بیایید از این جا شروع کنیم که امیر مهدی ژوله را چگونه می شناسیم؟ او از روزنامه نگاران شناخته شده ی ایرانیست که شیوه ی طنزنگاری متفاوتش در پرداختن به موضوعات اجتماعی با قلمی شیرین و روان ( به خصوص در مجله ی چلچراغ) توانست از او چهره ای محبوب میان مخاطبان حرفه ای مطبوعات بسازد. با همین توانایی چشم گیر و ثابت شده، پایش به زمین نویسندگی سریال های کمدی باز شد و آثاری ماندگار و موفق در همکاری با چهره های مطرحی چون مهران مدیری، مهراب قاسمخانی و سروش صحت خلق کرد. ژوله بعد از مدت ها فعالیت نوشتاری و نگارشی، وارد جهان تصویر هم شد و در برنامه خندوانه ی رامبد جوان به عنوان کمدین با استندآپ کمدی های جذاب و منحصر به فردش محبوبیتی ناگهانی و گسترده به دست آورد. محبوبیتی که حالا دیگر همه می دانیم برای بسیاری خوشایند نبود ونیست مثل ترسی نهادینه شده از ستاره شدن دیگری بخصوص اگر نگاه و گرایشی خاص به یکی از دو جناح چپ و راست داشته باشد و یا مثل این امیر مهدی ژوله سرش هم بوی قرمه سبزی بدهد و هر چه بگوئی ، از "اسمشو نبر، اسمی نبر"، باز هم به خرجش نرود. شاید به همین خاطر در مسابقه ی استندآپ کمدین ها، هر دو نفری که به مرحله ی نیمه نهایی رسیده بودند، برنده اعلام شدند؛ تا بار دیگر نتوانیم "یک" ستاره و "یک" برنده که اتفاقا محبوب و مشهور هم شده را بر صفحه ی تلویزیون ببینیم. گویی که هر شخصی اگر مسیری را به درستی و با موفقیت طی کند، در هر صورت باید مانعی بر سر راهش باشد تا مبادا اقبال ستاره شدن، زیاده بر پیشانی اش نقش ببندد.
این جوان شیرین و رعنا با صابون برگردانی دردست آمد و به بیماران "ام اس" کلی روحیه داد و گفت که از آنهاست و آمده تا با هم به ریش این بیماری بخندند.بعد هم اسباب و اثاثیه را جمع کرد و رفت دورهمی و شد نماد یک آدم فرصت طلب که انقدر دور و برمان دیده بودیم که به راحتی به او با آن تاکسیدوی راه راهش بخندیم یا زهر خند بزنیم.
گر چه شاید کمی زود بود اما ژوله بختش را در یک نمایش کاملا حرفه ای با برداشتی از کمدی "رویای یک شب نیمه تابستان" ویلیام شکسپیر به کارگردانی مصطفی کوشکی امتحان کرد. نمایشی بسیار سخت و پر تحرک و استوار با حرکات فیزیکی بدن. نمایشی آنقدر پر اکت که آزاده صمدی در ورژن اول آن دچار شکستگی پا شد. اما ژوله می خواست از توان خودش به عنوان یک بیمار با سیستم ایمنی پائین در چنین نمایشی دفاع کند و کرد.
و اما یک شب در لا به لای تقویمی که نشان می داد او به گروه و به مخاطب نمایش تعهد دارد که برای اجرا حاضر باشد، در یک مهمانی خانگی دستگیر شد.نه به جرم دزدی و اختلاس که لابد چند روز طول میکشید تا رسانه ای شود بلکه به دلیل یک مهمانی خانوادگی در خانه خودش که مختلط بوده و مشروبات الکلی هم بوده.
امیر مهدی ژوله با این نام خانوادگی تابلو اش که یک "ژ" به تنهائی کافی است تا در هر محکمه ای متهم باشد باز داشت شد. محترمانه ترین نوع باز گوئی خبر چنین بود:
در روزهای گذشته امیرمهدی ژوله میهمانی مختلطی در "منزل شخصی اش" داشته که به سبب آن توسط مامورین بازداشت و به تبع آن به بازداشتگاه انتقال پیدا کرده است. در خبرها آمده که در منزل وی مشروبات الکلی هم کشف شده است.
