در سراسر کشور، و حتی در فراسوی مرزها، این پرسش طنینافکن است: «این روزها وظیفه ما در قبال سرنوشت کشور، و شاید هم نه سرنوشت کشور، بلکه صرفاً سرنوشت خویش و خانوادة خویش، در شرایط و وضعیت بحرانی و بسیار غامض و پیچیده کنونی چیست؟» پاسخهای از پیش تعیین شده، آنگونه که قدرتمندان کشور و نیروها و رسانههای وابسته به آنها، رقم میزنند، کاملاً مشخص است. هر یک از نامزدهای ریاست جمهوری که نمایندگی بخشی از جریانات سیاسی کشور را بر عهده دارند، درصدی پایین، و نه رأی قاطبة ملت، را به خود اختصاص خواهند داد. اما جریانی که در شرایط کنونی عمدهترین و سرنوشتسازترین بخش آراء را داراست، رأیهای خاموشی است که به نشانة اعتراض به وضعیت کنونی، سکوت و خاموشی را برگزیدهاند. مخاطب این نوشته روشنفکران و نیز رأیهای خاموشی است که مروج نظریة سکوت در انتخابات هستند. هدف این نوشته بازداشتن آنان از مرتکب شدن به بزرگترین اشتباه سیاسی و تاریخیشان است. دلایل این گروه برای دعوت به انفعال تودههای وسیع مردم و خاموش ماندنشان چنین است:
۱. با رد گستردة صلاحیتها، ساختار انتخابات، بههیچوجه دیگر دمکراتیک، آزادانه و عادلانه نیست.
۲. ساختار انتخابات دوری است.
۳. ما خشمگینان و معترضان به وضعیت کنونی بههیچوجه دارای نهادهای مناسب به منظور امکان نظارت بر آراءمان و مطالبة حقوقمان نیستیم. ناظران بر صحت انتخابات همان دستگاه اجراکنندهای است که از اساس ما با آن مسأله داریم.
۴. هر رأی ما به معنای تأیید ساختار قدرت سیاسی کنونی بوده، از جانب این ساختار به منزلة تأیید خویش مصادره خواهد شد. استدلالها گاه در «فضایی غیرواقعی» و با «عقلی انتزاعی» صورت میگیرند. قبل از هر گونه استدلالی، ابتدا باید بدانیم در چه شرایط اجتماعی و تاریخی بسر میبریم. رأی دادن یا رأی ندادن، هیچیک مهم نیست، مگر آنکه بدانیم بر
جریانی که در شرایط کنونی عمدهترین و سرنوشتسازترین بخش آراء را داراست، رأیهای خاموشی است که به نشانة اعتراض به وضعیت کنونی، سکوت و خاموشی را برگزیدهاند. مخاطب این نوشته روشنفکران و نیز رأیهای خاموشی است که مروج نظریة سکوت در انتخابات هستند
اساس چه تحلیلی از اوضاع و شرایط و با چه معیارهایی میخواهیم رأی دهیم، یا خاموش بمانیم. در مقابل ادلّة مذکور، تحلیل خویش از اوضاع، بررسی یکایک آن استدلالها و دلایل مخالفت خود را با ادلّة صاحبان رأیهای خاموش، به نحو توأمان چنین صورتبندی میکنم:
۱. تصور نمیکنم هیچ فرد فهیمی در کشور به نتیجة این انتخابات برای ظهور تغییر بنیادینی در اوضاع بحرانی کشور خیلی دلبسته باشد. حتی به گمانم خود نامزدها نیز به وعدههای غیرقابل تحققشان امیدی ندارند. صرفاً عطش جلب آرا، آنان را به چنین وعده و وعید دادنهایی سوق داده است.
۲. هیچیک از نامزدها نمایانگر پتانسیلهای ملی ما نیستند. نه فقط در این دوره، بلکه در سراسر تاریخ جمهوری اسلامی هیچگاه از سرمایههای اصیل ملی ما، به نحوی شایسته استفاده نشده، این سرمایهها به شدت سرکوب شده، از صحنه خارج گردیدهاند. سیستم ما، مثل بسیاری از سیستمهای جهان، به استثناء مجال رشد نمیدهد. این سیستم، به خاطر ساختار دوری و انحصارطلبانة آن، تنها به آنانی که با قاعده و سیستم سازگارند اجازة حیات و حضور در صحنه را میدهد. آنانی که تابعی از سیستم هستند شخصیتهایی اصیل، انقلابی و ساختارشکنانه نداشته، از روحیهای طفیلی، محافظهکارانه و بیآرمان و حتی قدرتطلب برخوردارند. بسیاری از آنان حافظ وضعیت موجودند. آنها با این جمله علی بن ابی طالب که «برای من حکومت بر شما از عطسه بز بیارزشتر است» بسیار، بس بسیار، فاصله دارند. هیچیک از نامزدها از واقعیات بسیار وحشتناک و خطرناک جامعه و از بحران طبقات محروم و از خطر محو و نابودی طبقه متوسط در ایران سخن نگفتند. آنان به نحوی از واقعیتها سخن گفتند که گویی جامعة ما صرفاً با پارهای از مسائل ساده و قابل حل دست به گریبان است که فقط نیز با دستان با کفایت آنان قابل حل است!
