آدمها، جریانها و پدیدههای سیاسی میآیند و میروند، میزایند و میزیند و گاهی هم میمیرند! اما گفتمانهای آنها میماند و نقش میآفریند. گفتمانهایی هستند که هرکس به آنها متصل و متوسل شود، مردم به او اقبال خواهند کرد و گفتمانهایی هم هستند که هرکس به آنها روی نماید از چشم مردم خواهد افتاد. شاید گفتمانی برای مدتی به خواب رود، اما گفتمان هرگز نخواهد مرد، روزی بیدار خواهد شد و نقش خود را ایفا خواهد کرد. درک این مهم چندان مشکل نیست، کافی است توجه کنیم به گفتمان امام، گفتمان طالقانی، گفتمان مطهری، گفتمان شریعتی، گفتمان بازرگان، گفتمان... و گفتمان x و y، که زندهاند و در فضای اجتماعی ایران و جهان نفس میکشند و نقش میآفرینند. دیدگاهها و نگرشهایی که موجب تمایز یک گفتمان با گفتمانهای دیگر را فراهم میکند، سرمایههای آن گفتمان هستند. در یک نگاه این سرمایهها را میتوان به سرمایههای سیاسی، سرمایههای اقتصادی و سرمایههای اعتمادی تقسیم کرد. سرمایههای سیاسی خود دو بخش را شامل میشود: سرمایههای سیاسی رسمی مثل پستها، مناصب، تشکیلات، احزاب و گروهها و سرمایههای سیاسی فرهنگی مثل کتاب، مجله، شبکههای اجتماعی و... و سرمایههای اقتصادی شامل امکان دسترسی هر گفتمان به تولید و توزیع و ثروتهای مادی است. سرمایههای اعتمادی، محصول صداقت، شفافیت و اعتبار اجتماعی است که میتواند موقعیت کاریزمایی ایجاد کند و به گونهای معجزهآسا بر سرمایههای سیاسی و سرمایههای اقتصادی فائق آید. مثل گفتمان امام راحل(ره) که بدون تکیه بر سرمایههای سیاسی و اقتصادی انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند و این سرمایه اعتمادی بعد از انقلاب و در دورانهای مختلف مولفههایی پیدا کرد که به گفتمان عدالت، گفتمان آزادی و گفتمان قانونگرایی و گفتمان قانون اساسی و... مشهور شدند.
در این میان، گفتمان اصلاحات با تاکید بر احیای قانون اساسی به عنوان محوریترین ثمره انقلاب اسلامی و میراث امام(ره) توانست این معنا را نهادینه کند که اجرای قانون اساسی، لغو شکنجه، نفی تفتیش عقاید را در پی داشته و آزادیهای مصوب، استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی را تضمین میکند. این گفتمان یعنی گفتمان اجرای قانون اساسی با تاکید بر تقدم اجرای اصول مربوط به حقوق ملت و اصول مربوط به ایجاد عدالت، توانست سرمایه اعتمادی قویای را ایجاد کند که در پرتو آن برخی چهرههای اصلاحطلب وجههای کاریزماتیک یافتند. این گفتمان گرچه به دلایل اشتباهات راهبردی در انتخابات سال ۸۴ و ورود به پدیده رقابت با خود از پیروزی و تداوم حاکمیت بازماند و با اشتباهات راهبردی مشابه در انتخابات ۸۸ به چالش حاکمیتی گرفتار آمد اما گفتمان آنها نه تنها نمرده است که در دل و جان جامعه زنده و گفتمانی غالب است؛ تا آنجا
یک جریان سیاسی که سرمایه سیاسی و سرمایه اقتصادی برای ورود به صحنه را توامان فراهم کرده و با شعار عدالت اجتماعی در تودهها ایجاد ترغیب کرده است، گرچه توانایی اقناع و تفاهم با بدنه جامعه را دارا نیست، بر آن است گفتمان احیای قانون اساسی که مشخصه اصلی طرفداران اصلاحات درون نظام است را مصادره کند
که سایر گفتمانهای رقیب آنها، با تکیه بر سرمایههای سیاسی یا سرمایههای اقتصادی و قدرت رسانهای برآنند تا نتیجه انتخابات یازدهم را به نفع خود رقم زنند، به عدم حضور اصلاحطلبان در رقابتهای انتخاباتی به عنوان نقطه اطمینان پیروزی آنان چشم دوختهاند.
در چنین شرایطی گروهی از اصلاحطلبان با این استدلال که چون گفتمان آنها در دل جامعه طرفدار دارد و زنده خواهد ماند، حضور در صحنه را به آیندهای مناسب موکول میکنند و به جای انتخاب راهبرد اصولی، به راهبردی شرایطی متوسل شدهاند تا آنجا که برآنند تا اصلاحطلبان مصمم برای حضور جدی در صحنه را نیز منصرف کنند که نیاز به بحثی جداگانه دارد. آنچه که در این مقال بر آنم به آن اشاره کنم و معتقدم که اصلاحطلبان و هواداران اصلاحات به نوعی از آن غافلند، این است که گفتمان آنها در خطر مصادره شدن است و اگر این اتفاق بیفتد که نشانههایی قوی از آن قابل ملاحظه است، نه تنها روح از قالب اصلاحات گرفته خواهد شد و نام اصلاحات در قالبی دیگر ادامه حیات خواهد داد، بلکه شخصیتهای اصلاحات نیز به فراموشی سپرده خواهند شد و این سرمایه گفتمانی صاحبی دیگر خواهد یافت. یک جریان سیاسی که سرمایه سیاسی و سرمایه اقتصادی برای ورود به صحنه را توامان فراهم کرده و با شعار عدالت اجتماعی در تودهها ایجاد ترغیب کرده است، گرچه توانایی اقناع و تفاهم با بدنه جامعه را دارا نیست، بر آن است گفتمان احیای قانون اساسی که مشخصه اصلی طرفداران اصلاحات درون نظام است را مصادره کند!
این جریان سیاسی بر آن است تا در نمایشگاهی با نام نمایشگاه قانون اساسی مدعی شود که گفتمانهای گذشته در قالبهای مختلف از جمله سازندگی یا اصلاحطلبی در احیای اصول قانون اساسی توفیقی نداشتهاند و این جریان کارنامه درخشانی را در این مهم به خود اختصاص داده است. اصولگرایان و محافظهکاران در نفی این ادعا ممکن است وارد شوند، اما پیشینهای برای اثبات خود ندارند، به ویژه آنکه در دورههایی از حیات سیاسی خود، علیه جمهوریت نظام فعالیتهای آشکار داشته و هنوز هم دارند. تنها جریان اصلاحات است که با تقدم اثبات بر نفی، توان مقابله با چنین مصادرهای را دارد.
از آنجا که قدرت رسانهای جریان اصلاحات محدود و با مضایقی مواجه است، تنها راه آگاهسازی و دفاع از محتوای گفتمان خود، حضور در صحنه و استفاده از ظرفیتهای رسانهای دوران رقابت است تا از این مصادره جلوگیری کند. بنابراین برای دستیابی به این ظرفیت و حداقل جلوگیری از مصادره پتانسیل گفتمانی اصلاحات، حضور در صحنه نه تنها توجیه که ضرورت دارد. باید موانع حضور را با تعامل و مذاکره، برطرف کرد و آنجا که این موانع قانونی است، در مقابل قانون به عنوان خط مشی و مرام اصلاحات خاضع بود، که غفلت از این مهم برای اصلاحات به مراتب سنگینتر از اشتباهات راهبردی گذشته است.