۰
جمعه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۸:۴۴

کارگردانی هنرمندانه مناظره ها

پویان فراستی
قرار است مناظره های انتخابات ریاست جمهوری ضبط شده به سمع و نظر ما بینندگان عزیز برسد. از آنجایی که برنامه ضبط شده هیجانش کمتر است صدا و سیما باید یک فکری به حال کارگردانی مناظره ها بکند تا حوصله مردم سر نرود.
قرار است مناظره های انتخابات ریاست جمهوری ضبط شده به سمع و نظر ما بینندگان عزیز برسد. از آنجایی که برنامه ضبط شده هیجانش کمتر است صدا و سیما باید یک فکری به حال کارگردانی مناظره ها بکند تا حوصله مردم سر نرود. از کارگردان های صدا و سیما که آبی گرم نمی شود ، پس بد نیست که کارگردان های سینما فکری به حال مناظرات بکنند و هر کدام فیلمنامه خود را برای کارگردانی بنویسند. مثلا:
مسعود خان کیمیایی: تصاویر مناظره سیاه و سفید است. اسحاق جهانگیری در حالی که کت را روی شانه هایش انداخته و پاشنه کفشش را خوابانده جلوی دوربین هراسان راه می رود و می گوید: احترامت واجبه حاج حسن اما برای من حرف از تدبیر و امید نزن! این دنیا برای من همش گاز انبر بوده! به هرکی گفتم معاون اولم تخریبم کرد! این روزگاره حاج حسن؛ کلید در نیاری با گاز انبر می زننت. در نهایت درحالی که اسحاق جهانگیری در مناظره ها رییسی و قالیباف و میرسلیم را شکست می دهد، دست حسن روحانی را بالا می برد.
ابراهیم حاتمی کیا: مناظره ها در خط مقدم و مرز ایران و عراق انجام می شود. حسن روحانی در حالی که به شدت شبیه پرویز پرستویی شده است رو به قالیباف می کند و می گوید: تو می دونی اگر کابینه بره مجلس وزیر برگرده یعنی چی؟ می دونی اگر وزیر بره مشاور برگرده یعنی چی؟ می دونی مشاور بره استیضاح برگرده یعنی چی؟ در نهایت پرویز پرستویی (حسن روحانی) در حالی که در مناظره ها پیروز شده است یک ماشین می گیرد و با اسحاق جهانگیری به سمت پاستور می روند. در همین حال اسحاق به حسن می گوید: گلوم می سوزه... حاجی دستت رو بزار روی گلوم...
اصغر فرهادی: مناظره ها در شمال فیلمبرداری می شود. اولین جلسه مناظره در جاده چالوس می گذرد. روحانی و جهانگیری با یک ماشین می آیند. اسحاق در هر تونل داد می زند و خوشحالی می کند. در ماشین دیگر رییسی و قالیباف نشسته اند. رییسی قالیباف را دلداری می دهد که اگر شکست خوردیم اشکالی ندارد. یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است. سکانس بعدی مناظره ها در یک ویلا است. قالیباف در حالی که دارد به سر و صورت خود می کوبد به میرسلیم می گوید: چرا؟ چرا اینکارو کردی؟ مگه نگفتم راجع به ابزار آلات حرف نزن! بیچارمون کردی! میرسلیم دست های او را می گیرد و آرامش می کند. بعد با ناراحتی می گوید: باید دنبال دوستمون بگردیم. هنوز از دریا برنگشته است...
کد مطلب: 68740
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *