متاسفانه وقتی یک کار تلویزیونی به شما پیشنهاد میشود، بعضی وقتها متنهای جذابی به شما میدهند ولی وقتی میروی جلو و صحبت میکنی، این قدر جذابیتهای مختلف از آن کاسته میشود و این قدر در کار و اجرای آن و بعد آن چه نمایش داده میشود، دست برده میشود که آن چیزی که شما میخوانید، خدا میداند که چند درصدش بتواند به مرحله آخر برسد. مانند آنچه تماشاگر طی این سالها از تلویزیون دیده که پایانهایش را عوض کردهاند و این، تماشاگری را که مدتها آن سریال را دنبال کرده، عصبانی میکند.
به گزارش ایسنا، روزنامه آرمان نوشت: «ماهایا پطروسیان» را اهالی سینما از سال ۶۹ و با بازی در درام خیرهکننده «پرده آخر» به یاد دارند؛ ستارهای که در آن سال متولد شد، خیلی زود کارنامه خود را از اسامی کارگردانان سرشناس سنگین دید. کمکم با کمدی به چهرهای شناختهشده میان مردم تبدیل شد و حالا دیگر کمتر دوستدار سینمایی است که «ماهایا پطروسیان» را به عنوان چهره کمحاشیه تمام این سالها به خاطر نداشته باشد. بازیگری که این روزها کمدی فانتزی «لسآنجلس - تهران» را روی پرده دارد، در دور جدید فعالیتهایش، بسیار گزیدهکارتر شده. سال گذشته فیلم ضد قصه «خفهگی» (فریدون جیرانی) را روی پرده داشت و امسال هم فانتزی «تینا پاکروان» را. چندان اهل گفتوگو نیست. یک سالی میشود که با هیچ رسانهای سخن نگفته اما دعوت «آرمان» را پذیرفت و با خوشرویی به سوالاتمان پاسخ داد.
در ادامه گفتوگوی «آرمان» با این ستاره سینما را از نظر میگذرانید.
شما بازیگری هستید که با درام قدرتمند «پرده آخر» (واروژ کریممسیحی) به شهرت رسیدید اما در ادامه، توجه ویژهای به کمدی نشان دادید. قطعا فروش بالای فیلمی مانند «کمکم کن» (رسول ملاقلیپور) و بعدها «عروس خوشقدم» (کاظم راستگفتار) و... نقش تعیینکنندهای در ادامه این مسیر داشت. از روی اتفاق و فروشهای خوب این آثار به تداوم بازی در آثار کمیک اندیشیدید یا کمدی، علاقه شخصی شما بوده؟
البته اولین فیلم کمدی من «دیگه چه خبر؟» بود که من با آن فیلم بین مردم شناخته شدم. «پرده آخر» در سال ۶۹، بین سینماگران و دوستداران سینما مطرح شد و جوایز معتبری هم برد. سال ۷۰ با خانم «تهمینه میلانی»، فیلم «دیگه چه خبر؟» را کار کردم که این فیلم، اولین رل کمدی برای یک بازیگر زن در سینمای ایران محسوب میشد. یعنی چه در سینمای قبل از انقلاب و چه پس از آن، عموما رلهای طنزی که برای کاراکترهای خانم در نظر گرفته میشد، رلهای اصلی نبود. آن اثر هم خیلی مورد توجه قرار گرفت و پرفروشترین فیلم سال شد. بنابراین من از ابتدا، کارم با طنز بود. بعد از آن، «هنرپیشه» را در سال ۷۱ با خانم معتمدآریا و آقای عبدی کار کردم که آن هم کاری کمدی بود. البته در سالهای قبلتر از آن، در دانشگاه تهران، «خواستگاری» آنتوان چخوف را به عنوان اولین کار نمایشیام، اجرا کرده بودم که کاری کمدی بود. بنابراین من شروع کارم با سینمای کمدی بود.
و شاید به دلیل این موفقیتها در نخستین کارهایتان بود که ژانر غالب کارنامه شما در دهه ۸۰ کمدی بود.
بله، در دهه ۸۰ من کار کمدی بیشتری داشتم چون اصولا کمدی، بیشتر ساخته میشد. در واقع چیزی که من در دهه ۸۰ کار کردم، یکدهم پیشنهادهایی که داشتم هم نبود یعنی به خیلی از آن پیشنهادهای کمدی نه گفتم یا خیلیها را اصلا نرفتم چون یا نقش را دوست نداشتم یا قصه را یا احساس کردم آن رل، تکراری از نقشهایی است که قبلا کار کردم. سعی کردم این تفاوت را بین کارهای کمدیام هم قائل باشم.
یعنی همین شبیهشدنها یا کلیشهای که در کمدی بود، سبب شد تا شما در دهه ۹۰، کمکار و گزیدهکار شوید؟
من در دهه ۹۰، کلا از کارکردن فاصله گرفتم. بحث اینکه کمدی کلیشهای شده یا نه، کمی گسترده است چون فیلمهای اجتماعی و درام ما هم خیلیهایشان کلیشهای محسوب میشوند چون وقتی فیلمی خیلی سروصدا میکند، از روی آن، نمونههایی ساخته میشود و به همین دلیل، آثار در دام کلیشه میافتند. مثلا وقتی آقای فرهادی، «جدایی نادر از سیمین» را ساختند که بسیار مورد توجه قرار گرفت بعدها این نوع فیلمسازی، خیلی تکرار شد. این که من کار نکردم بیشتر به این علت بود که نقشهایی که پیشنهاد میشد را خیلی دوست نداشتم چون تکرار پیشنهادهایی که علاقهمند نبودم در آنها حضور داشته باشم برایم کمی خستهکننده شده بود. البته این را هم باید اضافه کنم که در سالهای اخیر، سینما، تئاتر و شبکه خانگی، خیلی به شکل گروهی و دوستی به جلو پیش میرود یعنی گروهی که با هم نزدیک هستند معمولا در چندین اثر، با هم کار میکنند و این روند در دهههای ۷۰ و ۸۰ یا اصلا وجود نداشت یا خیلی کمرنگ بود که البته در دهه ۹۰ بسیار بیشتر شد.
بنابراین پذیرفتن نقشهایی که در فیلم فرمالیستی «خفهگی» یا فانتزی «لسآنجلس-تهران» طی دو سال اخیر بر عهده گرفتید، میتواند نوید حضور شما در این اشل متفاوت از کار را بدهد که تفاوتهای بسیاری هم با کارهای قبلی شما دارند.
من در انتخابهایم چندان این پارامتر را مد نظر قرار نمیدهم که حتما بخواهم فیلم غیر عادی کار کنم یا یک چارتی برای خودم داشته باشم که بر اساس این چارت، این نوع فیلمها را کار کنم و آن نوع فیلمها را کار نکنم. بر اساس پیشنهادهایی که به من میشود و این که آن پیشنهاد، چند درصد از خواستههای من که دوست دارم خودم را در نقشهای متفاوتی محک بزنم، پوشش میدهد، اقدام به پذیرش یا عدم پذیرش نقشی میکنم حالا این درصدها ممکن است در فیلمهایی از جنس ملودرام، کمدی، ساختارشکن و... باشد. این برایم بیشتر مهم است و البته قصه و عوامل هم برایم مهم هستند.
خیلی جالب است که طی حدودا سه دهه که در سینمای حرفهای حضور دارید، پس از همکاری با خانم میلانی در سال ۷۰، حالا در سال ۹۶ برای دومینبار با یک کارگردان خانم (تینا پاکروان) همکاری کردید.
پیش نیامد. البته قبلا صحبتهایی با چند کارگردان خانم برای همکاری شد که یا به سرانجام نرسید یا نقشهایی بوده که من دوست نداشتم. البته با خود خانم میلانی هم قرار بود که تجربه دیگری داشته باشیم که یا همان کارها انجام نشد یا ایشان تصمیم گرفتند فیلم دیگری را کار کنند؛ در واقع اتفاقی بوده.
