این جمله حکیمانه حضرت حافظ که در همه زمان ها قابل پیگیری و اجرا است، شامگاه چهارشنبه هم با وقوع زلزله مجدد بر خاطر اینجانب گذر کرد. چند وقت پیش در یک یادداشت در مورد انتخابات مجلس در ایران نوشته بودم در جایی که حزب وجود ندارد و امری چون انتخابات هست، مشارکت مطلوب تحقق نمی یابد و این نقص در مورد کلان شهرها چند برابر به چشم های مسئله یاب می آید؛ چرا که در بین صدها و حتی هزاران نفر کاندیدا، نمی توان انتخاب به اصطلاح اصلح را داشت. در این بین حتی سیاست شناسان و سیاستمداران هم نمی توانند افراد جامعه را به صورت منصفانه به انتخاب درست هدایت کنند.آنجا پیشنهادی که برای کلان شهرها دادم این بود که اگر انتخابات به صورت منطقه ای یا محله ای باشد و به تعداد مناطق و محله ها مثلا تعداد مناطق شهرداری یا به نحو دیگری، نماینده مجلس و شورا انتخاب شود شاید بهتر باشد.
به هنگام زلزله باز این جرقه منطقه ای شدن انتخاب یا مدیریت به ذهنم رسید و فکر کردم اگر خدای نکرده بحرانی چون زلزله روی دهد و مصیبت آن برای کلان شهری چون تهران غیر قابل تصور است، اینکه چه کاری می توان انجام داد تا مصیبت آن کمتر شود مسئله ای مهم است و لازم است به آن فکر شود.
در این میان در مورد ابعاد و زوایای متفاوت زلزله باید گفت که گذشته از وظیفه ساختمان سازان در استحکام خانه ها که این به نظر هنوز در حد یک آرمان باقی مانده و طراحی نظام شهر سازی که وظیفه معماران و طراحان سیستم شهرسازی است که این هم در حد یک خواسته مدیریتی دست نیافتنی باقی مانده و آموزش های لازم برای انجام آن در هنگام وقوع زلزله ، بحث امداد رسانی بعد از وقوع زلزله برای کلان شهرهایی چون تهران است که در اهمیت اینگونه شهرها و کم کردن هزینه ها و تبعات منفی اتفاقات بعد از وقوع زلزله از ضروریات مدیریت و زندگی جمعی است. طرح بنده "مدیریت محله ای" است. یعنی تا قبل از اینکه ستاد مرکزی بحران بتواند به امداد و نجات بپردازد که ظاهرا در جاهایی مثل تهران دل و امید بستن به نظام امداد و نجات مرکزی یادآور این مثل معروف ایرانی است که "کسی که به امید همسایه بماند، شب گرسنه باید بخوابد" یعنی این امید و انتظار، امری نزدیک به ناممکن است.
"مدیریت محله ای"، معطوف به طراحی نظام و سیستمی برای کمک رسانی و امداد است و شامل طراحی نظام امنیتی عمومی و سیستمی برای تامین مایحتاج اولیه زلزله زدگان و غیره است. مثلا جاهایی برای دپوی وسایل لازم برای در هر محله تدارک دیده شود. این محل ها می تواند توسط خود اهالی محل و با کمک شهرداری ها در مراکزی چون آتش نشانی و غیره و با مدیریت یکی از نمایندگان محل سازماندهی شود. تجربه زلزله اخیر نشان داد که ظاهرا ما هم خلا های آموزشی داریم و اینکه آیا در این مواقع باید فرار کنیم که برای شهری مثل تهران ترافیک سنگین پس از زلزله در بزرگراه ها و پمپ بنزین ها، نمونه منفی اینچنین اقدامی بود که اگر خدای نکرده زلزله شدیدتر رخ می داد خود این اقدام تله مرگ این افراد می شد.
برگردم به نقطه کانونی بحثم و آن طراحی "نظام مدیریت محله محور" به نوعی طراحی نظام مدیریت از پایین است. اینکه امروزه از لحاظ اندیشه ای دولت ها به سمت کوچک تر شدن در حال حرکت کردن هستند خود نشانگر اهمیت و ضرورت اینچنین رویکردی است. هر چند اینرویکرد به معنی دخالت نکردن دولت و عدم ارایه خدمات و تهیه بودجه و تدارکات لازم هم نیست؛ بلکه بهره گیری از ظرفیت های مردمی برای حل مسائل خود به بهترین نحو است. یکی از جلوه های "پیچیدگی"، همین نحوه مدیریت کلان شهرها و جمعیت های گسترده است که اگر این "پیچیدگی" با تدبیر لازم همراه نشود مصیبت های ناشی از اتفاقات طبیعی و مصنوعی چند برابر میشود. پس سخن حافظ را تکرار می کنم " رند عالم سوز را با مصلحت بینی چکار/ کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش".