البته پیش از این صحبتهای مبنی بر نامزدی وی برای ریاست بانک جهانی نیز به میان آمده بود. برآیند این مسائل نشان از آن دارد که بلر بار دیگر سودای بازگشت به صحنه سیاست را در سر دارد.
با وجود چند سال حاشیهنشینی بلر مطلبی که در ادامه میآید نگاهی دارد به یک دهه نخستوزیری تونی بلر، به این منظور که شاید بتواند نمایی از مختصات قدرت و سیاست را در اندیشه وی ترسیم نماید.
پذیرش کناره گیری
سال ۲۰۰۷ و پس از چند ماه کمکش و در ادامه تلاشها و درخواستهای مکرر حزب کارگر و مقامات انگلیس، تونی بلر نخست وزیر وقت این کشور، رسماً استعفای خود را از ریاست حزب و نخستوزیری بریتانیا اعلام کرد و این چنین پس از یک دهه بلر ۶۳ ساله از خانه شماره ۱۰ خیابان داونینگ استرینگ در کاخ باکینگهام خداحافظی کرد و زمام امور را به همکار دولت در سایه و وزیر اقتصاد و دارایی اش، گوردون براون ۵۷ ساله واگذار کرد.
کنار رفتن بلر در حالی بود که وی پیش از آن درخواستهای صورت گرفته ا زسوی براون و مخالفینش برای تعیین زمان استعفا از سمت نخست وزیری را رد و ادعا کرده بود: اعلام چنین تاریخی نه تنها دولت را فلج خواهد کرد که موقعیت حزب را در انتخابات پارلمانی به خطر خواهد انداخت.
بلر در پی انتخابات عمومی اعلام کرده بود که قصد دارد به هر ترتیب تا پایان دوره سوم نخست وزیری در سمت خود باقی بماند، اما شکست حزب کارگر در انتخابات محلی آسیب هایی را بر کابینه وی وارد ساخت. به طوری که بلر مجبور شد برای آرام کردن موج انتقادات به دولت تعدادی از وزراء را تغییر دهد و یا برکنار نماید.
پایان راه سوم
گوردون براون وزیر اقتصاد و دارایی و معاون تونی بلر در حزب کارگر سرانجام پس از چند ماه انتقاد فزآینده از عملکرد دولت بلر خصوصاً در زمینه بحران عراق رسماً نخست وزیر بریتانیا شد و این چنین دوران بیش از یک دهه رهبری بلر بر یکی از کانونهای قدرت اروپا و جهان که در سالهای پایانی دهه ۱۹۹۰ بر لندن سایه افکنده بود، به سر رسید.
تونی بلر در سالهای پایانی دهه ۱۹۹۰ نخستوزیر شد، یعنی حدود یک دهه بعد از پایان جنگ سرد. بلر در هنگامهای به هرم قدرت کارگرهای لندن نزدیک میشد که «جان اسمیت» رییس حزب کارگر در سال ۱۹۹۴ درگذشت و عملاً حزب در یک زنجیره مناقشات فکری و ساختاری گرفتار آمد. در این شرایط بود که بلر با همکاری گوردون براون، یکی دیگر از اعضای جوان دولت سایه در میان تمایلات راست و چپ آن زمان، راهکاری نو را عرضه کرد که به «راه سوم» موسوم شد و این چنین بلر به رهبری حزب انتخاب شد.
پایگاه فکری و استراتژیک راه سوم بلر موسوم به ترک گفتمان سوسیالیستی حزب کارگر و گرایش به بازار آزاد لیبرالیستی بود.
پس از به قدرت رسیدن بلر با وجود مخالفت جناح چپ قدرت، تونی بلر راهکار اقتصادی حزب کارگر را به سوی قبول اصل بازار آزاد هدایت کرد و آگاه از احساس ناامیدی و بیانگیزگی که سالها ماحصل ناکامی و شکستهای پی در پی انتخاباتی در حزب به وجود آورده بود، به راه بازار آزاد و کاهش تعرفهها رفت و همین پیگیری باعث تا حزب سرنوشت کارگرها و مردم را دوباره همسو کند و انتخابات بعدی را در سال ۱۹۹۹ ببرد.
هرچند بلر در دو سال اول نخست وزیریاش سیاستهای اقتصادی دولت قبلی حزب محافظهکار را ادامه داد و به همان راه قبول نقش مستمر و تعیین کننده دولت در هدایت و جهتدهی اقتصاد کلان رفت، اما شاید مهمترین تصمیم او که به انقلاب بانکی و اعتباری بریتانیا معروف شد و با استقبال بیسابقه صاحبان صنعت و سرمایه از یک دولت کارگری روبرو شد، مستقل کردن بانک مرکزی از راهکارها و تصمیم های دولت بود. درست از این زمان به بعد وی دست به یک زنجیره از ساختارشکنیهای اقتصادی و مالی در بدنه اقتصاد بریتانیا زد.
در همین راستا اصول سیاسی و اجتماعی بلر مانند افزایش بیسابقه بودجه آموزش و پژوهش و درمان رایگان ولی با وارد کردن بخش خصوصی در نقش شریک، اصلاح قانون اساسی در مجلس اعیان و دستگاه قضایی برای اولین بار در بریتانیا و تعیین حداقل دستمزد برای اتحادیههای کارگری سعی در همگونیهای اساسی نمود. در میان بحث برانگیزترین تصمیمات دولت بلر باید به پولی کردن تحصیلات دانشگاهی اشاره کرد، که با وجود وامهای دولتی درازمدت و بدون بهره و همراه با مزایای تحصیلی هنوز با اعتراضهای وسیع تشکلهای دانشجویی روبروست. البته همه اینها در کنار افزایش سهم سرانه پژوهش به همراه ارتقا کیفیت اموزش عالی تا حدودی مانع از به چشم آمدن این راهکار شده است.
بلر در عرصه سیاست داخلی به دست آوردهایی چند دست یافت که بدون تردید مهمترین موفقیت داخلی تونی بلر پایان دادن به بیش از ۳۰ سال جنگ قومی و مذهبی در ایرلند شمالی و مناقشه امنیتی فرساینده شاخه نظامی آن یعنی شین فن بود. تلاشی که همزمان با روی کار آمدن خود او یعنی ده سال پیش آغاز شد و در آخرین ماههای نخست وزیریاش با تشکیل دولتی محلی متشکل از دشمنان دیروز و دوستان امروز پشت میز مذاکره به ثمر رسید و به این ترتیب عملاً به مهمترین کارکرد این تشکیلات و شین فین شاخه نظامی آن پایان داده شد. پایانی که به قول خود بلر و در هنگام بازگشایی مجدد مجلس محلی در بلفاست آن را به ثمر رسیدن خواسته همیشگی اکثریت مردم ایرلند شمالی یعنی زندگی در صلح و برخورداری از امکانات زندگی راحت دانست.
پس از پیروزی در انتخابات پارلمانی سال ۱۹۹۸ بلر حزب کارگر را با نام احیا شده کارگر نوین، فکر آن را راه سوم و سیاست خارجی دولت را مبتنی بر اخلاق و احترام به حقوق بشر خواند. این راهبرد و جهتگیری سیاسی از سوی بلر در همان سال و در مجلس عوام اینگونه تعبیر شد: بریتانیا دیگر با حکومتهای مستبد و ناقض حقوق بشر دوستی نخواهد کرد و به آنها اسلحه نخواهد فروخت و مبادلات تجاری را کاهش خواهد داد؛ مسالهای که البته هیچگاه رنگ واقعیت به خود نگرفت.
رابین کوک اولین وزیر امور خارجه بلر این هدف را خیلی جدی گرفت و از حامیان ایده راه سوم نخست وزیر شد. این ایده بعدها از سوی کوک با حمایت از ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل و مداخله نظامی برای جلوگیری از نسلکشی در آفریقا و تبعیض نژادی در منطقه بالکان توسعه و گسترش داده شد. بلر حتی در یکی از سخنرانیهای آن سالها که پس از مداخله نیروهای ناتو در کوزوو برای بیرون راندن نیروهای صرب ایراد کرد، گفت: بیاعتنایی و انتظار گزینه عدم مداخله سبب میشد که آوارگان جنگ هیچ وقت به خانههایشان بازنگردند.
