اشتباه آمریکا؛
آمریکا مجددا مرتکب اشتباه شد و همچون الگوی دو دهه ی گذشته که نظامی گری افراطی برای نظم هژمونیک را سیاست ذاتی خود قرار داده، شامگاه جمعه به بهانه ی حادثه ی برج ۲۲، مراکز متعددی را در عراق و سوریه هدف قرار داد و گفته است این راهبرد را ادامه می دهد. هدف آمریکا از بمباران و موشک باران بیش از ۸۵ نقطه، انتقام جویی، قدرتنمایی نظامی، تخریب امکانات تهاجمی گروه های مقاومت اعلام شده است. اما هدف اصلی تر تضعیف توانمندی های ایران، بر هم زدن موازنه در منطقه به نفع آمریکا و اسرائیل و متحدانش و انتقام از ایران به دلیل شرایط بن بست غزه است، بدون آن که حتی المقدور واکنش شدید از سوی ایران و یا جنگ مستقیمی شکل بگیرد. گفته شده تاخیر پنج روزه در عملیات آمریکا، در کنار مناسب نبودن هوا، با هدف تخلیه اماکن و کاستن از میزان قربانیان برای پیشگیری از احتمال واکنش های شدید بوده است.
رویکرد تهاجمی شامگاه جمعه، همان رویکردی است که در حمله آمریکا و انگلیس به یمن اتخاذ شد والبته از همان ابتدا بی نتیجه بودن آن آشکار بود. چنان که حجم عظیم بمباران اسرائیل منجر به نابودی گروه های مقاومت فلسطینی نشد. همین چند روز پیش آخرین ارزیابی مقامات آمریکایی از عملکرد نظامی اسرائیل این بود که ۷۰ تا ۸۰ درصد ظرفیت حماس دست نخورده باقی مانده است و اسرائيل صرفا نابودگری انسانی و شهری را به انجام رسانده است. همین گونه حجم عظیم بمباران حوثی ها تاثیر مهمی بر عملکرد این گروه نداشت. ماهیت گروه های مقاومت که از مردم منطقه ی خود هستند، با گروه هایی نظیر داعش و القاعده که عده ای جمع آوری شده از این سو و آن سوی جهانند، تفاوت اساسی دارد. لذا هر کدام این رخدادها به حمایت و پشتوانه مردمی این گروه ها نیز افزوده است. علاوه اساسا ارتش های کلاسیک در برابر جنگ غیر متقارن این گروه ها کارآیی بازدارندگی و یا تهاجمی خود را چنان که در جنگ های کلاسیک نشان می دهند، ندارند و لذا به نظر نمی رسد به رغم حجم تبلیغات و خسارت ها، راهبرد ارتش آمریکا حداقل در کوتاه مدت، تاثیر معنی داری در تغییر استراتژی گروه های مقاومت داشته باشد و یا حداقل شواهد گذشته این را نشان نمی دهد. چنان که بمباران های بی حساب اسرائیل نیز تا این لحظه تاثیری در استراتژی حزب الله و حماس نداشته است. ضمن آن برای ارتش آمریکا پس از شکست افغانستان و وقایع عراق، ابهتی باقی نمانده و به عینه روزگاری که ورود یک ناو آمریکا به منطقه موجب اضطراب و رعب مردم منطقه می شد به سر آمده است. هدف تضعیف تسلیحاتی گروه های مقاومت هم بعید است در بلند مدت محقق شود. وقتی به غزه کوچک محاصره شده، این گونه سلاح ارسال می شود و یا به تکنولوژی ساخت سلاح رسیده اند، چگونه می توانند مانع ارسال سلاح به مقاومت عراق و سوریه یا یمن با آن حجم طولانی مرزها شوند؟ در هدف اصلی تر آمریکا نیز که بر هم زدن موازنه منطقه با فشار نظامی به ایران است نیز موفق نمی شوند. چنان که تمام اقدامات قبلی نظامی آمریکا در منطقه در عراق و سوریه و افغانستان موازنه را به زیان آمریکا بر هم زده است تا به نفع آمریکا.
