از زمانیکه انسانهای اولیه از غارنشینی فاصله گرفتند و در قالب اجتماعاتی در کنار رودخانهها و زمینهای حاصلخیز اتراق کردند، هزاران سال میگذرد. ادامه آن روال در نهایت منجر به تبلور مجموعه بزرگی به نام جامعه شد. در قرن 21، رکن رکین جامعه را باید در آداب شهرنشینی جستجو کرد. آداب شهرنشینی را اگر به مثابه مقسم قرار دهیم، به نوبه خود دارای دو قسم اساسی خواهد بود؛ یکی فرهنگ مردم و دیگری قانون. اس و اساس شهرنشینی در این دو مقوله خلاصه میشود.
فرهنگ و قانون وقتی به شهر نشینی و شهرداری مضاف می شوند، شامل مجموعه عملکردهای مردم و بخش شهرداری شهر خواهند شد که به پایستگیِ شکل و ظاهر شهر، نظافت و بهداشت، خدمات عمومی، حمل و نقل و ... میانجامد. اما در این میان جهت حفظ تعادل شهر، برای اهالی "فرهنگ" که مردمان عادی باشند و همچنین اهالی "قانون" که همان مسئولاناند، مجموعه کنشهایی تعریف شده است. این کنشها از یک جامعه به جامعه دیگر متفاوت است. آنچنانکه میتوان بر همین اساس از نوع اداره شهر در ایران و سایر کشورها (مثلا جوامع غربی) سخن به میان آورد.
ناگفته پیداست که نوع تعریف "فرهنگ" و همچنین "قوانینِ" مربوطه در شهرنشینی و اداره شهر، شکل و ظاهر و کیفیت شهرها را از همدیگر جدا میکند. به همین علت میتوان از تفاوت "تهران" با سایر شهرها در سایر کشورها سخن به میان آورد. البته این تفاوتها صرفا در ظاهری کمرمق یا پرطمطراق باقی نمیمانند؛ بلکه نهایتا در کیفیت و زیباییشناختی شهر و همچین کمال آسایش و آرامش خودنمایی میکنند.
حال سوال این است که برای نگهداشت این سطح از کیفیت شهرها، حجم وظیفه مردم در رعایت فرهنگ شهرنشینی در مواجهه با حجم قانونی که شهرداران باید اعمال کنند، چه میزان است؟ به عبارتی سادهتر، در حفظ نگهداشت چهره شهر، مردم بیشتر مسئولند یا مسئولان شهرداری؟ پاسخ به این سوال شهرنشینی در ایران را از شهرنشینی در کشورهای دیگر (مثلا اروپایی) سوا میکند.
رعایت فرهنگ از سوی مردم با اعمال قانون از سوی مسئولان شهرداری یک تقابل عکس دارند؛ یعنی هر میزان به وظیفه شهرداریها افزون شود، مردم از کنشهای رفتاری مبنی بر رعایت اصول شهرنشینی میکاهند. به همین ترتیب هر میزان وظیفه مردم در امورات شهرنشینی و شهرداری افزایش یابد، به همان مقدار از وظیفه قانونی شهرداری و خدمترسانی آنها کاسته میشود؛ چراکه در اینصورت این مردم هستند که هر یک به مثابه شهردار در حفظ کیفیت شهر میکوشند.
مصداق "هر شهروند یک شهردار" را میتوان در شهرهای اروپایی و آمریکایی مشاهده کرد. به عنوان مثال در ایالتهای آمریکا، شهرداری سطل زباله شهروندان را هفتهای یکبار جمعآوری میکند. این در حالی است که جمعیت این کشور حدودا 5 برابر ایران است. با این اوصاف اگر شهرداری در شهری مثل تهران، یک هفته آشغالهای سطل زبالهها را جمعآوری نکند، مشخص نیست که چهره شهر تهران چه شکلی میشود. بخشی از این موضوع به فرهنگ مصرفگرایی شهروندان باز میگردد. در ایران وقتی 2 برابر و نیم متوسط جهانی انرژی مصرف میشود یقینا نتیجه آنرا باید در سطلزبالهها جستجو کرد.
از طرفی شهروندان آمریکایی ضمن یک قانون، طرح تفکیک زبالهها را در منزل انجام میدهند. این در حالی است که این کار در ایران توسط نوجوانان و سالخوردگان بیخانمانی رخ میدهد که به دنبال یک لقمه نان هستند. همین یک قلم کار، منجر شده که آمریکاییها کمتر افراد بیخانمانی را ببینند که تا کمر در سطلهای زباله برای یافتن قوطیهای پلاستیکی خم شدهاند. چهره شهر در کدام حالت زیباتر است؟!
در کانادا ضمن طرح بازیافت زباله، دستگاههایی را تعبیه کردهاند که با دریافت قوطی نوشابههای مصرفی، معادل 25 سنت به افراد پرداخت میکند. همین مساله منجر شده که قوطی نوشابههای مصرفی سر از طبیعت بیرون نیاورند. برعکس شهرهای ایران که اولین جایگاه قوطی نوشابه، اگر دامان طبیعت نباشد، جوی و جدول خواهد بود. مثالها در این خصوص زیاد است.
