با روی کارآمدن طالبان در افغانستان و تشکیل امارت اسلامی و اظهار نظرهایی که از سوی نمایندگان این گروه در فضای مجازی منتشر شده، پرسشهایی در خصوص شیوه حکومتداری این گروه و نحوه تعامل آنان با دیگر دولتها مطرح میشود. همزمان اظهارات همسر رئیس جمهور در تبیین خصلت ضد مدرن جمهوری اسلامی به اهمیت بحث مواجهه با مدرنیته قوت می بخشد. افراد در جوامع اسلامی با مطالعه متون دینی و ابهت و عظمتی که شارحان در این متون برای اسلام بیان کردند و فتح الفتوحی که اسلام در گذشته داشته است و از سویی دیگر تاریخ اسلام و گسترش و نفوذ اسلام در پهنای وسیعی از سرزمینهای جهان و شرایطی که اکنون داراست با تضاد و سرخوردگی روبه رو میشوند به همین جهت در دو سده اخیر مصلحان و نخبگان در سرزمینهای اسلامی از نهضت سیدجمال اسدآبادی تا بهار عربی و برآمدن گروههای بنیادگرا در سوریه و عراق به جهت فراگیری و سلطه مدرنیته و افول ارزشهای اسلامی همیشه نگرانی و دغدغه احیای اسلام و برپایی حکومت اسلامی داشته اند. اسلام خواهان در پی آن هستند تا برنامه و طرح اسلام برای زندگی بشری را که نقشه ای اصیل و حقیقی می دانند به اجرا درآورند. با این توصیف تفاسیر و نگرشهای متفاوت و رقیب از سوی دانشمندان و حاکمان دولتهای اسلامی در برخورد با مدرنیته شکل گرفته و با نامهایی چون اسلام محمدی، اسلام آمریکایی و اسلام سلفی تفسیر و تعریف میشود. در همه این نحله ها سه رهیافت مطرح است: آیا باید با مدرنیته ضدیت و مبارزه کرد یا نسبت به آن بی تفاوت بود و یا با مدرنیته همراهی کنیم؟ لذا تنظیم رابطه با مکاتب و فرهنگهای بیگانه و اصل گفتگوی تمدن ها به سطح بالایی از ظرفیت و همکاری نیاز است.
اینک آنچه در افغانستان رخ داده است و گروهی شبه نظامی که با زور عریان حکومت را به دست گرفته اند و امارت اسلامی تشکیل داده اند و گمان میکنند به همین روش میتوان با قوه زور و وحشت حکومت کرد و احکام اسلام را اجرا کرد سخت در اشتباه هستند. تاسیس حکومت و حکومتداری نیازمند فلسفه سیاسی است. حاکمان باید افکار جامعه را با استدلال و برهان اقناع کنند که حق حکومت از آن کیست و چه امتیاز برتری نسبت به دیگران دارند و در مرحله دیگر باید شیوه اجرای عدالت و برقراری آزادی را تبیین کنند. در شرایط امروز که مرزهای ملی با وجود تکنولوژی و رسانه ها در هم ریخته است و بشر پسا مدرن در دوردست ترین نقاط به حقوق انسانی و سیاسی خود آگاه شده است حکمرانی بدون پشتوانه فکری و مبانی معرفتی و با ابزار سخت محکوم به شکست است و اگر طالبان تغییراتی نسبت به منش و رفتار خود داشته به این سبب است که رهبران این گروه خود تا حدودی به این فهم رسیده اند که در دوره پسا مدرن نمی توان جامعه را رمه فرض کرد و خود در جایگاه چوپان یا صاحبان رمه قرار گیرند. لذا ضد مدرن بودن طالبان چندان ارزشی برای مردم ندارد و دغدغه مردم هیچگاه ضدیت با مدرنیته نبوده و با فساد مشکل داشتند و از امنیت و آبادانی و آزادی که دولت پیشین احیا کرده بود استقبال میکردند.
در ایران از دوره مشروطه و آموزه های مدرنیته موجب تحول، رشد و تعالی زندگی ایرانیان شده و قدم مهم و اساسی آن مبارزه با دیکتاتوری و فرهنگ چندهزار ساله استبدادی بوده است. انقلاب اسلامی نیز با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و تصویب قانون اساسی مدرن که به برقراری عدالت و آزادیهای سیاسی و اجتماعی و حق تعیین سرنوشت اهمیت داده است در واقع انقلابی مدرن است و بخش اعظمی از آموزه های مدرنیته را بهمراه دارد. لذا اظهارات همسر رئیس جمهور در خصوص ضد مدرن بودن ماهیت انقلاب اسلامی برای القای اینکه پدید آمدن امارت اسلامی طالبان در افغانستان محصول چهار دهه غرب ستیزی و ضد مدرن بودن جمهوری اسلامی است چندان شفاف نیست و در واقع خلط مبحثی شکل گرفته است.
مدرنیته که بر مبنای خرد ورزی و اصالت انسان شکل گرفته است اگر چه در بعضی جوامع دچار افراط شده و با هژمونی خود موجب از بین رفتن خرده فرهنگها و در قامت دولت مدرن یا اقتصاد مدرن موجب تخریب طبیعت و فضای زیست شده است ولی توصیه به خرد ورزی و برقراری آزادی و حفظ کرامت انسانی را نمی توان رد کرد و به بهانه مخالفت با مدرنیته و سلایق شخصی و قومی نژادی مردم را از حقوق اساسی خود محروم کرد.