با وجود اتخاذ این راهبرد از سوی بلر در بحران کوزوو همه این اقدام را به حساب تونی بلر نگذاشتند و در مقایسه با نیروهای ائتلاف سهم کمتری را برای لندن قائل شدند. شاید همین امر باعث شد تا بلر برای سهیم شدن و مشارکت در بحرانهای امنیتی بینالمللی و ایفای نقشی پررنگتر در صفحه شطرنج معادلات جهانی نگاهش را متوجه آن سوی آتلانتیک کند.
همراهی با واشنگتن
به مانند کابینههای قبلی حزب کارگر و افزایش تصاعدی فساد در کانون های قدرت، دولت بلر هم از جنجال و گرفتاریهای سیاسی مصون نماند؛ از زندگی خصوصی وزیران گرفته که با چند استعفا همراه شد تا تحقیقات اسکاتلندیارد در مورد فساد مالی بلر و خانوادهاش و روابط مشکوک و شک برانگیز مقامهای امنیتی با جنایتکاران جنگی صرب و ایرلندی.
ولی مهمترین جنجال که تحت تحقیقات پلیس قرار گرفت ادعاهای مربوط به دریافت کمکهای مالی حزب کارگر از شماری از طرفداران دولت کارگری در زمان انتخابات محلی سال ۲۰۰۲ بود.
تونی بلر اگرچه اولین نخستوزیر در تاریخ سیاسی بریتانیا شد که پلیس طی تحقیقاتی درباره فساد مالی با او مصاحبه کرد و چندین بار در داونینگ استریت و در دفتر شماره ۲۰۷ نخستوزیری پذیرای اسکاتلندیارد بود، اما وی بارها تاکید کرده که اگر فسادی در کابینه نخست وزیری صورت گرفته باشد استعفا خواهد کرد؛ استعفایی که رنگ عینی به خود ندید و تحقیقاتی که طولانیتر از عمر نخست وزیری بلر شد، اجازه استعفا را به بلر نداد.
با این وجود دستاوردهای اقتصادی دولت تونی بلر در پایین نگاه داشتن همزمان نرخ تورم و بیکاری و حفظ نرخ رشد به همراه روانسازی اقتصادی و کاهش نرخ بهره آنقدر تاثیرگذار بود که حتی مخالفت اکثریت مردم با حضور نظامی در عراق و حاشیهسازی مداوم پیرامون کابینه بلر مانع از آن نشد که وی در سومین انتخابات پی در پی رقیبانش را شکست دهد.
بسياري تا قبل از نوامبر ۲۰۰۰ بلر را شبیه بیل کلینتون توصیف میکردند و همیشه بر سخنان پرشور و احساس او که در لحظات حساس برگ برنده او بودند، تاکید میکردند و معتقد بودند مشی دیپلماسیطلبی بر یک جانبهگرایی او برتری دارد، اما پس از این زمان و سیطره بوش بر کاخ سفید به طور محسوسی راه و فکر و حتی ادبیات سیاسی بلر به همتای امریکاییاش نزدیک شد.
هنوز ۳ سال از پایان مداخله نظامی در کوزوو نگذشته بود که حوادث ۱۱ سپتامبر و پیدایش گروه تروریستی القاعده به طور مشخصی مشی و دکترینهای امنیتی بلر را نمایان ساخت. حمایت بیدریغ تونی بلر از استراتژی مبارزه با تروریسم و دکترین طرح دفاع مشروع و حملات پیشدستانه لندن را درگیر دو جنگ تمام عیار کرد. حمله به افغانستان برای سرنگون کردن حکومت طالبان که کانون تروریست پروری و پایگاه رهبران القاعده بود و با یک ائنلاف جهانی پیکار با تروریسم همراه بود.