شما در حال حاضر کمدی «لسآنجلس - تهران» را روی پرده دارید. اثری که به رغم این که پرفروشترین فیلم این روزهای کشور است اما انتقادهایی هم به خود دیده است؛ تا جایی که «پرویز پرستویی» و «مهناز افشار» واکنشهای صریحی نسبت به این انتقادات داشتند. این انتقادها در نگاه اول میتواند این گونه تحلیل شود که مردمی که به دیدن کمدیهای معمول از جنس سینمای بدنه عادت کردهاند، حالا نتوانستهاند با این کمدی فانتزی ارتباط بگیرند. نظر شما نسبت به این هجمه انتقادات عجیب چیست؟
من معتقدم وقتی فیلمی ساخته میشود، بهتر است مسیر خودش را طی کند و نباید زیاد توضیح داده شود. البته کارگردان باید در مورد کارش صحبت کند اما بقیه عوامل تا حد ممکن باید بگذارند فیلم مسیر طبیعی خودش را طی کند. نباید این طور باشد که افراد، خود را به فیلم سنجاق کرده و مدام توضیح بدهند. باید دید که کلا فیلم چه مسیری را طی میکند و چه اتفاقی برای آن میافتد. طی یک روز و دو روز و یک هفته و دو هفته هم نمیشود نتیجهگیری کرد. یک فیلم یا اثر هنری وقتی ساخته میشود دیگر باید بسپارند به این که آن را تبلیغ کنند و بگذارند مسیرش را طی کند تا اکران شود، وقتی تمام شد و بعد به نمایش خانگی رسید و در طول زمان، که تمام اینها بعدا میتواند به ما جواب بیشتری بدهد. به عنوان مثال «پرده آخر» در زمان خودش خیلی بین تماشاگران جدی سینما، منتقدان و دستاندرکاران سینما دیده شد ولی در گیشه فروش متوسطی داشت اما در طول زمان همچنان دیده میشود هر چند نمیتوان گفت جزو فیلمهایی است که بیشتر مردم، آن را دیدهاند. ولی فیلمی مثل «عروس خوشقدم» در آن زمانی که اکران شد، خیلی مورد انتقاد قرار گرفت؛ من یادم میآید نشریهای نبود که از این فیلم انتقاد نکند ولی الان ۱۶سال از آن فیلم میگذرد و من میبینم که با این که دومین فیلم پرفروش آن سال بود، همچنان مردم دوستش دارند و خیلیها بارها آن را دیدهاند. یعنی به مرور زمان، این فیلم در فضای کمدی و فانتزی مانده. به همین خاطر فکر میکنم فیلم باید روند خودش را طی کند. هر چند فضای مجازی خیلی نمیتواند به ما پاسخ درستی بدهد چون آدم نمیداند با چه کسانی در آن طرف ماجرا روبهروست. مثلا طرفداران یک بازیگر خیلی حمایت میکنند از فیلمی که چندان قابلیت دفاع نداشته باشد و بر عکس، کسانی که از فلان بازیگر و کارگردان خوششان نمیآید ممکن است خیلی فیلم را بکوبند. بنابراین این نظرات خیلی ملاک نیست. البته این میزان انتقاد، یک مقدار به نظرم عجیب آمد. با توجه به نوع کاری که ما کردیم و زحمتی که در کار کشیده شد و عوامل حرفهای که در کار بود، بازخوردها، کمی تند و عجیب بود که این را واقعا نمیدانم به چه دلیل است.
و تقریبا در تمام سکانسهایی که شما در «لسآنجلس - تهران» حضور داشتید، با «پرویز پرستویی» همبازی بودید.
بله، اصلا یکی از علل مهمی که سبب شد حضور در این کار را بپذیرم، جدا از این که خانم پاکروان را میشناختم و فیلمهای قبلی ایشان را دیده بودم و این که چقدر در کارشان موفق بودند و قصهای که حالا به من دادند، تازه، جذاب و متفاوت بود، ولی حضور آقای پرستویی در پروژه قطعی بود و این، یکی از دلایل اصلی من برای کار کردن بود. من با ایشان یک تئاتر در دهه ۷۰ کار کرده بودم به نام «عشقآباد» که کار موفقی بود اما ما در سینما کار مشترکی نداشتیم و این فرصت خیلی خوبی بود و صحنههای من هم تماما صحنههایی بود که با ایشان بازی داشتیم و میتوانستیم صحنههای متفاوتی را رقم بزنیم و فکر میکنم برای هر بازیگری جالب باشد که با آقای پرستویی کار کند.
