او سپس از قصه ای می گوید که ۶ ماه است ورزش ایران را ملتهب کرده است:« سجادی به من نامه که باید این دو مربی کره ای را در اسرع وقت برکنار کنید. . من از او دلیل علمی و منطقی خواستم. گفتم اگر کارشناسی دارید بیاورید تا من را قانع کند. ولی در ازایش خودم را کنار گذاشتند. منی که ۳۰ سال است در ورزش تیر و کمان بودم. آقای آمدی می گویی جراحی کن بعد هم داری همه چیز را به هم می ریزی . این چه کاری است؟ این چه شیوه ای از جراحی است که اول رئیس بیمارستان را عوض کردی ، بعد رفتی پزشک را کنار گذاشتی آخر سر اگر مجبور نبودید که بیماران هم عوض کرده بودید. واقعا این کار کارشناسی است؟ تا کی باید یکی حرف یزند و باقی بگویند چشم؟»
صفایی ادامه می دهد:« او امنیت شغلی روسای فدراسیون ها را به خطر انداخته بود. یکی دیر گفت چشم ، فدراسیونش شد انجمن ، من و دنیامالی برکنار شدیم و باقی هم که نمی دانند چه کار باید بکنند. این کجایش ورزش و مدیریت علمی است؟ »
اما چرا کریم صفایی به دنبال گرفتن حقش از طریق مراجع بین المللی رفت؟ او در این باره می گوید:« ببینید باید به یک جایی برسیم که همه حقایق را به مردم بگوییم. ماشالله سطح آگاهی مردم از ورزش به قدری بالاست که خیلی راحت مسائل را درک می کنند. کریم صفایی قربانی بشود بهتر از این است که کل ورزش مملکت قربانی بشود و مدیران ضعیف توسعه پیدا کنند و رشد داشته باشند. وقتی سیستم ورزش کشور هر آدم ضعیفی را مدیر می کند تا گفت هر کاری را خواست بکند ، این رشد ورزش این نیست. ورزش به دست مدیرانی که فقط به خاطر میزشان تن به هر کاری می دهند، پیش نمی رود که بدتر نابود می شود. وقتی می بینی یکی آمده خانه ات را که به سختی ساختی گرفته و تازه برایت فریاد آی دزد ، آی دزد هم سر داده مجبوری بروی از کلانتری مامور بیاوری. زنگ اگر کسی مثل من در این شرایط زنگ زد به کلانتری دیگر از سر ناچاری است. من مجبورم از حقم استفاده کنم و دیدید که آخر قصه هم من بودم که حق ورزشکارانم را گرفتم. وقتی کریم صفایی می تواند با امضایش نمایندگان المپیک را مشخص کند ، نمی تواند از آن امضایش برای گرفتن حقش استفاده کند؟ چرا موضوع بزرگی مثل منشور المپیک که می گوید شخص ثالث( هر نهاد سیاسی یا غیر ورزشی حق اعمال فشار برای برکناری ورزشی ها را ندارد ، زیر پا گذاشته می شود تا امثال من ناچار به شکایت شویم؟ ما باید کاری کنیم ورزش پیشرفت کند. بالای ۶ یا ۷ رئیس فدراسیون با من تماس گرفتند و تشکر کردند که از این پس کسی به ما زور نمی گوید . در واقع مدیران را با اسم برکناری می ترساندند. چیزی می گفتند و ما دلیل فنی برای ردش می آوردیم اما برکنارمان می کردند.»
اما باور اینکه روزی یکی مثل کریم صفایی با سال ها حضور در جبهه و عضویت در انجمن اسلامی ورزش ایران ، ناچار به شکایت بین المللی علیه وزارت ورزش شود کمی سخت است؛ او در این باره می گوید:« اصلا این طوی نیست. من حقم را از کشورم و نهاد های نظارتی می گیرم ولی برای اینکه یک شوکی را به آقایان بدهم که آقایان در شیوه مدیریت ورزشی شان تجدید نظر کنند. همین طور برای خودشان راهکار می تراشند. یک شب می آیند می گویند برو نایب رئیس فوتبال شو ، شب بعدش گفتند تو فوتبال بازی کرده بودی ، بیا برو و پست نایب رئیسی دوم این فدراسیون و ریاست سازمان لیگ را بگیر و بعد هم که من پاسخم منفی می شود ، استعفا هم نمی دهم ، شروع می کنند به اتهام زنی. سرپرست شان را هر روز و هر ساعت به یکی از کانال های تلویزیون می فرستند تا هرچه به فکرش خطور می کند را درباره من بگوید و...بگذریم که اگر قرار به گفتن درباره خود او شود ، حرف کم نیست. از بندر عباس گرفته تا ... اما من ترجیح می دهم چیزی در این باره نگویم چون طرف حسابم وزارت ورزش است.»
صفایی درپایان درباره دو کماندار ایران که اولین ورزشکاران ایرانی المپیک هستند می گوید:«آنها جمعه ظهر باید تیر بیاندازند. وقتی تیم ملی آلمان در ارتفاعات اردو داشت و امریکا در لندن کمپ برگزار کرده بود ،این بچه ها تو راهروی ادارات دنبال حق شان بودند. بهترین زمان برای تمرین را با بیشترین استرس از دست دادند تا حق شان را بگیرند اما با این وجود قول می دهم این بچه ها با غیرت شان کاری می کنند که همه به آنها افتخار کنیم. این ها از نسل آرش هستند .»