در هنگامه جنگ افغانستان رابین کوک وزیر امور خارجه و حامی و توسعه دهنده دکترینهای امنیتی بلر استعفا کرد. اولین صدمه استعفای کوک که معتقد بود: حمله به یک کشور مستقل فقط با رای شورای امنیت سازمان ملل متحد قانونی خواهد بود؛ انتقادهایی را متوجه بلر نمود ولی بلر با ارائه گزارشی شبیه به آنچه بوش به افکار عمومی ایالات متحده ارائه داد از تهدیدهای نظامی عراق به مجلس عوام درباره تصمیم به همراه شدن با آمریکا گفت: واقعیت این است که خطر ناشی از سلاحهای کشتار جمعی تهدیدی است علیه تمام دنیا و معتقدم که ارتباط آن با تروریسم بینالمللی به زودی معلوم خواهد شد و اگر در مقابل آن ایستادگی نکنیم اینگونه سلاحها به دست گروههای تروریستی خواهد افتاد که در آن هنگام دیگر کاری از دست ما ساخته نیست.
با این ادعا حتی منتقدان سیاست خارجی وی با او همراه شدند، اما بعدها جنگ عراق در مارس ۲۰۰۳ که بعد از ۳ هفته صدام را از اریکه قدرت با پایین کشاند، کار را برای بلر سخت کرد؛ چراکه اثری از سلاحهای کشتار جمعی و آزمایشگاههای مخفی برای ساخت بمب اتمی و میکروبی که در کمتر از ۴۵ دقیقه خاک بریتانیا را هدف قرار میدادند، نشد و گزارشهای متعدد که از افزایش تصاعدی تروریسم و تروریست خبر میداد و نشان میداد پس از مارس ۲۰۰۳ جهان شاهد تولد نسلی جدید از تروریستها بوده و این به آن معنا است که جهان پس از سپتامبر ۲۰۰۰ ناامنتر شده است ـ حوداث بمبگذاریهای مترو لندن و راهآهن مادرید نیز این دیدگاه را ثابت میکرد ـ زنجیرهای از انتقادات و تهاجمات رسانهای را روانه خانه شماره ۱۰ داونینگ استریت نمود.
دامنه این انتقادات فزاینده تا حدی گسترش یافت که پس از انتخابات و با وجود پیروزی حزب کارگر بلر مجبور شد که با تجدید نظر در راهبری امنیتی خود جک استراو را از کابینه مرخص کند و با روی کار آوردن مارگارت بکت نشان دهد که دیگر تا ساماندهی این بحرانهای امنیتی بریتانیا به سمت شروع بحران پیش نخواهد رفت و در مقابل بیشتر سعی بر مدیریت این بحرانها خواهد نمود.
با ظهور گروههای مسلح مخالف نیروهای ائتلاف و حتی احیای القاعده در عراق و افزایش شمار تلفات سربازان بریتانیا که در مناطق شیعهنشین جنوب و به خصوص بصره مستقر بودند افکار عمومی بطور فزایندهای مخالف دولت و شخص بلر شد. نتایج نظرسنجیها نیز مدام از پایین آمدن محبوبیت وی در نزد مردم حکایت میکرد. جدای از افکار عمومی ناراضی، بلر در دنبالهروی و حمایت صرف از دکترینهای امنیتی کاخ سفید تا حدی پیش رفت که یورو را نیز از خود ناخرسند ساخت و به تعبیری مهمترین صدمه دیپلماتیک جنگ جهانی مبارزه با تروریسم در روابط انگلیس با اروپا دیده شد. فرانسه و آلمان بزرگترین مخالفان حمله به عراق بدون تائید شورای امنیت بودند و پشتیبانی و دفاع بدون قید و شرط بلر از بوش را نشان دیگری از وفاداری انگلیس به آمریکا در مقابل مواضع اتحادیه اروپا تلقی کردند.
