از گذشته این فرضیه را در ذهن داشتم که نخبگان در جامعه ایرانی ناکارآمدند. این نکته ام را مبتنی بر تجربه تاریخی معاصر ایران کرده بودم. هر چند در ظاهر جامعه ایرانی از جنبش تنباکو تا مشروطه و مشارکت در دولت رضاشاه و ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی رشد های زیادی داشته است ولی آن مقدار توقعی که برای رشد و ترقی انتظار میرفت محقق نشده است.
در این میان در مواقع بحرانی، نخبگان (چه نخبگان سیاسی و اجرایی، چه نخبگان فکری و غیره) به عنوان گروههای تاثیرگذار جامعه تاثیر زیادی نداشتند و به کنج عافیت می خزیدند و در مجموع اگر توان و ظرفیتی داشتند نتوانستند در راستای حل مشکلی از مشکلات جامعه موثر باشند. هر چند جامعه موفق در حالت عادی باید بتواند از همه ظرفیت هایش استفاده کند تا در مواقع بحرانی هم از این توان بتواند استفاده سریع و عملیاتی بکند. سوالی که معطوف به موضوع بحثم - نخبگان - قابل طرح است این است که چرا نقش نخبگان در جامعه ایرانی موثر و کارآمد نیست و اگر تحول و رشدی هم اتقاق می افتد بر مدار نخبگانی نیست و این مردم هستند که هزینه می دهند و تحول را رقم می زنند؛ هر چند سرعت این تحول زیاد نیست و گاهی ممکن است حتی گاهی در مسیر تکامل نباشد و عقبگردی روی دهد. اشکال کار کجاست؟ وجه پروبلماتیک موضوع به نظرم با محوریت سیاست و قدرت سیاسی، رویکرد اندیشه ای است. هر چند کسب موفقیت در این عرصه با توجه به ورود مولفه های متنوع و زیاد، کار ساده ای نیست و این بر پیچیدگی کار می افزاید. شاید شاخص هایی چون "نظارت مردمی" و "مشارکت و گفتگوهای نخبگانی" و "مدیریت مناسب همراه با ظرفیت بالا" از جانب قدرت سیاسی می تواند تا حدودی به فهم موقعیت ها کمک کند. تا زمانی که نهادهای نظارتی عمومی و رسانه ها فعال نباشند و قوه قضائیه به نحو درست عمل نکند این حلقه های فاسد و غیر فاسد قدرت و ثروت و مکنت و منزلت و مذهب هستند که جلودار حرکت های جامعه هستند و اینها طبعا منافع خود را می بینند و دنبال می کنند، نه منافع ملی و عمومی جامعه ایران را.
نخبگان در جامعه ایرانی ناکارآمدند به دلایل ساختاری، مدیریتی، اندیشه ای، روشی و شاید حتی عافیت طلبی های آنها و ... و این بحثی جدی و قابل تامل و بررسی است و تا برای آن اقدامی صورت نگیرد در بر همین پاشنه می چرخد و جامعه ایرانی رشد مناسب را نخواهد داشت.
به عنوان مثال ساختاری و سازوکاری وجود ندارد که نخبگان علمی و اجرایی در فهم مناسب موقعیت های مشکل دار و پیشبرد مطلوب آن در حل و رفع آن کمک کنند و این منجر به انفعال و ناکارآمدی آنها می شود.
الان در موقعیتی قرار داریم که کسی نمی داند چکار باید بکند.همه فقط مشاهده گر هستند و ناامیدی تزریق میشود و مشکلات هر روز در حال افزایش است. هیچ تصمیم و فکری انگار نمی تواند کمک کند و این همان نشانه انفعال نخبگان است. بحران انفعال نخبگان به ناکارآمدی آنها اضافه شده است. به نظرم هر کی هم هر حرفی بزند یا هر تصمیمی بگیرد در فضای نامشخص بودن هدف گم می شود و هر کسی از ظن خودش یار حرف ها و تصمیم ها می شود. باید این واقعیت را درک کرد که هیچ حرف و تصمیم فردی و موردی، راهکار هیچ جامعه ای نیست خصوصا برای جامعه فعلی ایران که علی الظاهر مشکلات زیادی دارد و به نوعی در بحران است. سطوح و لایه ها و عمق این بحران هنوز فهم نشده است و نخبگان در انفعال و بی تاثیری هستند. اوضاع به قدری مسخره شده که سلطنت طلب ها و نظامی ها طرح های بدیل برای جمهوری اسلامی ارایه می دهند. طرح هایی که به نظر می آید جامعه ایرانی از آنها خیلی وقت پیش گذر کرده است و این نشانه عمق فاجعه است. چه باید کرد؟ مسئله کانونی، جامعه فعلی ایرانی است و اینکه هر کسی بتواند متناسب با توان و ظرفیتش کاری بکند.