واکنش گروه های مقاومت چه خواهد بود؟
زمینه ی مداخله نظامی گروه های مقاومت به دلیل شرایط غزه و در حمایت از فلسطین بوده است. سید حسن نصرالله در نخستین سخنرانی خود ابراز داشت که ماهیت رفتار حزب الله به شرایط غزه مرتبط است و نسبتی مستقیم با تحولات غزه دارد. گروه های دیگر مقاومت نیز خواهان آتش بس غزه بوده اند و نسبت تنش های خود را تا حد زیادی به وقایع فلسطین مرتبط دانسته اند. آنها ابراز داشته اند تا زمان برقراری آتش بس، اقدامات نظامی خود را کم و بیش ادامه خواهند داد. در آتش بس موقت ماه نوامبر که تبادل تعدادی از اسرا صورت گرفت، نیز همه شاهد بودیم که حملات گروه های مقاومت به اسرائیل و مقرهای آمریکایی متوقف شد.
طبق اعلام گروه های مقاومت، آنها در عراق و سوریه از این رو آمریکا را هدف قرار داده اند که آمریکا را حامی درجه اول اسرائیل در نسل کشی غزه می دانند و هدف آنها از فشار به آمریکا برای وادار ساختن اسرائیل به آتش بس بوده است. اما آمریکا تلاش داشته است در عین پهن کردن چتر حمایتی به نفع اسرائيل از گزند حملات گروه های مقاومت دور بماند. بعید است کسی باور کرده باشد که حملات گسترده به عراق و سوریه و یا حملات به یمن صرفا برای پاسخ به واقعه ی برج ۲۲ یا صرفا برای حفظ امنیت کشتی رانی بوده باشد.
با این مقدمه این پرسش مطرح می شود که آیا گروه های مقاومت اقدام اخیر آمریکا را بی پاسخ خواهند گذاشت و تنش با آمریکایی ها فروکش خواهد کرد؟ آیا اهداف آمریکایی از حوزه هدف گروه های مقاومت خارج خواهند شد؟
جنبش نجباء عراق پیش از حملات جمعه شب گذشته اعلام کرده بود، بنا به مصالح دولت عراق، برای مدتی اهداف آمریکایی را هدف قرار نخواهد داد،که احتمالا سیاستی برای گرفتن بهانه از آمریکایی ها و پیشگیری از حملات اخیر بود.
اما با توجه به دلایل پیشین اشغالگر دانستن آمریکا در عراق و سوریه،حمایت بی محابای این کشور از اسرائیل در جنگ غزه و همچنین رخداد های شامگاه جمعه و ادامه حملات به یمن ، بعید است که حملات گروه ها ی مقاومت متوقف شود، چنان که حوثی ها نیز پس از حملات آمریکا عقب نشینی نکردند و اساسا استراتژی گروه های مقاومت حتی المقدور عقب نشینی در برابر این گونه تهاجمات نبوده است و تلاش بسیاری داشته اند که بازدارندگی رفتار تهاجمی نظامی آمریکا را با پرسش اساسی مواجه کنند. گرچه بعید نیست به دلیل شرایط و تاثیرات بمباران فراز و فرودهایی دیده شود و همچنین تا حدی دامنه یا ریسک های عملیات گروه های مقاومت در عراق و سوریه کنترل شود تا منجر به واکنش های بسیار وسیع نشود.
آیا جنگ کنترل شده در هر شرایطی مقدور است؟
تاکنون جنگ کنترل شده در سطوحی محقق شده است و در سطوحی نیز گسترش یافته است، اما باید بدانیم همین هدف و میزان جنگ کنترل شده، در هر شرایطی مقدور نیست و تا جایی میسر است که طرف های درگیر، کنترل کامل بر سازمان های نظامی موثر در میدان داشته باشند. اما چنان که می فهمیم شرایط فعلی منطقه لزوما این گونه نیست. همچنان که آمریکایی ها ابراز می دارند، رژيم اسرائیل لزوما از سیاست های واشینگتن تبعیت نمی کند، گروه های مقاومت هم ضرورتا تابع تهران نیستند و چنان که گفته شد احتمال بالایی وجود دارد در پاسخ به تهاجمات آمریکا به سرزمین ها و حریمشان سکوت اختیارنکنند. وقتی آمریکا به بهانه کشته شدن سه تن از سربازانش، چنین بمباران های وسیعی را توجیه می کند، چه کسی می تواند گروه ها و جوانان مسلمان را در برابر کشته شدن هزاران شهروند فلسطینی و غیر فلسطینی به سکوت و بی عملی دعوت کند؟ بالاخره بغض ها تا همیشه فرو خورده نخواهد ماند.
علاوه، در جغرافیای وسیع درگیری نیز که فعلا از خلیج عدن تا لبنان و عراق و سوریه شاهد آن هستیم هر آینه ممکن است یکشلیک کنترل نشده منجر به حادثه ای با ابعاد ناخواسته شود. مگر پهپادها و موشک ها تضمین می دهند که هیچ گاه حادثه ی دیگری نظیر برج ۲۲ اردن تکرار نشود؟ همین روز جمعه سی ان ان در خبری اعلام کرد که یک موشک حوثی ها که به سوی ناو «یو اس اس گرولی» آمریکایی شلیک شده بود، درست در چهار ثانیه ی آخر اصابت به این ناو و در حالی که از همه لایه های دفاعی ناو عبور کرده بود، هدف آخرین لایه ی دفاعی یعنی سیستم ضد موشک «فالانکس» قرار گرفت و مانع اصابت به ناو شد. تصور این که موشک از آن لایه نیز عبور می کرد، عجیب نیست.
علاوه، احتمال دخالت عناصر سومی که از تشدید درگیری در منطقه سود می برند وجود دارد؛ این طرف سوم می تواند رژیم اسرائیل، جریانات دست راستی دولتی و جمهوری خواهان افراطی آمریکا و همچنین قدرت های دیگری نظیر انگلیس و روسیه و رقبای منطقه ای و یا رادیکال های وطنی باشند. رژیم اسرائیل هم اینک با انحراف افکار عمومی از بن بست غزه، و انداختن هزینه های درگیری با ایران بر دوش آمریکا در حال تغییر سطح و جغرافیای درگیری است.
در هر صورت جنگی که هفتم اکتبر از غزه آغاز شده بود، اینک به وسعت سرزمین های لبنان و عراق و سوریه و دریای سرخ صحنه ی درگیری های مختلفی شده است. آمریکا در کنار اشتباه حمله به مراکز منطقه ای وابسته به گروه های مقاومت و مورد حمایت ایران، و در کنار اشتباه تصمیم بر ادامه این حملات که قطعا منجر به تنش های جدیدی خواهد شد، کار عاقلانه ای انجام داد که به رغم اصرار و جنجال گروه های افراطی و برخی سناتورهای آمریکایی، تا این زمان جرات ورود به حریم جغرافیایی ایران را به خود نداد، چرا که قطعا واکنش ایران و طبیعتا پی آمدهای بسیار بزرگی را برای هر دو کشور شاهد می بودیم. البته باید مراقبت داشت که به شیوه های دیگری آمریکا اقدام به ضربه زدن نکند.
همچنین باید به خاطر داشت، جنگ، جنگ است و تضمینی وجود ندارد و ممکن است با رخدادی کنترل نشده یا کنترل شده اما با خطای محاسباتی، بیش از این پای آمریکا و ایران را به دامن خود بکشد، کما این که دامنه ی خصومت های آمریکا علیه ایران عرصه های فراوان اقتصادی، سایبری و رسانه ای را شامل شده است و تهران سالهاست در حال پرداخت هزینه های یک جنگ غیر نظامی اعلام نشده با آمریکاست و ممکن است کسانی تهران را نیز به ورود به شرایط جنگی تشویق کنند.
آمریکا قبل از عملیات اخیر خود مدعی شد در موقعیتی اجتناب ناپذیر برای پاسخ قرار داشته است، گرچه، چه بسا این موقعیت به اصطلاح اجتنابناپذیر دستپخت خود آمریکاست و آمریکا با اشغالگری ها و حمایت همه جانبه از نسل کشی اسرائيل برای خود پدید آورده است. ضمنا اجتناب ناپذیر بودن جنگ تصمیمی یک طرفه و در انحصار آمریکایی ها نیست و ممکن است برای طرف های دیگر نیز تبدیل به حادثه ی اجتناب ناپذیر شود و پله پله، ارتفاع بگیرد. چرخه ای که دامنگیر همه خواهد شد.
استراتژی تهران و واشینگتن؛ منطقه جدید
همه آنچه بیان شد را باید در بستر استراتژی تهران و واشینگتن ارزیابی کرد. در کوتاه مدت تهران می خواهد، درگیری های غزه به نفع فلسطینیان خاتمه یابد و همه فشارهای فعلی گروه های مقاومت به واشینگتن درهمین بستر دیده می شود. در بلند مدت نیز تهران می خواهد، ارتش آمریکا منطقه را ترک کند و حامیان آمریکا در منطقه دست بالا را نداشته باشند. این منطقه ی جدیدی است که تهران می خواهد. تهران می خواهد تصمیمات منطقه در منطقه گرفته شود. تمام این رویکردها با رویکردهای کوتاه مدت و بلند مدت آمریکا برای منطقه، مغایرت دارد جز آن که حضور پر هزینه ی آمریکا در این منطقه جهان تاملات جدی در مراکز استراتژیک آمریکا ایجاد کرده است. آنها باید به رقابتی نفسگیر با چین در سه دهه ی آینده بیندیشند و سرنوشت جنگ اوکراین نیز نقطه ی عطفی در نسبت آنها با روسیه است. لذا به نوعی دو کشور ایران و آمریکا به یک توافق نانوشته دست یافته اند که راهبردهای خود در منطقه را حتی المقدور بدون ورود به یک جنگ نظامی مستقیم و پر هزینه پیش ببرند. راهبردی که البته تضمینی ابدی برای آن به ویژه در تنش های پیوسته ی منطقه و همچنین مصارف داخلی منازعات وجود ندارد.