۳. عرصة آرمانها با عرصة واقعیتها
استدلالها گاه در «فضایی غیرواقعی» و با «عقلی انتزاعی» صورت میگیرند. قبل از هر گونه استدلالی، ابتدا باید بدانیم در چه شرایط اجتماعی و تاریخی بسر میبریم. رأی دادن یا رأی ندادن، هیچیک مهم نیست، مگر آنکه بدانیم بر اساس چه تحلیلی از اوضاع و شرایط و با چه معیارهایی میخواهیم رأی دهیم، یا خاموش بمانیم
بسیار فاصله دارد. «آرمانها» ریشه در اندیشهها، امیدها، اتوپیاها و آمال و آرزوهای ما دارند، اما «تحقق آرمانها» ریشه در واقعیتها و امکانات عملی دارند.
۴. «عقل عملی» از احکامی متفاوت با اصول و قواعد «عقل نظری و عقل انتزاعی» تبعیت میکند.
۵. امروز ما در شرایطی نیستیم که خواهان دنبال کردن آرمانها، اتوپیاها و آرمانهایمان باشیم. امروز ما در شرایطی هستیم که نه دنبال کردن دمکراسی و آزادی مسألة ماست و نه آرمان عدالت و برابری اجتماعی و نه اسلام و ارزشهای متعالی و اخلاقی آن. امروز مسألة اصلی ماــ یعنی ما طبقات محروم و طبقات متوسط رو به اضمحلال و نابودی و نه طبقات بالای اجتماعی و صاحبان قدرت و ثروت ــ «صرف بقا»ست.
۶. با بیارزش شدن پول ملی کشور، گرانی و تورم غیرقابل مهار، به دلیل «تحریمها»، دیگر مسألة بخشهای وسیعی از ما ایرانیان، نه «انتخاب شیوة زندگی» (دمکراتیک و غیردمکراتیک بودن، اصولگرا یا غیراصولگرا بودن و ...) بلکه «نفس زنده ماندن» است. فاصلة طبقاتی بیداد میکند و امکان یک زندگی عادی و متداول، یعنی در حد یک خورد و خوراک ساده، داشتن یک مسکن حداقلی، حتی بهداشت و درمان و امکان ادامه تحصیل فرزندانمان برای بخشهای وسیعی از جامعه میرود که در حد زیادی سلب شود.
۷. لذا امروز «مهمترین مسألة ما» و «معیار ما برای شرکت یا عدم شرکت در انتخابات» و نیز «معیار انتخاب فرد مورد نظر» در میان همین افراد تعیینشده این است: چه کسی میتواند با «عقلانیت» متناسبِ با جهان کنونی، بر مسألة حیاتی «تحریمها» فایق آمده، مناسبات ما را با جامعة جهانی بهبود بخشیده، فشار جهانی را بر جامعة ما بکاهد.
۸. اوضاع در منطقة خاورمیانه، بهخصوص در سوریه، یعنی در یکی از مهمترین نقاط استراتژیک در خط کمربندی دفاعی ایران، بسیار بحرانی است. با ورود
ما صرفاً در این دورة تاریخی است که میتوانیم بدون پرداخت هزینههای سنگین در ساختار قدرت سیاسی از مونیسم فاصله گرفته، نوعی پلورالیسم را تحقق بخشیم. همة روشنفکران و نخبگان باید با هوشیاری تمام از این فرصت تاریخی برای اثبات خویش به منزلة یک «جریان مرجع» استفاده کنند
حزبالله لبنان به صحنة درگیریهای سوریه اوضاع وخیمتر شده است. در یک چنین شرایط بحرانی، شلیک یک ترقه، از طرف کشورهای درگیر با ایران به این کشور یا به نحو متقابل، شرایط زیستی ما را بسیار وخیم خواهد کرد. در شرایط جنگی، قدرت به نحو بیشتری در اختیار نیروهای نظامی و امنیتی قرار خواهد گرفت و کشور بیشتر به یک پادگان نظامی، چیزی شبیه کرة شمالی، تبدیل خواهد شد. در یک چنین پادگانی نفس کشیدن نیز دشوار خواهد بود. خروج از این شرایط به «عقلانیت» و فداکاری نیازمند است.