قبل از این پرسش که اصلا چرا این موضوع باید خبری و رسانه ای شود آن هم در ابعادی وسیع، این سوال پیش می آید که در کلان شهری مانند تهران که در هر آخر هفته چندین مجلس و میهمانی و تولد و عروسی توسط مجرب ترین کیترینگ های لاکچری و های کلس، ازکوچه باغ های چیتگر تا جاجرود و سه راه دماوند، از کردان تا آینه ورزان برپاست و همه دور هم هستند ومشروبات الکلی و سایر متعلقات مصرفی یافت می شود، خبرگزاری ها پشت در ایستاده اند؟ آیا نادیده گرفتن آماری که همه از آن با خبریم و بدون شک مسئولان نیز از آن آگاهند در رفع آسیب هایی که از بابت آن ها ابراز نگرانی می کنیم تاثیر مثبت خواهد داشت؟ امر خلاف قانونی رخ داده است درست (نیتی بر دفاع از آن وجود ندارد) ولی آیا برخوردی به دور از کرامت انسانی با آن و رسانه ای کردن خطایی که از هنرمند و یا چهره ای مردمی سر زده به جاست؟ آن هم هنرمندی نکته سنج و طناز که هوشمندانه بارها و بارها نقد و قند را یکی کرده است؛ با آگاه ساختن مسئولان و مدیران و با نشاندن بی دریغ لبخند بر لب هموطنانش و البته که رسانه ی ملی روز و شب های بسیاری رونق خود را مدیون او بوده است. او که جمله ی خداحافظی اش "یا علی" است. این یاعلی را خیلی ها باور کرده اند حتی اگر ریا هم بود که نیست بگذارید که آن جوانی که به هزار راه سعی میشود تا از دین جدایش کنند به یا علی او ایمان بیاورد و یا علی بگوید.
متاسفانه این خاصیت بسیاری از فعالیت ها از جمله فعالیت های هنری در ایران است، که در آن خدمات اشخاص به سرعت فراموش شده و با خطایی که از هر یک سر می زند، عمری فعالیت صادقانه و تاثیرگزار به صفحه ای سراسر سیاه بدل می شود. هر چند نباید اراده های سنگین و سفارشی را در بسط و گسترش این روحیه ی فراموش کاری و ناسپاسی نادیده گرفت.
شاید برای ژوله با توجه به نقدهایش، نگاه و تفکرات خاص سیاسی اش و با در نظر گرفتن موفقیت ها و مسیر رو به پیشرفتش زمان آن رسیده بود تا با یک علامت ایست، در میانه ی راهی که به نظر همه روشن می آید متوقف شود. تئاتری که با بازی او این شب ها به روی صحنه می رفته، بدون او اجرا شود و مخاطبانی که بلیط تئاتری با "بازی او" را خریده اند، نمایش را "بدون حضورش" به تماشا بنشینند. به حاشیه بردن این چنینی یکی از چهره های تاثیرگزار طنز مدرن و از بانیان آشتی دوباره ی مخاطب با تلویزیون ملی بیشتر به یک دشمنی شخصی و شاید هم سازماندهی شده شبیه است تا اجرای قانون و حکم شرع.
آیا آن رسانه ای که تیتر می زند : "کسی که رئیس جمهور دوره ی قبل ، دکتر احمدی نژاد را مسخره می کرد در حال مستی باز داشت شد؟ "دلسوز آقای احمدی نژاد است یا دشمن ژوله؟
هیچکدام. او فقط می خواهد خودش را مثل سرمه به چشم بکشد و...همین.
همانطور که همه می دانیم در قانون و شرع هر جرمی "حد" دارد و مجازات. در پیشگاه قانون جزای خلافی مانند «اختلاط زن و مرد و یا شرب خمر در خفا» با اختلاس و قاچاق و لواط و قتل یکی نیستند، دست کم در اولی پای "حق الناس" به میان نیست. حال چگونه است که خبرگزاری و یا رسانه هایی از اولی نمی گذرند و از سایر موارد ذکر شده؛ صد البته به سادگی! چگونه در لحظه ای که این اتفاق رخ داده در کسری از زمان، خبر با جزئیات بر روی خروجی خبرگزاری ای قرار می گیرد؟
و البته زیرکانه ترین و متاسفانه کثیف ترین اتفاق رسانه ای که یقینا خجالت برای هر اهل قلمی است اینکه:
به فاصله ی یک روز، خبری از اعلام حکم بازیگری دیگر که رابطه ی نامشروع داشته در همان خبرگزاری منتشر می شود بدون اشاره به نام آن شخص حتی در حد حروف الفبا تا مخاطب را به این اشتباه بیاندازد که این بازیگر همان دستگیر شده ی دیروزیست که حالا رابطه ی نامشروعش هم رو شده است! (حال آن که درباره امیرمهدی ژوله این حروف الف_ ژ بازیگر و نویسنده ی طنز بیشتر به صورت یک شوخی با مخاطب کاملا واضح در متن خبر بیان شده بود).و البته دوباره در همان خبرگزاری .
"بازیگر سرشناس که به جرم تجاوز به عنف دستگیر شده بود، با حکم رابطه غیر مشروع به 90 ضربه شلاق و یک سال ممنوعیت از هر نوع فعالیت هنری محکوم شد"
به کار بردن واژه ی دستگیری چرا؟ واژه ی دستگیری در ادبیات جرم شناسانه ی معمول رسانه ها، برای زمانیست که نسبت جرمی به فردی مسجل شده باشد و یا برای فردی که از پیش مجرمیتش ثابت شده و احتمالا تحت تعقیب هم بوده، استفاده می شود. در موارد مشابه هم بیشتر استفاده از واژه ی "بازداشت" یا ترکیب "در بازداشتگاه به سر بردن" و از این دست معمول بوده است.
