جهان در حال مبتذل شدن است. در موسیقی، سینما، ادبیات و این آخری... سیاست! چگونه میشود به اصالت ابتذال باور نداشت، وقتی کسی مانند «ترامپ» در جایگاه «جفرسون» و «لینکلن» نشسته و «بوریس جانسون» به جای «چرچیل» حکم میراند؟
این روزها به سعی شبکههای اجتماعی، مهوعترین تصویر را از بعضی سیاستمداران (که باید سمبل خرد، تعقل، گفتگو، منش و رفتار باشند) شاهد هستیم. یکی تا گردن در برف خوابیده، یکی قرار است با تفنگ به جنگ مفسدان برود و یکی افتتاحیهای در سطح المپیک میگیرد، یکی در ستادش آواز میخواند و دیگری با جمع کردن چند نفر به نام دانشجو، وعدههایی می دهد که همه دولتهای پیش و پس از انقلاب در برآورده کردن آن ناتوانند و این نمایش مبتذل، هربار با شکلی فجیعتر از گذشته در حال تکرار است.
باید دانست که به واسطه همین شبکههای اجتماعی، این تصاویر بسیار زیاد دیده خواهد شد. تلویزیونهای فارسیزبان به آن خواهند پرداخت و بدتر از همه اینکه در نهایت بعضی از همین کاندیداها به مجلس راه خواهند یافت! و این یعنی پارلمان (که نماینده مردم در دولت است)، به نازلترین و بدترین جایگاه خود خواهد رسید.
افرادی که امروز مایه تفنن شبکههای اجتماعی هستند، فردا با طرز حرفزدن، پوشش، رفتار و... باعث آبروریزی و وهن پارلمان کشور، در نظر جهانیان خواهند بود و همین افراد ممکن است با وعده هایی نازل رای خود را تغییر خواهند داد تا تاییدی بر تعبیر «مجلس در راس امور نیست» باشند.
به راستی چرا مجلسی که بخشی از نمایندگانش، نه دغدغه مندند و نه از اهمیت پارلمان در سیاست اطلاع دارند، باید جدی گرفته شود؟ این چه پارلمانی است که روسای جمهور، وزرا، نهادها و دستگاههای مختلف، اعتباری برای آن قائل نیستند و به نوعی «صرفا جهت اطلاع» با ساختمان بهارستان رفتار میکنند؟ آیا نهاد پارلمان در کشورهای توسعه یافته چنین است؟ این مجلس چگونه باید در راس امور باشد؟
واقعیت این است که پارلمان در ایران (پس از مشروطه تا انقلاب، و پس از انقلاب تا امروز) در بسیاری از دوره ها نسبت به دوره قبل خود (به استثنای چند نماینده در هر دوره) ضعیف تر شده است و از آنجا که «حرمت امامزاده، به دست متولی است»، مقصر این فاجعه ملی را جز قانون انتخابات، احزاب و خود نمایندگان نمیتوان دانست.
قانونی که هنوز برگزاری استانی انتخابات را به صلاح نمیداند و باعث حضور نمایندگانی در مجلس میشود که خود را فقط در برابر چنددههزار رای محلی مسئول دانسته و برای مسائل کلان کشور تره نیز خرد نمیکنند. این در حالی است که برگزاری استانی انتخابات، کاندیداها را وادار به رقابت در سطحی بالاتر کرده و افراد را در مقابل رسانههای رسمی مجبور به پاسخگویی در مورد بحثهای جدی و کلان کشور به جای دغدغههای محلی (که در جای خود مورد احترام است) خواهد کرد.
احزابی که هیچگاه نخواستند موضعی مشخص در مسائل کلان کشور داشته باشند نیز در این بازی برکنار نیستند. تشکلهایی که جز در نزدیک انتخابات چیزی از آنها شنیده نمیشود و آموزش نیروهای کادر، امر سیاست و رسانه متعهد را به کلی از یاد بردهاند. بحران کنونی نیرو که در هر دو جریان سیاسی کشور به چشم میخورد، ناشی از خودخواهی همان سیاست پیشگانی است که بر طبق قانون آهنین الیگارشی، سالهاست هیچ تلاشی برای روزآوری سیاست در ایران نمیکنند.