۹. من رأی میدهم، اما «نه برای بهبود اوضاع»، بلکه صرفاً به منظور «ممانعت از بدتر شدن شرایط». انتخاب بد در برابر بدتر، نیز بخشی از رسالتها و مسئولیتهای ماست.
۱۰. رفتار بخش اعظم جریان روشنفکران ایرانی، به تبع تاریخ خود، و نیز صاحبان رأیهای خاموش به دلیل تبعیت از این جریان و به دلیل حرکت در حاشیة تعارض دولت-ملت، احساسی، هیجانی و لذا آنارشیستی است. گویی «هر چه وضع بدتر، بهتر». در این تلقی، «وضع بدتر» میتواند به نحو بیشتری افشاکنندة نامشروعیت پوزیسیون و نشانهای از حقانیت اپوزیسیون باشد. روشنفکران و صاحبان رأیهای خاموش باید بر این روحیة احساسی، هیجانی و آنارشیستی غلبه کنند.
۱۱. جامعه ما با «فرصتی تاریخی» روبروست: منابع قدرت متکثر شده است. ما صرفاً در این دورة تاریخی است که میتوانیم بدون پرداخت هزینههای سنگین در ساختار قدرت سیاسی از مونیسم فاصله گرفته، نوعی پلورالیسم را تحقق بخشیم. همة روشنفکران و نخبگان باید با هوشیاری تمام از این فرصت تاریخی برای اثبات خویش به منزلة یک «جریان مرجع» استفاده کنند. بیتوجهی «نخبگان سیاسی» و «گروههای مرجع» به این فرصت تاریخی نه فقط نشانگر ضعف، ناتوانی و بیتدبیری بلکه حتی ناپختگی کامل سیاسی و بالاتر از آن نوعی جنایت است.
۱۲. این که رأی ما به معنای تأیید ساختار
رأیهای خاموش! به خاطر نجات کشور به صدا درآیید و دیگران را نیز به این صدا دعوت کنید. تنها در صورت ظهور یک چنین اجماع و وفاق ملی میتوان کشور را از پرتگاه سقوط نجات داد
قدرت سیاسی کنونی است و از جانب قدرت سیاسی به منزلة تأیید خویش مصادره خواهد شد، امری نیست که به تمامی امکانپذیر باشد. همچنین، حتی اگر صد در صد واجدین شرایط نیز در انتخابات شرکت کنند، تأثیری در مشروعیت قدرت سیاسی ایران از نظر ناظران خارجی ندارد. به هر تقدیر، حتی اگر آرای مخالفان و رأیهای خاموش نیز توسط قدرت سیاسی ایران مصادره شود، در قیاس با فجایعی که در صورت عدم حاکمیت «عقلانیت» بر این کشور برای مردم این سرزمین در پی خواهد داشت، امر حائز اهمیتی نیست.
۱۳. ناامیدی بزرگترین فاجعه برای یک ملت است. وقتی روحیة ناامیدی بر ملتی فایق شود، با این ملت هر کاری میتوان کرد و در این صورت، بزرگترین فجایع روی خواهند داد.
۱۴. حضور نخبگان فکری و سیاسی و گروههای مرجع، یعنی همان کسانی که ملت به آنان چشم امید دوختهاند، میتواند سبب دمیدن روح تازهای به این ملت و زنده نگاه داشتن شور اصلاحطلبی در جامعه باشد.
۱۵. پیشنهاد من به همة نامزدهایی که نه بر اساس انگیزههای خودخواهانه و قدرتطلبانه بلکه به عشق خدمت به این کشور به عرصة انتخابات گام گذاشتهاند این است که جملگی به نفع نامزدی که میتواند بر اساس «عقلانیت»، فشار تحریمها را از این کشور برداشته، نه تنها با شعارها و رجزخوانیهای بیجا شرایط را دشوارتر و غامضتر نسازد، بلکه از ظهور هر گونه درگیری نظامی ممانعت به عمل آورد، کنارهگیری کنند.
۱۶. رأیهای خاموش! به خاطر نجات کشور به صدا درآیید و دیگران را نیز به این صدا دعوت کنید. تنها در صورت ظهور یک چنین اجماع و وفاق ملی میتوان کشور را از پرتگاه سقوط نجات داد.
توضیح : دکتر بیژن عبدالکریمی دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی و دارای درجهٔ دکتری فلسفه از دانشگاه اسلامی علیگر هند است. پژوهشهای او عمدتاً در حوزه فلسفه هایدگر، فلسفههای اگزیستانس، فلسفه سیاسی و پستمدرنیسم است.
همه به فکر منافع خودشون هستن نه مردم.