یکی، دو روز پیش ویدیویی در اینترنت منتشر شد که دل های بسیاری را آزرد. در ویدیوی منتشر شده، جوان دستفروشی نشان داده می شد که مورد لت و کوب ماموران شهرداری قرارمی گرفت. جوان ریز نقشی که شاید وزنش به زحمت به 50 -60 کیلو گرم می رسید و ماموران شهرداری چنان با لگد و پرخاش و «فحش و فحش کاری» به جان جوان افتاده بودند که انگار با جانی خطرناکی رو در رو هستند! جوان دستفروش البته که جانی نبود. حتی اگر دستش به خون هم آلوده بود، هر کاری رسم و راهی دارد ویژه خودش و جنایتکاران نیز تا هنگام صدور حکم از حق و حقوقی برخوردارند و تا آنجا که نگارنده این ستون اطلاع دارد؛ کسی حق ضرب و شتم قاتلی که جرمش محرز شده است را هم ندارند. اما جوان ریز نقش ماجرای ما چنان که گفته آمد، نه قاتل بود و نه پول میلیاردی به جیب زده و از کشور دَک شده بود! او فقط جوان فقیری بود که برای گذران زندگی، بساطی از لباس های معروف به «تاناکورا» را در کنار خیابان چیده بود و با صدای بلند برای رهگذران بازار گرمی می کرد. اما طرز برخورد ماموران با جوان که اندکی هم سِرتق به نظر می آمد، چنان به دور از آدمیت بود که دیدن آن کافی بود تا مدتی روزان و شبان بیننده را با تلخی بینبارد. هنوز با همه مشغله هایی که سر تا پای زندگی مان را فراگرفته، حافظه مان آنقدر یاری می دهد که به یاد بیاوریم معاون محترم رییس جمهوری چگونه در هنگامه انتخابات با لحنی دراماتیک و الحق تاثیرگذار از درد صورت خود هنگام سیلی خوردن بانوی دستفروشی گفت که مامور بی ملاحظه شهرداری بر گونه بانوی زحمتکش نواخته بود. جوان ریزنقشی که توسط ماموران ورزیده شهرداری همانند گونیِ سیب زمینی به این ور و آن ور پرتاب می شد، در ابتدای دهه سوم عمرش قرار داشت. جوانی که در هر سرزمین پیشرفته ای سرمایه ای لایزال به شمار می رود. جوان سالمی که آن قدر جُربزه دارد که برای کسب روزیِ پاکیزه و طاهر، آستین بالا بزند و به هزار خلاف جورواجور تن ندهد. اما پاسخ جوانی که می خواهد سالم زندگی کند و شب ها با وجدانی آسوده سر بر بالین بگذارد چیست؟ مشت و لگد ماموران شهرداری؟! به راستی این است مُزد جوانی که اراده کرده دزد نباشد و به گروه تبهکاران و ... نپیوندد؟
در همه شهرهای ما به ویژه در تهران مکان های خالی از سکنه ایست که می شود با اندکی برنامه ریزی و البته دلسوزی از آنها جا و مکانی برای کاسبان موسوم به دستفروش فراهم کرد. در خارج از شهر تهران این موقعیت کاملا فراهم است و زمین هایی هست که می شود با کمی دست کشیدن بر سر و روی شان، آنها را بدل به سوله های بزرگ کرد و دستفروشان و دوره گردان را اسکان داد. چند اتوبوس یا خودروی رایگان هم می توان در اختیار خریداران و فروشندگان قرار داد تا آنها هزینه ای بابت آمد و رفت به این مکان ها نپردازند. هزینه ای که با یک حساب سر انگشتی بسیار کمتر از حقوقی است که شهرداری به ماموران بزن بهادری می دهد که قادرند جوان 60 کیلویی را همانند توپ هندبال به یکدیگر پاس بدهند و ککِ شان هم نگزد! حالا
این ها همه به کنار، شهردار محترم که از زمره اصلاح طلبان به شمار می آید، قول داده اند که شهر تهران را سزاوار زندگی کنند اما به نظر می رسد که متاسفانه در برخی زمینه ها مثل آلودگی هوا و برخوردهای دلشکن با دستفروشان همچنان «حقه مهر بدان نام و نشان است که بود»! جا دارد از مسوولان مربوطه بپرسیم آیا دردِ لگد و مشتی را که جوان دستفروش خورده است احساس کرده اید؟ آیا ملالی نیست؟! آیا تا زمان انتشار این مقاله صدای اندوهبار شما را شنیده ایم؟ اگر شنیده ایم ایا چاره ای برای سر وسامان دادن به شرایط تاسف بار صدها دستفروشی که در شهر می گردند، اندیشیده اید؟ یا بازهم هرگاه شهروندان از کنار دستفروش خسته و کتک خورده ای می گذرند باید از همدیگر بپرسند که پس بالاخره:« رستم، تن رویین اسفندیار را چه چاره کرد؟»