البته طی این سالها انتقاداتی هم به بازی آقای پرستویی میشود مثل آن چه در یکی از قسمتهای سری آخر برنامه «هفت» رخ داد و بازی این سالهای ایشان را تکراری، تلخ و شبیه به هم عنوان کردند. به عنوان بازیگری که در یک کار، به صورت کامل مقابل ایشان بازی کردید، از شما میپرسم که آیا این کلمات میتواند مناسب سبک بازی این سالهای آقای پرستویی باشد؟
ببینید، این حرفها با این کلماتی که در آن به کار برده میشود، چندان مستند نیست. البته من نباید راجع آقای پرستویی نظر بدهم اما به عنوان یک همکار که دارد راجع یک هنرمند درجهیک نظر میدهد، میگویم. ایشان الان نزدیک به ۴۰ سال است در سینما کار میکنند و خیلی بیشتر از آن در تئاتر فعالیت داشتهاند. کارنامه یک بازیگر را یک نقش و دو نقش تعیین نمیکند، بلکه روند کلی کارهایش تعیین میکند و این که چقدر توانسته نقشهای متفاوت و کارهای متفاوتی را در کارنامهاش ارائه دهد. از این جهت که آقای پرستویی از آن دسته بازیگرانی هستند که هم درام را بازی میکند و هم کمدی را و در هر دوی اینها، بازیگر درجهیکی است، جای هیچشکی نیست چون هر بازیگری نمیتواند هم در درام موفق باشد و هم در کمدی و این روند، هم به چشم مردم آمده و هم به چشم منتقدان و در عین حال، کارنامهای پر از اتفاقات و فیلمهای درجهیک هم داشته باشد. حالا این معنیاش این نیست که ایشان هر چه کار کنند، باید تماما بینقص باشد یا هر فیلمی نسبت به فیلم قبلیاش بهتر باشد. چنین چیزی اصلا امکان ندارد. این طوری که همه به سقف هنر میرسند و اصلا جایی برای پیشرفت نمیماند. روند کارهای هنری، بر مبنای فراز و نشیب است و خط مستقیمی نیست. یک بازیگر ممکن است مدتها در بهترین شرایط خودش باشد و مدتی هم نباشد. ممکن است مدتی خودش در شرایط خوبی باشد اما اتفاقاتی که میافتد و فیلمهایی که کار میکند، آثار مطلوبی نباشد. من فکر میکنم تا زمانی که هنرمندی در قید حیات است و دارد کار میکند، هیچوقت پروندهاش بسته نمیشود مگر این که دیگر خداحافظی کند. بعد میشود راجع به کلیت شرایطش اظهار نظر کرد. بزرگترین بازیگران دنیا نظیر «آلپاچینو» و «رابرت دنیرو» که همه، این دو را به عنوان غولهای سینمایی قبول دارند، میبینیم که این فراز و نشیبها را در کارنامهشان دارند و سینما همین است. توقع غیر از این، نشانه آن است که ما سینما را خیلی نمیشناسیم. در سینمای ایران حدود صد و خردهای فیلم در طول یک سال ساخته میشود که از این تعداد، شاید به اندازه انگشتان یک دست، در حد دو یا سه فیلم در سال، فیلمهایی باشند که هم خوشساخت باشند، هم خوب و تازه باشند، هم خوب اکران شوند و پخش خوب داشته باشند و هم مخاطب زیادی از آنها استقبال کنند. این اتفاق برای دو، سه فیلم میافتد بنابراین بالغ بر نود و خردهای درصد از آثار ساختهشده یک سال ما، اصلا نمیتوانند این روند را طی کنند. به همین دلیل تعداد زیادی از فیلمهای ما آثار متوسط، آثار پایینتر از متوسط یا آثار کمدیدهشدهای هستند. این روند کلی سالانه سینمای ماست. به همین دلیل امکان این که هر بازیگری در آن دو، سه فیلم موفق، حتما حضور داشته باشد خیلی کم است ولی سینما یک جریان است و این جریان باید ادامه پیدا کند.
شما به عنوان بازیگری که شاخههای مختلف کمدی را در کارنامه دارید و جز «لسآنجلس - تهران» در کمدیهای فانتزی دیگری هم بازی کردید، به ما بگویید که این فیلم چه جایگاهی در کارنامه کاریتان دارد؟
این را زمان مشخص میکند اما من نقش خودم را در این فیلم دوست داشتم چون نقش تازهای در کارنامهام بود. کارکردن با آقای پرستویی را دوست دارم. البته هنوز فیلم را ندیدهام و راجع به کلیت فیلم نظر نمیدهم و فکر میکنم دیگران باید نظر بدهند. ما کارمان را انجام دادیم و حالا موقع آن است که دیگران نظر بدهند. البته نظر بدهند، نه این که در یک کلمه بگویند خوب بود یا افتضاح بود. من با این صفات تفضیلی بهترین و بدترین، مشکل دارم. اینها خیلی در نظرات ما استفاده میشود، خیلی قاطع راجع به چیزی نظر میدهیم در حالی که همهچیز نسبی است. باید با توجه به شرایط دید، آن چیزی که موجود بوده و آنچه شده.
