که در حال حاضر جامعه ایرانی گرفتار هیجان است.
۲.در ارتباط با اجلاس اخیر دریای شمال که منجر به چند قرارداد شده باید نحو مناسبی بحث های دقیق و مشخص برای جامعه مطرح می شد حتی اگر لازم هست سطح توضیح دهی مسئولان را بالا ببرند تا جنبه تاثیرگذاری کار بالا برود و افکار عمومی بهتر قانع شوند.
۳.در فضایی که قرار است قراردادی وضع شود چرا قبل از رسانه ای شدن آن - که لاجرم در سطح عمومی مطرح خواهد شد - ، بحث افکار عمومی دیده نشده است تا در حین مذاکره که زمان اقدام است دست و پای مسئولان نلرزد که نکند راه رفته اشتباه باشد و قبلش فضای افکار عمومی دخالتداده شده و تاثیر مثبتش را هم گذاشته است.
۴.ماجرای اخیر دریای شمال یک موضوع را به عینه نشانداد و آن اینکه هنوز در جامعه ایرانی بحث ها به صورت تخصصی و کارشناسی دیده نمی شود و این همان نادیده گرفتن علم است و سلطه هیجان و اطلاعات سطحی و ابتدایی است که این آفت بزرگی برای کلیت جامعه ایرانی است و این معضل یا به نظر من بحران اگر درمان نشود، علم، جایگاه واقعی خود را در این جامعه پیدا نمی کند و هدایتگر و پیش برنده جامعه همین احساس و هیجان است.
۵.بی اعتمادی بین مردم و برخی مسئولان در فضای ماجرای دریای شمال باز نمایانگر شد که این هم آفتی جدی است که لازم است به آن فکر شود. طبعا برای هر موضوعی راه حل خاص خود را دارد تا این اعتماد ترمیم شود.
۶.جدا کردن مسائل جناحی و گروهی از منافع ملی در ماجرای دریای شمال و سیاست امتیاز به روسیه و غیره از جمله موضوعاتی است که البته باید در بحث های کارشناسی و تخصصی و راهبردی و اطلاع رسانی درست و به موقع به مردم و افکار عمومی به آن توجه شود تا طبعا بهترین تصمیم ها برای جامعه ایرانی از جانب همه اتخاذ شود.