ایرانیان ساکن سنگاپور وقتی به این کشور سفر میکنند، مشخصا در خصوص آدامس جویدن مراعات بیشتری دارند. آنها به دلیل جریمه 40 میلیون تومانی، از پرتاب آدامس جویده شدهشان ممانعت میکنند. پرتاب یک آدامس و یا آب دهان در خیابانهای سنگاپور 40 میلیون تومان جریمه معادل 5 هزار دلار سنگاپور آب میخورد! حال مثلا در ایران این قانون اجرایی شود. چه اتفاقی رخ میدهد؟ فکر کردن به آن اصلا در قوه مخیلهمان نمیگنجد. شاید نتیجه آنرا در چند برابر شدن زندانیها ببینیم.
البته چنین طرحی هر چقدر هم در راستای منافع شهری – زیست محیطی باشد، به دو دلیل اساسی به هیچ وجه اجرایی نخواهد شد. اول اینکه حاکمیت و تصمیمگیرندگان برای راضی نگهداشتن مردم، حاضرند از منافع زیست محیطی کشور عبور کنند. همین موضوع به چهره شهری و آداب شهرنشینی لطمات جبرانناپذیری زده است. مسئولان کشور در حقیقت در طول 40 سال اخیر، بدون توجه به عواقب برخی تصمیمات، دست به صدور اجازهنامههایی زدهاند که غالبا به جهت مسائل سیاسی، منافع زیست محیطی و لطمات آن را نادیده گرفتهاند. ساخت برجها و خانهها در دامنهها و کوهپایهها و همچنین سواحل دریا و مناطقی که مناطق ممنوعه جهت ساخت و ساز هستند، از مصادیق بارز این رخداد هستند. بنابراین یکی از دلایل مخدوش شدن چهره شهرنشینی در ایران، مسائل سیاسی است.
مساله دوم به سرخوردگی مردم باز میگردد. اکنون اوضاع کشور به گونهای است که اگر قانونی برای حفظ محیط زیست و حفظ چهره شهر تصویب شود و در پی تصویب آن منافعی را برای زیباسازی شهرها ایجاد کند، ولی محدودیتهایی را برای شهروندان رقم بزند، بدون شک مردم از آن شکواییه خواهند کرد. مسالهی پر کردن چاههای عمیق و مقابله کردن با کشاورزانی که چاههای عمیق حفر کردهاند تا گذران زندگی داشته باشند، از این دست است.
در کشورهای اروپایی و آمریکایی، دولتها و شهرداریها در قبال فعالیتی که برای مردم انجام میدهند مالیات اخذ میکنند. این مالیات به هیچ وجه قابل مقایسه با مالیات اخذ شده در ایران نیست. اما با این وصف مردم با پرداخت همین مقدار مالیات هم مخالفت میکنند؛ آنها حاضر به پرداخت مالیات به دولت نیستند. فرار مالیاتی اکنون از بزرگترین مشکلات اقتصادی کشور محسوب میشود.
وقتی مالیات و عوارض پرداختی مردم به شهرداری صرف هزینههایی غیر از هزینه شهری شود مشخصا چشم و دل مردم مکدر میگردد. لذا شهرداری و دولت نمیتوانند روی دریافت عوارض و مالیات از مردم، در جهت زیباسازی شهر، حساب ویژه باز کند. از طرفی مردم هم به این جریان خوشبین نیستند. لذا بدبینی موجود عاملی شده که تاثیر نهاییاش را باید در چهره خراش خورده شهر دنبال کرد.
عدم رعایت اصول شهرنشینی در حقیقت هزینه سطح نگهداشت شهر را افزایش داده است. در کشورهای پیشرفته، به جای پل عابر، این خطوط سفید وسط خیابان هستند که نقش ایفا میکنند. رانندگان ضمن دیدن این خطوط از سرعت خود تا اندازه کافی میکاهند. اما در ایران، یک راننده شهری برای اینکه معطل عبور یک عابر نشود، هنگام رسیدن به خط عابر، گاز را محکمتر فشار میدهد تا زودتر از عابر عبور کند. همین کنش ناشیانه منجر شده که در وسط خیابان شاهد چندین تن آهن با نام "پل عابر پیاده" باشیم که به جهت زلزلهخیز بودن ایران، این پلها خطر بالقوه محسوب میشوند. رعایت اصول شهرنشینی به آسانی میتواند هزینههای سطح نگهداشت شهرها را کاهش بدهد.
وقتی مردم ما حاضر نیستند در جهت حفظ اصول شهرنشینی دست به اقداماتی بزنند، مشخصا برای جبران این کاستی، باید اسکناس بیشتری هزینه کرد. از طرفی برای حفظ هزینههای پیشین، شهرداری مجبور است که باز هم هزینه کند. به عنوان مثال نصب پل عابر، راهاندازی پله برقی را طلب میکند. راهاندازی پله برقی به نوبه خود منجر به افزایش مصرف برق خواهد شد. حال هزینه تعمیرات را هم به آن اضافه کنیم. اینگونه هزینه شهر در ایران افزایش مییابد.
چنین روالی ادامه پیدا میکند تا زمانیکه دیگر شهرداری توان حفظ سطح نگهداشت را نخواهد داشت. مردم نیز از خود، آداب و فرهنگ و حفظ قوانین را بروز نمیدهند. بدینصورت باید منتظر چهرهای نابود شده از شهر باشیم. چهرهای شلوغ، داغ و بدبو... این رخداد هر لحظه در حال فوران بیشتر است. اما چه زمانی به انفجار میرسد مشخص نیست. بدین ترتیب یک خطر بالقوه همیشگی آرامش شهری در ایران را تهدید میکند. این در حالی است که به دلیل رعایت اصول شهرنشینی از سوی شهرنشینان غرب و همچنین شفاف بودن حسابهای شهرداری و دولتها، این خطر بالقوه در کمین آنها نیست.