آقای پرستویی محور قصه فیلم است و به همین دلیل خیلیها فیلم را با «مارمولک» مقایسه میکنند. اگر بخواهیم این صفات تفضیلی را به کار ببریم، باید بگوییم «مارمولک» یکی از بهترین فیلمهای کمدی سینمای ایران است و یکی از موفقترین آنها و الان میخواهند که این فیلم یا این نقش آقای پرستویی را با آن فیلم مقایسه کنند؛ در حالی که اولا اصلا در نظر نمیگیرند که «مارمولک» همان زمانی که ساخته شد، توقیف شد و تنها دو یا سه هفته از آغاز اکرانش، از پرده برداشته شد و مردم بعدا، نسخه قاچاق فیلم را دیدند و در حال حاضر هم اصلا مارمولکی ممکن نیست ساخته شود. پس اصلا این مقایسه، معالفارق است و دوم این که شما بهترین کار یک هنرمند را دائما بخواهی مقایسه کنی و نگذاری که آن هنرمند حالا پس از چندین سال بخواهد تغییر ژانر دهد، کار درستی نیست چون وی دچار شک و تردید میشود و میترسد که اصلا کمدی کار کند. این به نظر من غلط است. فکر میکنم مردم این آزادی و حق را دارند که از کاری که میبینند، انتقاد کنند. یعنی ما اثری را تولید کردهایم، با زحمت، با عواملی حرفهای کار کردهایم در نتیجه تلاش گروه بر این بود که فیلم خوشساخت و جذابی برای مردم ساخته شود و المانهای زیباشناسانه هم در آن به کار رود ولی سبک کمدی کمی متفاوت بوده و فانتزی است. این که موفق بوده یا نه را مردم و منتقدان باید بگویند ولی به جرات باید بگویم که گروه فیلم، تمام تلاششان را کردهاند حالا هر کاری برای هنرمند، یک نوع تجربه است؛ میتواند موفق یا ناموفق باشد. او از همه اینها برای کار بعدی خود درس میگیرد. هر هنرمندی دلش میخواهد که آخرین کارش، بهترین و زیباترین کارش باشد اما این اتفاق یک درصد هم نمیافتد. یکدرصد ممکن است که آقای فرهادی، یک «جدایی نادر از سیمین» یا «درباره الی» میسازد ولی ما میبینیم که کار بعدیاش ممکن است آن توقع را حاصل نکند. بعد ممکن است بیست سال بعد کار بعدیشان، بهترین باشد. همین است که در کار هنر جذاب است و شما مدام در حال محکزدن خودتان هستید و هیچوقت به نقطه پایان نمیرسید.
به تلویزیون برسیم و این که شما در نیمه دوم دهه ۷۰، در تنها کار تلویزیونیتان (گلمنگلی) حضور یافتید که آن سریال در همان زمان ساخت، توقیف و بعدها به شکلی نمایش داده شد. از آن زمان تا امروز، شما هیچگاه در رسانه ملی حضور نداشتید. این عدم حضور شما در کارهای تلویزیونی میتواند ناشی از انتقاد شما به این موضوع باشد یا ریشه دیگری دارد؟
من آن سال به زحمت سر آن کار رفتم چون اصلا دوست نداشتم در تلویزیون فعالیت داشته باشم. برای آن کار خیلی به من اصرار شد. من بارها از آنها پرسیدم که سریال «گلمنگلی» که برای شبکه۵ ساخته میشد، مشکلی در پخش نخواهد داشت که گفتند نه و این سریال ۱۳ قسمت خواهد داشت و شما در هر قسمت، یک نقش متفاوت را ارائه میدهید که البته تا آن زمان در تلویزیون، چنین کاری تولید نشده بود که یک زن، نقش اصلی کار کمدی داشته و در ۱۳ نقش مختلف حضور داشته باشد.۶، ۷ قسمت ضبط شد و بعد گفتند کار را متوقف کنید. بعدها هم اثر، چند سال پس از ساخت و بهصورت خیلی تکهپاره پخش شد. به این صورت که یک قسمتی که با آقای عبدی بازی داشتم بهصورت نیمهکامل نشان دادند و قسمتهای ۴۵دقیقهای بعدی، بهصورت ۳۰دقیقهای پخش شد که باز همان چند قسمت ضبطشده را هم کامل نشان ندادند. من چون چندین ماه سر ضبط این سریال بودم، یک پیشنهاد خوب سینمایی را به خاطر آن رد کردم چون مشغول کار بودم و این خیلی برایم گران تمام شد که من این اعتماد را کردم و آمدم و حالا یک فیلم خوب را هم از دست داده بودم. چون اولویت برای من سینما بود و در این میان، نتیجهای نگرفتم. از آن موقع به بعد، همواره پیشنهادهایی از تلویزیون به من ارائه