دیپلماسی مولفه ای مکمل در شرایط فعلی «جهانِ به شدت ارتباطی»؛
مراقب اتحادیه جهانی جنایتکاران جنگ طلب باشیم؛
متاسفانه جهان به ویژه در میان قدرت ها اکثرا از سیاستمداران عاقلی بهره نمی برد و در پلشتی های سیاست، بسیاری از عقلا و نخبگان عالم،عرصه های دیگری غیر از سیاست را برای خود برگزیده اند و در این خلاء نخبگی در جهان سیاست، واگذاری همه چیز به سیاستمداران و نظامی ها ممکن است کار دست همه بدهد. کما این که نتیجه عملکرد سیاستمداران و نظامی های آمریکا، ریختن خون میلیون ها تن از مردم منطقه بوده است و اسرائیل نیز به نمایندگی از آمریکا مشغول نسل کشیاست.
در برابر این آمریکای مهاجم که به دلیل مشارکت در نسل کشی، فاقد وجاهت اخلاقی نیز هست، طبیعتا تقاضای عقب نشینی از تهران و گروه های مقاومت مسموع نیست. آنها نمی خواهند میزان موازنه ای که به بهای بسیار سنگین و جان های فراوان ملت های مظلوم منطقه ایجاد شده است، به نفع آمریکا تغییر کند. اما سخن از تدبیر است و همه ی راه ها لزوما از منازعه و جنگ نمی گذرد. در وهله ی نخست، همه در جهان مسئولند، آمریکا را وادار کنند به بشریت احترام بگذارد و از این سیاست های جنگ محور و سلطه طلب دست بردارد و به حقوق برابر انسان ها احترام بگذارد. و البته بعضی وقت ها یک ابتکار عمل، نظیر عملکرد آفریقای جنوبی در دادگاه لاهه، یا حضور قوی نخبگان در کرسی های مطرح جهانی و اعلام نظر جمعی قوی از نخبگان جهان، یا اعلام نظر رئیس سازمان ملل جای بسیاری از اقدامات پر هزینه ی دیگر را پر خواهد کرد.
در ارتباط با ایران نیز، آمریکا باید به دیپلماسی روی بیاورد. تجربه ۴۴ ساله نشان داده است، سیاست جنگ و نظامی گری و فشارحداکثری به ایران نتیجه ای به نفع هیچ کس نه در آمریکا و نه در ایران و نه در منطقه و جهان نداشته است همچنان که سیاست های مداخله جویانه و کودتای علیه دولت مصدق سودی نداشته است. آمریکا باید از این رویه غلط و ظالمانه ی خود نسبت به ایران دست بردارد. باور دارم، بدون به رسمیت شناختن استقلال ملت ایران، بدون مشارکت ایران و بدون تشکیل کشور فلسطین صلح منطقه ای محقق نخواهد شد، و همه زیان خواهند کرد، اما حکمت این که ایران نیز به دیپلماسی مستقیم ورود نمی کند، جای تامل و بازنگری دارد. حتی اگر تهران بخواهد به مچ اندازی ها با آمریکا به شیوه ی جاری ادامه دهد، خالی گذاشتن کرسی های گفت و گو در جهان کنونی که به شدت دیپلماتیک و رسانه ای شده، فضا را برای شنیدن منطق ایران تنگ کرده و به نوعی فرصت سازی برای آمریکا و رقبای ایران بوده است. بیاندیشیم چرا همین آمریکا که مشغول تخاصم با بسیاری از کشورهای جهان است، هیچگاه از دیپلماسی پرهیز ندارد؟ دراوج جنگ سرد هم روابط آمریکا و روسیه بر قرار بود. کسی خواهان سازش ذلیلانه با آمریکا نیست، همچنان که کسی خواهان جنگ با آمریکا نیست. کسی هم باکی از هیمنه ی آمریکا ندارد. اما دیپلماسی مولفه ای مکمل و در شرایط فعلی «جهانِ به شدت ارتباطی»، که کلمات منزلتی منحصربفرد در «منطق سازی» برای ملت ها به ویژه نسل های جدید تماما تحصیل کرده یافته اند، غیر قابل اغماض است.
