در حاشیه پویش ملی صدای آب و پیدا کردن راه حل هایی برای خروج از بحران آب؛ نشستی با حضور فعالان محیط زیست و همچنین رضا کیانیان بازیگر معروف سینما و تلویزیون و چند تن از مسئولین دولتی برگزار شد. با توجه به موضوع پویش که در خصوص آب و مسایل پیرامون آن است فعالان محیط زیست از شهرستانهایی مانند اهواز که با بحران آب به شدت درگیرند نیز در این جلسه حضور داشتند اما با پاسخگویی همراه با عصبیت و پرخاشگری و کلمات توهین آمیز از سوی رضا کیانیان مواجه شدند. در این یادداشت که سمت و سوی آن محیط زیستی نیست، نقبی میزنیم به اعماق ذهنیت مردم در خصوص به موفقیت نرسیدن برخی از همگرایی ها با پیشقدمی ستارگان سینما و ورزشکاران.
"پویش صدای آب" که یک کار گروهی و پویش مردمی است چرا باید با چنین رفتاری همراه شود؟
آیا ما کار گروهی و همگرایی را بلد نیستیم؟ در سیستم آموزشی امروز به جای اینکه افراد جامعه برای پذیرش واقعیتی همچون "جامعه" و پذیرش افکار مختلف آماده شوند، صرفا آموزش جمع و تفریق میبینند و افراد از آنچه که میتواند در همراهی های ملی مفید واقع شود محروم میشوند تا جایی که در آینده با شنیدن صدای مخالف شروع به پرخاشگری و متشنج کردن جو میکنند. اگر ظرفیت پذیرفتن یکدیگر را پیدا کنیم اعتراض ها و همراهی ها با خشونت و توهین همراه نخواهد بود. پیدایش چنین ظرفیتی در افراد ریشه در کودکی و نوع آموزش آنها دارد. اولویت های همگرایی برای افراد جامعه به درستی تبیین نمیشود تا همنوایی درستی در خصوص مسایل بحرانی کشور انجام گیرد. همین شکاف ها در مسایل تخصصی و بسیار مهمی همچون مدیریت "آب" سازماندهی فرهنگی و عزم ملی را دچار مخاطره میکند.
جعبه رنگارنگ تلویزیون و پدیده ی فریبنده سینما (برخلاف تاتر که کاملا واقعی است) تاثیرات بسیار اغوا گری روی ذهن افراد جامعه دارد. افرادی که محو این صحنه های رنگارنگ میشوند تمام آلام و آرزوهایی که خود به آن دست نیافته اند را در جامه ی همذات پنداری با قهرمان داستان مییابند و به لذتی هرچند کوتاه مدت و سطحی میرسند . البته بعد از خاموش شدن این جعبه پر از رنگ، همچنان این لذت یا درد در ناخودآگاه بینندگان جا خوش میکند و قهرمان داستان در دنیای واقعی نیز با اقبال عمومی بسیاری روبه رو میشود. به دلیل همین قهرمان پروری ها که با خرد ستیزه ای آشکار دارد بعضی از هنرمندان و ورزشکاران با استفاده از همین معروف بودن سعی میکنند که در اموری همچون محیط زیست یا امورات شهری نیز آغازگر و نماینده ی صداهایی باشند که اگرچه در علم و آگاهی کامل در خصوص آن موضوع خاص هستند اما به دلیل "ستاره نبودن"، افراد جامعه کمابیش از کنار سخنان و پویش های صحیحشان میگذرند. نمایش فرهیختگی و متفاوت بودن سلبریتی ها ابزاری قدیمی و بدون کاربرد برای واسطه گری های فرهنگی است. همین پرستیژِ نگران اما کاملا موضعی و مقطعی که برای جلب رضایت مردم؛ موضوعات روزِ حاکم بر جامعه را اشاعه میدهند میتواند در لباس روشنفکریِ کاذب برای مسایل بحرانی کشور بسیار بازدارنده باشد که افکار را با یک حرکت اشتباه از سمت و سوی مسیر درست دور کند.
در اغلب اوقات این نمایش دغدغه مندی هنرمندان و ورزشکاران گاهی منجر به عصبیت هایی میشود که آنها را از قالب یک قهرمان بیرون آورده و بیشتر شبیه به یک آدم معمولی و آنچه که واقعا هستند میشوند (مانند رفتار رضا کیانیان در پویش صدای آب و درگیری عباس جدیدی و علیرضا دبیر در شورای شهر تهران). اما فریب سمعی و بصری و ولع قهرمان پروری و جُستنِ، نتوانستن هایمان در قهرمان پروری ها نمیتواند افراد را با وجود شوک مشاهده فیلم هایی که از این عصبیت ها منتشر میشود از خواب خوش سلبریتی پروری بیدار کند و همچنان این قصه باقی است. روشنفکری کاذب؛ لباس خوشرنگی است که در نهایت نمیتواند عیوب جسمانی را از چشم تیز بین اندیشمندان دور نگاه دارد.
خود مهم پنداری ستاره های سینما برای محیط زیست یا مدیریت شهری ثمره ای جز به عقب رانده شدن فعالان این عرصه ها که بدون هیچ چشمداشت مالی و صرفا به دلیل علاقمندی به سرزمین اقدام به فعالیت برای کمتر شدن مشکلات جامعه میکنند نخواهد داشت .