میشد که چندان دندانگیر نبود و این که متاسفانه وقتی یک کار تلویزیونی به شما پیشنهاد میشود، بعضی وقتها متنهای جذابی به شما میدهند ولی وقتی میروی جلو و صحبت میکنی، این قدر جذابیتهای مختلف از آن کاسته میشود و این قدر در کار و اجرای آن و بعد آن چه نمایش داده میشود، دست برده میشود که آن چیزی که شما میخوانید، خدا میداند که چند درصدش بتواند به مرحله آخر برسد. مانند آنچه تماشاگر طی این سالها از تلویزیون دیده که پایانهایش را عوض کردهاند و این، تماشاگری را که مدتها آن سریال را دنبال کرده، عصبانی میکند. این نوع کارکردن ریسک بالایی دارد چون باید ماهها وقت بگذاری و در نهایت پایانش آن چیزی نیست که به شما گفته بودند، یا نقشی که بازی کردی، آن چیزی که نمایش میدهند، نیست و همه اینها باعث میشود که شما خیلی احتیاط کرده و دوری کنید. سیاستهای تلویزیون سبب شده که کار به اینجا برسد. اعتراض به این است که من نمیخواهم در چنین سریالی کار کنم که در نهایت جوری پخش شود که مطلوب هیچکس نیست و جوری پخش شود که آن چیزی که من خواندم و قرار بوده باشد، آن نشود.
شما چند فیلمنامه کوتاه و بلند دارید و البته تجربه تهیهکنندگی و کارگردانی فیلم کوتاه «یک روز قشنگ برفی». خیلیها تصور میکردند این دوری شما از بازیگری در دهه ۹۰، میتواند به منزله علاقهمندی شما به ساخت فیلمهای بلند باشد. این تعبیر تا چه اندازه درست است؟
من یک فیلم کوتاه کار کردم که فیلمنامهاش را نوشته بودم و کار تهیهاش را هم بهصورت مشترک با مرکز سینمای مستند تجربی انجام دادم و کارگردانیاش هم بهصورت مشترک با آقای تودهروستا بود. فیلم هم در جشنوارههای داخلی و هم در جشنوارههای خارجی دیده شد و جوایزی هم گرفت. قصد من هیچوقت کارگردانی فیلمهای بلند نبود. یعنی من توان و جان آن که در سینمای حرفهای ایران به عنوان کارگردان یا تهیهکننده کار کنم را ندارم چون کار کردن در شرایط این سینما، مناسباتش، مسائل اقتصادیاش، سیاسیاش، سر و کلهزدن با منابع مختلف برای به دستآوردن سرمایه و بعد آن چیزی که بخواهی نشود، به قدری سخت و طاقتفرساست که من نمیتوانم. برای همین کارگردانی و تهیه فیلم کوتاه و کلا پروسه یکسالهای که من درگیر آن کار بودم، به قدری سخت گذشت که این کار سیدقیقهای، فشار سنگینی بود و به همین خاطر ادامه ندادم. دلیل این که من یک فیلم کوتاه ساختم بیشتر به این جهت بود که بازیگر آنچ ه را که بازی میکند، ممکن است بخشهایی از آن را از وجودش گرفته باشد، بخشهایی از آن، چیزی است که آموختنی است و بخش دیگرش هم چیزهایی است که میبیند و همه اینها دست به دست هم میدهد تا شما نقشی را بسازی ولی فیلم همواره متعلق به کارگردان است و نمیشود گفت شما با آن نقشتان، خود واقعیتان را نشان دادهاید؛ نه، به خاطر این که خود واقعیتان اینطوری رفتار نمیکند و اینکه تفکر، تفکر شما نیست. نه فیلمنامه متعلق به شماست و نه کارگردانی. در واقع شما دید کس دیگری را پیاده میکنید. هدف من از فیلم کوتاه این بود آنهایی که دغدغه خودم است و دید زیباشناسی به زعم خودم دارند که آن هم سلیقه من است را میتوانم آنجا پیاده کنم. یعنی این اتفاق در فیلم کوتاه میتواند بیفتد که من به خودم نزدیکتر شوم. در فیلم بلند، مسائل اقتصادی و اینکه شما باید فیلم را اکران کنید خیلی مانع میشود تا شما نتوانید فیلم خوتان را بسازید. من یکی، دوتا قصه فیلم کوتاه نوشتم. برای فیلم بلند هم همینطور. حتی فیملنامه «شعبدهباز» که کار خاصی است را چند نفر در دهه ۸۰ میخواستند کار کنند ولی نشد؛ میترسیدند با توجه به نوع فضایی که سینمای ایران دارد شاید مثلا استقبال آنچنانی از آن نشود و به فروش مطلوبی نرسد کمااینکه فیلم کمخرج و کار سادهای هم نبود.