حساب اختلاف نظر های داخلی جدا، چرا که این نوشتارها جای ورود به مناقشات داخلی نیست. اما فکر می کنم نه رهبران و نه ملت ما که داغ کودتا و جنگ تحمیلی را بر دل دارند و به دلیل خصومت های بیپایان آمریکا، شاهد ثروت نابود شده و فرصت های از دست رفته یفراوانی هستند و ملتی که آغاز کننده ی هیچ جنگی نبوده اند، منطقا خواهان میدان دادن به قدرت ماجراجو و توهم زده آمریکا که هفت تریلیون ثروت ملت خود و یا غارت شده از دیگران را در منطقه به باد داده، و میلیون ها خون بی گناهان ریخته، نخواهند بود. چه کنیم که فضایملتهب، سیاستزده و گرفتار در تعهدات و لابی های نانوشته، سینه های مالامال از کینه های فروخفته نسبت به این منطقه و اتحادیه جهانی جنایتکاران جنگ طلب و اسلحه فروش، توان این را دارند که در شرایط تنش، در امور گره افکنده و آن را با منافع پنهان و آشکار مخلوط و حیثیتی کرده و آتش افروزی را سبب سازی کنند. از این روست که به صرف احتمال دور یا نزدیک، اصرار بر مراقبت می شود و این منافی عزت و استقلال میهن در بلند مدت نیست و کسی بنای خم شدن در برابر آمریکا را ندارد، همچنان که ملت به روابط با روسیه و چین حساسند، و اقتدار ایران نقطه مشترک هر ایرانی میهن دوست است. اما چه بسا در شرایط مخاصمه و منازعه، گفت و گو و برخی از روابط می تواند پنجره هایی به تعقل و تدبیر و حکمت بگشاید و عرصه را تا حدی از ذهن های جنگ محور بستاند. به یاد می آورم حتی در شرایط جنگ هشت ساله، برخی روابط اقتصادی و علمی و صنعتی و بهداشتی بین دو کشور بر قرار بود و بیماران با بودجه دولتی برای درمان اعزام می شدند و روابط تهران و واشینگتن هیچگاه به این اندازه وخیم نبوده است.
نیاز به تدبیر جدید در سیاست نه جنگ نه مذاکره؛
در بازگشت به استراتژی تهران و واشینگتن در منطقه، روشن است که فلسطین عمق استراتژیک ایران و کشورهای اسلامی است، اما منازعه با آمریکا، عمق استراتژيک ایران نیست و باید دو کشور راهی برای تفکیک شکاف خود بر سر فلسطین با موضوعات دیگر پیدا کنند. به نظر می رسداستراتژی نه مذاکره نه جنگ تهران تا حدی بازدارندگی نظامی داشته است، اما دستاوردهای اقتصادی و بین المللی و تکنولوژیک و توسعه ای آن نامشخص است و از دیدگاه بسیاری از کارشناسان در کنار ناکارآمدی های داخلی که جای سخنش این یادداشت نیست، مسبب بسیاری از عقب ماندگی های کشور ارزیابی می شود و البته آمریکا نیز متقابلا متحمل هزینه های هنگفتی شده است. سهم ایران در کنترل آمریکا نباید بیش از ظرفیت های کشور باشد. ملت های دیگر نیز باید در کنترل آمریکا نقش ایفا کنند و البته، تاریخ نشان داده، آمریکا نهایتا به دلیل اقدامات ضد بشری اش تنبیه خواهد شد.
در شرایط فعلی، سیاست نه جنگ و نه مذاکره و نوع روابط ایران و آمریکا، نیازمند ابتکار عمل جدیدی است و روش ها و میانجی های معتبر و موثری می خواهد. ضمن آن که موضوع فلسطین نیازمند مبرم حضوردیپلماسی ایران است و غیاب ایران در سطح عالی مذاکرات به زیان فلسطین است. وضعیت غزه و تهاجمات گسترده ی آمریکا، کار را برای طرفین و مطالبه ی تنش زدایی دشوار کرده است، اما دلیلی برای بن بست وجود ندارد و نخبگان و دلسوزان دو کشور باید به رهبران دو کشور، طرحی نو ارائه دهند، ولو در بدو امر مسموع نباشد.