جوامعی که بحرانهای عظیم اجتماعی را سپری کرده و یا حتی وقوع مسایل اجتماعی را محتمل میدانند، معمولاً اقدامات احتیاطآمیز، آرامبخش و سیاستگذاریهای مبتنی بر گرهگشایی و حل مسائل اجتماعی را در پیش میگیرند. اما متاسفانه به جای این سیاستگذاریها، گویی سیاستهای معکوس در حال تصمیم گرفتن است.
در هر سیستم هوشمندی، سیاستگذار بر آن میشود که در چنین شرایطی، با اتخاذ سیاستهای درست، اقدام به ارسال سیگنالهایی نماید که احساس شود ارادهای قوی در صدد حل و فصل مسائل وجود دارد و از این طریق، کورسوهای امید به آینده را به روزنههایی بزرگ تبدیل کنند.
به اعتقاد من، در شرایط ایران امروز، مهمترین سیگنالها میبایست در حوزههای اجتماعی و فرهنگی صورت گیرد. جامعه باید در فرایند زندگی اجتماعی خود بیش از گذشته احساس آرامش داشته باشد. در روزهای اخیر، چندین اتفاق پیدرپی باعث ایجاد موجی از بیاعتمادی و ناامنی روانی در جامعه - به خصوص در میان روشنفکران و کنشگران اجتماعی فرهنگی- شده است.
نگاه کنید به اقداماتی که اخیرا در خصوص خانه اندیشمندان علوم انسانی صورت گرفت و در جامعه علمی بازتاب بسیار گستردهای داشت. من فکر میکنم بسیاری از اقدامات از جمله این اقدام نه ضرورتی داشت و نه شیوه انجام این امر درست بود.
در صورتیکه صداهای به گوش رسیده از خانه اندیشمندان علوم انسانی، صداهایی میاندارانه و میانجیگرانه بوده و این مکان، محلی برای گفت وگو، کاستن از تنشها، ایجاد آرامش و حل مسائل اجتماعی با شیوهای تعاملی و گفتگو مدارانه بود. در یک سیستم هوشمند، دهها مورد از خانه اندیشمندان علوم انسانی در چنین شرایطی تاسیس و موجباتی فراهم میشد تا در آن به گفتگو بپردازند.
در موردی دیگر، میتوان به مسائل انتخابات اتاق بازرگانی اشاره کرد.
پس از ریخته شدن آرا به صندوقها، رسانههای دولتی، یک جریان سیاسی عمده و همچنین تعدادی ازنمایندگان مجلس شورای اسلامی همگی به یکباره بر علیه یک انتخابات موضع میگیرند و خواهان ابطال آن میشوند. این کنش، تاثیر بسیار منفی بر اعتماد عمومی و همچنین سرمایه اجتماعی صنعتگران و بازرگانان خواهد گذاشت.
از سوی دیگر، متاسفانه این روزها اخبار بسیار زیادی از رد صلاحیت کردنها در مورد سازمانهای مردم نهاد و خیریهها نیز به گوش میرسد. در این مورد هم گویی نوعی برنامهریزی صورت گرفته که نهادهای اجتماعی و سرمایه اجتماعی افقی که در قالب نهادهای خیریهای و سازمانهای مردم نهاد به وجود میآید به گونهای مسئلهدار و ناامید شوند.
همچنین به این موارد اضافه کنید اخراجهایی که به بهانههای مختلف در دانشگاهها صورت میگیرد؛ اساتیدی که به هیچ وجه نه دارای مسئله خاصی بوده و نه از نظر علمی رتبه پایینی داشتهاند خصوصا در رشتههای علوم انسانی و علوم اجتماعی در حال حذف از دانشگاهها هستند. هر روز از یک دانشگاه، چنین اخباری به گوش رسیده و مایه تاسف اساتید و دانشجویان میشود. من معتقدم و قبلاً هم نوشتهام که در سه سیاست نیازمند اصلاحات هستیم: سیاست خارجی، سیاستهای اقتصادی و معیشتی و سیاستهای اجتماعی.
امروز بدون تردید اولویت با سیاست اجتماعی است. راه اصلاح اقتصادی از سیاست خارجی خواهد گذشت و به اعتقاد من راه اصلاح هر دو سیاست خارجی و اقتصاد بدون گشایشهای اجتماعی و سیاستهای اجتماعی فرهنگی مناسب و نوعی همراه کردن جامعه از طریق افزایش اعتماد در جامعه، امکانپذیر نیست. سرمایههای اجتماعی، سرمایههای انسانی، سرمایههای نمادین سازمانهای مردم نهاد و اساتیدی که میتوانند به رغم داشتن نقدها در درون ایران گفتگو کنند باید گرامی داشته شوند. اماکن اثرگذاری همچون خانه اندیشمندان را نه تنها تعطیل نکنیم بلکه دهها خانه اندیشمندان جدید برای نقدواصلاح ایجاد کنیم. چنین روشی میتواند متضمن آرامش و سعادت باشد. باید جامعه را به سمتی ببریم که احساس آرامش از عدم دخالت در حوزه عمومی و خصوصی در آن گسترش یابد.
با نگرانی تمام، شاهد اجرای سیاستهای معکوس هستیم. نمیدانم باید نامش را بی سیاستی گذاشت؛ و یا عدم درک درست شرایط و یا نام آن، چیز دیگری است؟!