شما بازیگری هستید که چندان فعالیتهای اجتماعی ندارید. در شبکههای مجازی هم ترجیح میدهید آرام و با چراغ خاموش حضور داشته باشید و مثل بازیگران دیگری که مردم را به حضور در کمپینهای مختلف تشویق میکنند، چندان علاقهای به این قبیل کارها از خود نشان ندادهاید. نسبت به تحقق اهداف این کمپینها تردید دارید یا خطمشی دیگری در این عدم فعالیت مدنظرتان است؟
در ایران هیچ آدمی نیست که سیاسی نباشد. وضعیت جامعه ما سیاستزده است و هنرمندان هم مستقیما با سیاست سر و کار دارند چون سیاست روی یکی از اولین چیزهایی که تاثیر میگذارد، کار فرهنگی است. اتفاقاتی که در جامعه برای مردم میافتد، مستقیما بر هنرمندان تاثیر میگذارد چون هم خودشان جزو مردم هستند و هم نسبت به اتفاقات پیرامون خودشان و اتفاقاتی که برای مردم و کشورشان میافتد، حساس هستند. یک نفر واقعا دوست دارد که فعال اجتماعی یا سیاسی باشد. این یک تصمیم آزادانه است. کسی هم که علاقهمند نیست یا تا حدودی علاقهمندی نشان میدهد، او هم یک انتخاب شخصی دارد که نمیشود او را وادار کرد. یکی از عیبهای فضای مجازی آن است که مخاطب، شما را به سمت کاری هل میدهد که بیشتر مورد توجه خودش است تا شما و به همین دلیل ممکن است کاری را انجام دهید که شاید به آن اعتقاد صددرصد یا تمایل نداشته باشید. شما را همیشه وادار به موضعگیری میکنند درحالی که شبکههای مجازی مانند اینستاگرام برای این به وجود آمده که افراد، بیشتر خود واقعیشان باشند تا اینکه در آنجا هم به آنها سفارشی داده شود که این سفارش، چه از طرف دولت باشد و چه از طرف مردم، فرقی نمیکند، باز هم سفارش است. نظر من این است که هنرمند، آنچه واقعا دغدغه خودش است را باید بیشتر مطرح کند، اگر کاری را انجام میدهد به دیگران هم بگوید انجام دهید وگرنه شبیه به موجی است که دارد حرکت میکند؛ تاثیرگذاری ندارد و وقتی مردم عکس آن کار را در وی ببینند محکوم به ریاکاری میشود که چرا خودت چنین حرفی را زدی و انجام ندادی؟ به همین خاطر من سعی میکنم که واقعا وقتی چیزی خیلی دغدغهام شود یا مساله روز برای همه باشد، آن را مطرح کنم.
اما شما در قبال بسیاری از مسائل روز ترجیح دادید سکوت کنید. مثلا یادم نمیآید در زمانی که موجی از حمایت هنرمندان برای انتخاب آقای روحانی طی دو دوره انتخابات به راه افتاد، شما از ایشان یا فرد دیگری حمایت کرده باشید.