نمایندگانی که نمایندگی را به چشم شغل می بینند نیز در این وضع شریک هستند. نمایندگانی که از نمایندگی یافتن شغل برای آشنایان را آموختهاند. نمایندگانی که منافع کوتاهمدت شخصی و جناحی را به منافع بلندمدت ملی ترجیح میدهند. نمایندگانی که با یک وعده کوچک، از رای خود بازمیگردند. نمایندگانی که اصولا به وظایف نمایندگی آشنا نیستند و چرایی تشکیل پارلمان را نمیدانند. و صدالبته قصور بزرگتر بر عهده اکثریتی است که با دیدن همه این معضلات «سکوت» میکنند.
و در نهایت مانند همیشه دانشگاهیان (از جمله نگارنده) نیز در این وضع سهیم هستیم. باید دانست که هیچ نهادی در هیچ کشوری بدون پشتوانه تئوریک نمیتواند به درستی کار خود را انجام دهد. در همین جهت باید پرسید در ایران، چند تحقیق و پژوهش در مورد مجلس منتشر شده است؟ مجلس چقدر به عنوان یک نهاد نمایندگی زیر ذره بین محققان و پژوهشگران علوم انسانی رفته است؟ چند کتاب در مورد اهمیت پارلمان و وظایف نمایندگی نوشته شده است؟ چرا پژوهشگران ایرانی هیچگاه به دنبال تعریف پارلمان در ایران نبودهاند؟ مرکز پژوهشهای مجلس چقدر نهادی جدی تلقی میشود؟ واقعیت این است که در این بخشها، خصوصا آموزش وظایف نمایندگی و چرایی ساخت نظام نمایندگی، قصور نخبگان علوم انسانی را نمیتوان نادیده گرفت.
در نهایت این انتخابات هم با همه فراز و فرودها به پایان خواهد رسید و همچون هر بار، این معضلات به دلیل ناکارآمدی جامعه مدنی، به فراموشی سپرده خواهد شد. اما باید توجه داشت با توسعه اینترنت و شبکههای اجتماعی، خطر ابتذال در سیاست (همچون عرصه هنر) در کمین کیان کشور نشسته است.
اگر ابتذال هنر، سلیقه جامعه را به انحطاط میکشد، ابتذال در سیاست، راه را برای فساد، اقتدارگرایی و عوامفریبی باز خواهد کرد و همه شعارهایی که همه کاندیداها در همه انتخاباتها میدهند «کان لم یکن» خواهد شد.
پارلمان مقتدر، یکی از نهادهایی است که اگر به صورت علمی، خردمندانه و بدون سیاسیکاری، تصمیمگیری و قانونگذاری کند تا حد زیادی کشور را از خطر مذکور برکنار خواهد داشت. برای تحقق این مهم، «مجلس باید در راس همه امور باشد.»
افرادى که خود را واجد شرايط و براى انتخابات مجلس ثبت نام مى کنند در پيش رو بايد از هفت خوان عبور کنند که از آنها مى توان شوراى نگهبان را نام برد که بنا به تشخيص و صلاحديد خود مهر قبولى و يا رد به ورودى نمايندگان مى زنند. در ظاهر شوراى نگهبان خود را موظف مى داند که از ورود افرادى که کردار و رفتارشان بر طبق موازين اسلامى نيست جلوگيرى نمايد. شايد در بدو امر و در ظاهر اينگونه ملاک ها پسنديده باشد اما سئوال اين است که دلائل قابل قبول در رد يا پذيرش کانديدا ها آيا واقعا بدرستى رعايت مى شود و يا اينکه صرفا بر اساس مسائل بعضا سياسى و جهت گيرى ها و احتمالا روش هاى نامتناسب و غير کارشناسى عمل مى شود. متاسفانه در عمل مشاهده شده و مى شود اينکه داوطلبان بر طبق معيار هاى راستين ارزيابى نمى شوند و بعضا ظواهر امر بيش از هر مطلب ديگرى مد نظر قرار مى گيرد. مطلب ديگر اينکه چرا يک نماينده آنچنان که لازم و ضرورى است بر ساختارهاى اساسى اقتصادى و سياسى واقف نمى باشد و در نتيچه نمى تواند در مسائل امور مهم کشور با انديشه درست دولتيان را يارى دهد دليلش اين است که در موارد بسيار کانديدا خود را ملزم نمى داند که تکيه بر دانش داشته باشد و تمام تلاش او فقط براى آن است که از فيلتر شوراى نگهبان رد شود. و در آخر اينکه به کرات ملاحظه شده که بعضا لايحه هاى تصويب شده نمايندگان در پيچ و خم شوراى نگهبان و يا تشخيص مصلحت مسدود شده و در بعضى از موارد هم هنگام اجرا توسط دولت با موانع و مشگلاتى مواجه مى شود.