و شرمسارانه هر بار که با حرمت شکنی هایی از سوی مدعیان دین داری و فضیلت رو به رو می شویم؛ برای حفاظت از ته مانده های "اخلاق" و "نوع دوستی" و در دفاع از دین داری و فضیلت "حقیقی" در جامعه ی امروز، ناچار می شویم از دست به دامان آیات و احادیث و روایات شدن؛ تا مبادا به ترویج گناه و خلاف شرع متهم شویم. ناچار به بیان آیات و روایاتی می شویم که باید آویزه ی گوش جانمان باشد نه این که هر بار در بزنگاهی به سراغشان برویم. از "پرهیز از تجسس و کنکاش کردن در امور دیگران"* تا "واجب بودن حفظ آبروی برادران دینی"*. اصلا چرا فراموش می کنیم که یادمان بیاوریم؟ اگر تمام سواد دینی و مذهبی هر کدام از ما محدود به همان کتاب های درسی و گفته های معلمان دینی دوره ی تحصیل هم بود باز هم شک نمی کردیم که این رسم دین داری و مردم داری نیست.
همه به یاد داریم آن زمان را که بر صورت دختر جوانی اسید پاشیده شد، ثروت زیبایی و سلامت چهره از او غارت شد، درد و رنج های فراوان بر او تحمیل شد و الی آخر... "ما" اما تبلیغ بخشش و بزرگ منشی کردیم. گفتیم قصاص را که حق شرعی و قانونی اش است، طلب نکند. ببخشد و او هم بخشید. بعد "ما" جشن گرفتیم که انسانیت و مهرورزی و لطف و محبت پیروز شد و...
با فاصله ای در سوی دیگر با چهره ای مواجه می شویم که در خلوتش خطایی از او سر زده و حالا همان "ما"ی مروج بخشش، تا با چشم خودمان مجازات شدنش را و ریختن آبروی خود و خانواده اش را و از نان خوردن افتادن ابدی اش! را و یک میلیون کامنت فحش و ناسزا در صفحه ی اجتماعی اش را به چشم نبینیم، دست بردارش نیستیم. جرم امیرمهدی ژوله قبل از هر چیز هنرمند بودن و در درجه ی بعدی محبوب و موفق بودن و چند جرم دیگر است! چرا که اگر چنین خطایی از پزشک و وکیل و معلم و... سر می زد هرگز تبعاتش به این شدت نبود، کما این که تا کنون نبوده است. این چه منطقیست که در آن هنرمند الگو هست و برای مثال پزشک نیست؟ آیا آبروی یکی ارزشش کمتر از آبروی دیگریست و یا حفظ آبروی شخصی بر دیگری ارجحیت دارد؟ خصایص نیکو و اخلاقیات هم نسبی هستند؟ یعنی یک جا باید باشند و جای دیگر بروند تا کینه و نفرت جولان بدهد؟ بی تردید این شیوه ی دو گانه که از هیچ نمودار و شمایلی استوار پیروی نمی کند، در هیچ مسلک و مذهب و آیین و قانونی به عدالت و انسانیت و اخلاق حتی نزدیک هم نیست.
*جزء بیست و ششم/ سوره ی الحجرات
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ﴿۱۲﴾
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى از گمانها بپرهيزيد كه پاره اى از گمانها گناه است و جاسوسى مكنيد و بعضى از شما غيبت بعضى نكند آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد از آن كراهت داريد [پس] از خدا بترسيد كه خدا توبه پذير مهربان است﴿۱۲﴾
*امام صادق(ع) می فرمایند:
"کسی که به منظور عیب جویی و ریختن آبروی مؤمن و این که او را از نظر مردم بیندازد سخنی را نقل کند، خداوند او را از ولایتش بیرون کرده، به سوی ولایت شیطان می فرستد ولی شیطان هم او را نمی پذیرد." (مهدوی کنی ، محمدرضا ، نطفه های آغاز در اخلاق عملی)
به هر حال همکار قدیمی،ژوله عزیز
خوشحالیم که فقط یک روز بازداشت بودی
خوشحالیم که امشب دوباره در تماشاخانه مستقل تهران رو صحنه می روی
مبادا فردا سر از "جم تی وی" و "بی بی سی" و رادیو فردا در بیاوری که مملکت ما خودش به تو و امثال تو نیاز دارد و ضمنا
گوش های گندم را بگیر
چشمهایش را هم ببند تا مبادا اتفاق های این دو روز را ببیند و بشنود و تو پاسخی برای او نداشته باشی
نگذار بفهمد به قول آن ضرب المثل غربی، در کشور ما هم"سرخ پوست خوب،سرخ پوست مرده ست
ریحانه محمودی-هما گویا
منبع : سایت سی و یک نما