چند روز پیش، بازیگر مشهوری عکسی در صفحه شخصی اش از گربه خانگی مرده اش منتشر کرد. بازیگر معروف چند خطی با احساس مادرانه در سوگ حیوان خانگی اش نوشت که غوغایی در رسانه های مجازی به پا کرد، تماشایی!...
بسیاری بر این باور بودند که در کشوری که در چنپره هزار جور گرفتاری اسیر است، این گونه حرکات تنها می تواند برآمده از بی دردی و پَرت بودن آدم ها از مسائل گرداگردشان باشد وگرنه در سرزمینی که هنوز بسیاری از کودکانش در کپرها درس می خوانند و بیکاری و فقر از در و دیوارش بالا می رود، این «شو اف» ها هیچ محلی از اعراب ندارند و... حکایت این انتقادها حکایت جوان تازه بالغی است که در بیرون از خانه با مشکلی رو در رو می شود و به جای حل مشکل، به پر و پای پدر و مادرش (به تنها کسانی که زورش می رسد!) می پیچد و عصبانیتش را بر سر والدینش خالی می کند!...
آنهایی که با حیوان خانگی زندگی کرده اند، می دانند که درست یا نادرست، گهگاه پیوندهای شگفت آوری میان انسان و حیوان برقرار می شود. چند هفته پیش فیلمی در اینترنت دست به دست می گشت که نشان می داد حیوان خانگی چگونه توانست کودک مبتلا به بیماری «اوتیسم» را آرام کند و روند درمانی کودک را بهبود ببخشد. هق هقِ گریه از سر ذوق مادر با دیدن آرام گرفتن کودکش در کنار حیوان خانگی، اشک هر انسان ذی حسی را جاری می کرد...
امروز حیوانات در ماجراهای تراژیکی که هر از به چندی گریبان انسان را می چسبند؛ در کنار آدم ها قرار دارند و همیشه یک پایِ کمک به انسان ها در حوادثی همچون سیل و زلزله و آتش سوزی و... هستند. تنهایی و ملال هم امروز یکی از بزرگ ترین تراژدی های آدمی است که حیوانات خانگی می توانند تا حدودی به جبران آن برخیزند. این زیاده آمد تا اشاره ای شود به این که برخی منتقدین به عکس حیوان خانگی خانم بازیگر، افزون بر اینکه چشمان شان را بر روی نقش بزرگ حیوانات در زندگی آدمی بسته اند، به مرتب کردن «اولویت» هایشان نیز چندان توجهی نشان نمی دهند! توضیح اینکه: اگر عکس حیوان خانگی مرده شخصی این چنین غوغایی به پا می کند، مسئله به بی دردی صاحب حیوان خانگی و شکم سیری و ... خلاصه نمی شود! دلیل این همه نوشته های نیش زننده و شماتت بار، فقری است که سر و پای جامعه را برداشته است و سوگمندانه نظر ها را تنگ کرده و به بخل ورزی ها و حسادت ها پر و بال داده است. اگر در کشور ما امکانات زندگی عادلانه تر توزیع شود، اگر کودکان ما از زندگی آسوده تری برخوردار شوند و در یک کلام: غم نان این همه نبود؛ بی شک از حجم ناسزاها، تکه پرانی ها و توهین ها نیز کاسته می شد. اولویت امروز ما گلایه از عکس مرده یک حیوان خانگی که صاحبش نه «آقازاده» بوده و نه از رانتی سود جُسته، نیست. نوک پیکان انتقادهای ما می باید به سوی رانت خواری ها و سود جویی ها و تلاش برای ترمیم سیستم اقتصادی ای باشد که به جای تولید ثروت و شغل و.... در کار پروار کردنِ بخل ها و حسادت ها است. اگر چنین کاری را جدی نمی گیریم، بهتر است عصبانیت مان را بر سر یک حیوان خانگی و چند خطی که در سوگ حیوانی که در هر حال برای صاحبش عزیز بوده، سرازیر نکنیم. از تکرار این نکته گریزی نیست که حکایت برخی از ما حکایت همان جوان تازه بالغی است که با رو به رو شدن با اولین مشکل
و دلگیر شدن از دوست و آشنا و... دق دلی اش را در خانه و بر سر مادر و پدر پیرش خالی می کند و دلخوش به این می شود که بالاخره کاری انجام داده است!