من از زمان رئیس دولت اصلاحات به بعد، دیگر اسم کاندیدایی را مطرح نکردم. در زمان انتخابات، خیلیها حمایت خود از آقای روحانی را اعلام کردند اما باز من اعلام نکردم. فکر میکنم دیگر مردم باید خودشان انتخاب کنند ولی باز هم تاکید میکنم اگر هنرمندی میخواهد فعال سیاسی یا اجتماعی باشد، به نظر من آزاد است. میبینید که در فضای مجازی این طور باب شده که چرا سلبریتیها در فلان مساله دخالت میکنند. این حرفهای مضحک یعنی چه؟ در همه جای دنیا هنرمندان در همهچیز اظهار نظر میکنند و خیلیها هم نمیکنند. هر کسی مشی خودش را دارد. هر کسی تصمیم خودش را میگیرد که به عنوان یک شهروند و انسان روی کره زمین، چه خطی را داشته باشد. بعضیها هم دلشان میخواهد در محیط خلوتتر و درونیتر خودشان زندگی کنند. اصلا این معنیاش آن نیست که هنرمند خیلی باید از نظر سیاسی اطلاعاتی داشته باشد یا علوم سیاسی و علوم بینالملل خوانده باشد. به عنوان یک شهروند، هنرمند و کسی که روزمره با مردم و مشکلات آنها در ارتباط است، حق اظهار نظر دارد. مردم مشکلاتشان را با هنرمندان در میان میگذارند و آنها با این قبیل مسائل به طور روزمره روبهرو هستند بنابراین اگر فردی میخواهد فعالیتی بکند کسی نمیتواند مانعش شود یا این که بگوید چرا اظهار نظر کردی یا چرا اظهار نظرت مخالف اظهار نظر من است. البته این بازیها پس از سالها خستهکننده میشود. اینکه وقتی آن موقعی که میخواهند رأی جمع کنند خیلی به هنرمندان احترام گذاشته میشود که بیایید و مردم را تشویق کنید تا فضای انتخابات را گرم کنند بعد که آن ایام میگذرد و انتقادات شروع میشود و هنرمندان هم نسبت به اوضاع اعتراضی دارند، آن موقع میگویند شما به چه علت در مسائل دخالت میکنید یا شما سلبریتیها، بیدرد هستید و از این نوع صحبتها. در حالی که هنرمندان از کار اصلیشان هم میافتند. مثلا شما اتفاقات چند وقت اخیر که برای آقای فرخنژاد به وقوع پیوست را ببینید. من فکر نمیکنم آدم در این شرایط و با این هجمهای که به او میشود، بتواند اصلا تمرکز داشته باشد که کار هنری انجام دهد. جوری در دام میافتد که نمیتواند هیچ حرکتی کند، اعصاب و تمرکزش بههم میریزد.
چند وقت پیش آقای شفیعیجم روی آنتن زنده تلویزیون، از حاشیهای گفت که در فضای مجازی برای ایشان و شما درست شده و گویا شما را بهعنوان همسر سابق ایشان معرفی کرده بودند که تمام مهریهاش را طلب کرده! این شایعه از کجا شکل گرفت؟
این شایعه قبلا نبود و از زمستان سال گذشته، من برای اولین بار، دیدم پستهایی گذاشته میشود که مربوط به زندگی گذشته آقای شفیعیجم بود و عکس من را هم میگذاشتند و این، مدام تکرار میشد. یعنی بدون اینکه اسم من را بگذارند، تنها به زندگی قبل آقای شفیعیجم اشاره میشد و عکس من را میگذاشتند. من چند بار به آن صفحات تذکر دادم که برخی از آنها، آن پستها را برداشتند اما دیدم که مردم زیر پستها کامنت میگذاشتند که مگر این دو با هم ازدواج کردهاند و مگر چنین اتفاقی افتاده؟ بعد دیدم که این شایعه دارد گسترده میشود و دارد جوری تداعی میشود که من همسر گذشته ایشان بودم و این در حالی بود که این صحبت در سالهای قبل نبود چه در زمانی که ایشان ازدواج کرده بودند و چه در زمان ازدواج سابق من. ناگهان من نمیدانم این از کجا پا گرفت و آغاز شد چون معمولا پشت این شایعات، شیطنتهایی وجود دارد. ناراحتکننده است چون چیزی که در زندگی شما نبوده، حالا مدام تکرار میشود. عدهای در صفحه شخصی من، پیام میگذاشتند که چرا شما مهریه سنگین گرفتهای و آقای شفیعیجم را بدبخت کردهای و به این ترتیب به من اعتراض میکردند. دیگر دیدم به جز این شایعه ازدواج، دارند به من تهمت مالی هم میزنند که به همین خاطر با خودشان هم صحبت کردم که گفتند من به این مسائل اهمیتی نمیدهم اما من گفتم که این مسائل، من را اذیت میکند که خوشبختانه ایشان در تلویزیون به این مورد اشاره کردند و همین که گفتند، خیلی موثر بود چون در واقع تمام شد.