۱
يکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۴۸

مدیریت بحران سفال

همایون طیاری آشتیانی
آب، آتش و خاک. داشتم فکر می کردم که چرا جدیدا همه از دست این عناصر خلقت دلخورند و طلبکار. مگه سفال و سفالگری قرن ها با تاریخ و فرهنگ ما عجین نشده.
مدیریت بحران سفال
آب، آتش و خاک. داشتم فکر می کردم که چرا جدیدا همه از دست این عناصر خلقت دلخورند و طلبکار. مگه سفال و سفالگری قرن ها با تاریخ و فرهنگ ما عجین نشده.
هرچند که همین آدم های طبکار تو وی آی پی خونه هاشون چند تا ظرف سفالی خوشگل که از همین عناصر بحران زا درست شده گذاشتن و تو مهمونی ها و دورهمی هاشون کلی هم بهش افتخار می کنن.
سه عنصری که یکی سیل راه میندازه، دیگری میره سراغ پالایشگاه ها و آخرش هم پلاسکوی دوست داشتنی رو آوار میکنه توسر پایتخت و خاک هم که کار اکثر مارو راحت کرده و به خاطر همه خوشبختی هایی که داریم خودش داره میریزه تو سرمون.
خلاصه تو این بلبشوی گِل و آتش یا همون دوران بحران سفال، مدیریت بحران هم که فقط به مردم هشدار میده.
بارون میاد به مردم میگن از کنار رودخونه ها دور بشن، بعد که دور میشن میرن خونه ، سد میشکنه، میگن خونه رو ترک کنید، با هلیکوپتر خونه رو ترک می کنن، باید تن و بدنشون بلرزه که هلیکوپتر امداد سقوط نکنه.
سر و کله ریزگردها پیدا میشه ، هشدار میدن خونه بمونین جایی نرین خاک میره تو حلقتون اذیت میشین، خاک آلود میایم خونه یه دوش بگیریم اولش برق میره تا شیر آب رو تو تاریکی پیدا می کنیم ، آب قطع میشه. تا صبح باید بگردیم دنبال لباسمون و مواظب باشیم وسط این تفحص البسه وطنی یه وقت برق وصل نشه که آبرویی برامون نمی مونه.
آتیش هم که دیگه هشدار نمی تونن بدن. خودش میاد سراغمون و هر کاری دلش میخواد می کنه و آوار میشه روسرمون و هر وقت خودش خواست خاموش میشه و ما هم افتخار می کنیم که آوارش رو زودتر از آوار برج های دوقلوی 110 طبقه نیویورک جمع کردیم. خلاصه داستانی شده این بحران و مدیریتش.
یکی هم نیست به مدیرانی که فقط و فقط برای خدمت و ادای تکلیف اومدن بگه شما که دنبال نثار جان برای مردم هستین، چرا قبول زحمت کردین و مدیریت های جهادی و میزهای خدمت رو از روی عشق به وطن مصادره کردین.
توهمین فکرها بودم که از تو کوچه یه صدایی بدون دق الباب و یاالله گفتن پیچید تو خونه. یه پسر بچه پر سرو صدا مدام فریاد میزد احمدی، احمدی...
وای که چقدر دوست داشتم این کلمه یه چیزی به تهش اضافه میشد و خاطره هشت سال مدیریت معجزه آسا رو برای همه زنده می کرد. البته منظورم معجزه هزاره سوم نیست بلکه معجزه تمام طول تاریخه.
اگر مبارزه با آلودگی هوای تهران با هواپیمای آب پاش و دستگاه تهویه یا همون پنکه های قوی خودمون که تو دوران معجزه هزاره سوم مطرح شد رو توی استان های خوزستان و فارس عملیاتی کنیم به راحتی همه مشکلات حل میشه و حتی می تونیم اشتغالزایی کنیم.
تصور کنید سیل استان فارس به وسیله هواپیما منتقل بشه به استان خوزستان و به صورت بارش بدون ابر نازل بشه رو سر ریزگردها و به صورت گلوله های گِلی بریزه تو شهر. بعد با ایده مدیریت جهادی که تو روزها آفتابی تهران کیسه های شن رو سر چهارراه های جنوب شهر ذخیره می کنن شاید برف بیاد و بعدش فقط شمرون برف میاد، گِل های نازل شده رو جمع کنند و به صورت رایگان در اختیار بساز بفروش ها قرار بدن. البته اگر هواپیما هم کم داشتیم می تونیم از دوستان روسمون که تو نوژه دارن حلوا زرده و انگشت پیچ همدان نوش جان می کنن کمک بگیریم.
با این ایده معجزه هزاره سومی هم از سیل فارس نجات پیدا می کنیم، هم از دست گرد و غبار خوزستان راحت میشیم و هم اینکه قیمت تموم شده مسکن رو پایین میاریم و با رونق بخش مسکن، اشتغالزایی می کنیم و می تونیم همه جوون ها رو که نمی دونن با وام ازدواجی که به زور بهشون دادیم چکار کنن صاحب خونه کنیم.
البته پیشنهادهای دیگری هم هست مثل ایده استفاده از دستگاه های تهویه که می تونیم هوای خوزستان رو تصفیه کنیم و خاکش رو جدا کنیم. با توجه به اینکه خاک روی هوا بیشتر از زمین خوزستانه، می تونیم با کمک عزیزان قاچاقچی که در صادرات خاک تبحر خاصی دارن با افزایش آمار صادرات به بهبود شرایط اقتصادی کمک کنیم و خاک کشورهای عربی رو به خودشون بفروشیم وکلی ذوق کنیم و ارز وارد کشور کنیم و البته هزاران ایده دیگه ...
چقدر دلمون برای مدیریت هزاره سومی تنگ شده. یادت بخیر معجزه دوست داشتنی.
کد مطلب: 66947
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *