بخشي از سخنان دکتر روحاني رئيس جمهور در جلسه معارفه وزير کشور سخني به دور از مشي اعتدالي ايشان بود. گفتند در کشور حزب و جبهه نداريم و اينها تنها الفاظي هستند! اين سخن شايد براي فرار به جلو و پاسخ دادن به اين که چرا در انتصابات وزن گروهها و احزاب رعايت نشده است و ايجاد بستري براي پاسخگوئي اين مهم، راهگشا باشد، اما با واقعيتها فاصلهاي بس دراز دارد. خداي را شکر که ايشان در بيان اين مفهوم از لفظ «متاسفانه» نيز بهره برد، که اين ميتواند تعبير شود که ايشان نه تنها با احزاب مخالف نيستند، بلکه از فقدان آنها رنج هم ميبرند.
اگر منظور کار کرد حزبي باشد، با نظر دکتر روحاني موافقم که در هرم و روشهاي اداره جامعه و حکومت جايگاهي براي احزاب ديده نشده است و نظام حزبي مولفههاي قدرت را تعيين نميکند اما احزاب فعال در کشور و داراي پروانه، سه دهه در تلاشند تا کارکرد احزاب را نهادينه کنند، عدم حمايت نهادهاي قدرت از اين تلاش، عامل اصلي فقدان کارکرد حزبي است.
اگر منصفانه به جريان قدرت در کشور توجه کنيم، به ويژه در يک دهه گذشته تصاحبکنندگان قدرت از نقطه معرفت شروع نکردند تا صاحب منزلت اجتماعي شوند و از اين منظر قدرت را در اختيار بگيرند، اگر بنا ميشد که اين فرايند طي شود، نياز قدرت به احزاب موجب نهادينه شدن احزاب ميشد. احزاب در عرصه معرفتي داراي منزلت هستند، خود آقاي دکتر روحاني از همين عرصه در يک حزب فعال اعلام حضور کرد و به همين دليل در دايره حمايت احزاب قرار گرفت.
اگر ساختار قدرت چنان باشد که ترتيب منابع اصلي و کمياب حکومتها يعني ثروت، قدرت و منزلت، اصلاح شود، از منزلت به قدرت و از قدرت به ثروت از جمله ثروت اجتماعي حرکت ميسر شود، احزاب نهادينه خواهند شد. اگر از کارکرد حزبي ساير نهادهاي اجتماعي، نظامي، اقتصادي و... جلوگيري کنيم، آن گاه ضرورت نهادينهشدن احزاب خود را مينماياند و در آن صورت از لفظ به نهاد ارتقا خواهد يافت و تاسف رئيسجمهور محترم را پاسخ خواهد گفت. سطح نهادمندي حزب يک لفظ است، ولي واقعيت احزاب لفظ نيست. نگارنده به عنوان يک گزارشگر و ناظر ميتواند شهادت دهد که حزب مردمسالاري با کرکرهاي هميشه بالا، تمام کنگرههاي سالانه خود را برگزار کرده، در سراسر کشور دفتر و اعضاي فعال حزبي دارد و دفاتر سياسي آن هر دو هفته يک بار تشکيل ميشود، شوراي مرکزي آن ماهانه تشکيل ميشود، در مناسبتهاي مختلف بيانيه و اطلاعيه دارد، اردوهاي فصلي در استانهاي مختلف و در سالهاي مختلف را برگزار کرده است، اساسنامه، مرامنامه و ارکان خود را حفظ کرده و در انتخاباتهاي مختلف فعال است و روزانه با ارگان رسمي خود يعني روزنامه مردمسالاري با جامعه سخن ميگويد اما چون نهاد حزبي در فرايند قدرت و حاکميت تعريف نشده است، کارکرد حزبي در بدنه قدرت را مثل ساير احزاب اجرا و دريغ داشتهاند. در شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات و شوراي هماهنگي جبهه اصلاحطلبان به عنوان يک عضو فعال حضور مستمر دارد. ممکن است اين سوال در بسياري از اذهان مطرح باشد، در شرايطي که اجازه کارکرد حزبي در هرم قدرت داده نميشود، چرا احزاب بساط خود را جمع نميکنند؟ پاسخ روشن است که من به دو نکته اشاره ميکنم:
۱-فعالين حزبي عاشق نهادينه کردن قدرت در درون نظام براي امنيت و اقتدار نظام هستند و عاشق، عشق ورزي ميکند و طالب قدرت، عشقبازي.
۲- ايجاد رقابت سياسي ميان نهادهاي رقابتي را راه درست اداره کشور ميدانند و نهادهاي رقابتي يعني احزاب ورود نهادهاي غيرحزبي در رقابت حزبي را مضر و تهديد کننده ميدانند و در جهت تبديل تهديدها به فرصتها وظيفه خود ميدانند، سختيها را تحمل و به اميد دستيابي به جايگاه مناسب پايداري ميکنند.
اينجاست که خطاب به رئيسجمهور محترم که بسيار براي پيروزي ايشان تلاش کرديم و رنج برديم و مرارت کشيديم عرض ميکنم:
بيا عاشقي را رعايت کنيم
زگلهاي عاشق حمايت کنيم