باب وودوارد در کتاب دوم از تریلوژی پس از ۱۱ سپتامبر، در کتاب «طرح حمله» میگوید: هرگاه لندن مجبور شود بین واشنگتن و بروکسل یکی را انتخاب کند، واشنگتن برنده است. البته این مساله تا حدودی هم سابقه تاریخی دارد و چرچیل و تاچر هم در چنین شرایطی به این راه رفتهاند.
بلر تا پیش از ۱۱ سپتامبر در دفاع از خود در مجلس عوام هدف از نخست وزیری خود را کمک به کشورهای نیازمند عنوان کرد. چنانکه بعدها هم برای آفریقا در کمک به ریشه کن کردن فقر و بیماری آنطور که در سیرالئون دیده شد و اعزام سرباز برای جلوگیری از نسلکشی بین قبایل گامهایی را برداشت. در خاورمیانه هم تلاش برای ترغیب آمریکا و اسرائیل به قبول این واقعیت که بدون ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی صلح پایدار وجود نخواهد داشت، و پیشگامی در اقدامات گسترده برای جلوگیری از گرمایش جو کره زمین به علت تولید بدون کنترل گازهای گلخانهای شدف نشان داد عزمی راسخ در این راه دارد.
حوادث ۱۱ سپتامبر اما نه تنها راه، بلکه راهبرد و زاویه دید وی را در تحلیل و درک معادلات بینالمللی عوض کرد. لحنی که بعضی از آگاهان آن را ادامهای از دکترین «کبوتران آزادی» بوش میدانند که البته از سوی بلر به «مدافعان تمدن» تعبیر شد.
بلر در آغاز عملیات مشترک نظامی با آمریکا در افغانستان به نمایندگان مجلس عوام گفت: که از اول گفته بودیم که هرگاه عاملان حملات تروریستی در آمریکا شناسایی شوند، علیه آنان وارد عمل خواهیم شد چرا اگر آنها را راحت بگذاریم هدف بعدی ما خواهیم بود.
با این حال تصمیم به همراهی با آمریکا در حمله به عراق برای سرنگون کردن حکومت صدام در راستای سیاست جنگ علیه تروریسم و گسترش دموکراسی در خاورمیانه، اشتباه محاسبهای از کار درآمد که پیامدهای آن تونی بلر را مجبور کرد که با وجود سومین پیروزی در انتخابات، کاخ نخست وزیری باکینگهام را پیش از موعد ترک کند و اکنون و نیم قرن پس از بحران سوئز که دولت «آنتونی ایدن» را ساقط کرد، جنگ عراق نمونه دیگری از نقش سیاست خارجی در تعیین طول عمر نخست وزیر در جزیره شد.
ائتلاف استراتژیک گسسته
جدا از آسیبهایي که کنار رفتن بلر تا قبل از آغاز انتخابات پارلمانی جولای برای حزب کارگر به همراه داشت، به نظر میرسد این کنار رفتن یک شوک دیگر را بر پیکر بازهای کاخ سفید که هنوز در شور و شوق روی کار آمدن نیکلا سارکوزی راست میانه متمایل به کاخ سفید و به قدرت رسیدن وی در فرانسه بودند، وارد ساخت. در حالی که بوش همان زمان از تقویت و احیای جبهه رو به انزوای هژمونی طلبش نگران و تا حدی بیمناک بود، استعفای زودهنگام بلر آسیبهایی جدی را برای محور جنگطلب نومحافظهکاران به همراه داشت. هرچند بسیاری معتقد بودند براون نیز به راه بلر خواهد رفت و اين تغيير ساختار در چيدمان قدرت بريتانيا تنها تغیر در تاکتیک است نه در روش، اما براون بارها در اظهار نظرهایش با انتقاد از عملکرد بلر به ویژه در اشتباه بودن همراهی و همگرایی با نومحافظه کاران کاخ سفید اعلام کرد که سعی خواهد نمود به جبران این گذشته نه چندان قابل دفاع بپردازد. جبرانی که از نگاه آگاهان مسائل استراتژیک به بازنگری در همراهی با بوش خصوصاً در مدیریت بحران عراق و حضور در این کشور تعبیر میشد.
بوش امیدوار بود با اجرای طرح امنیتی جدیداش و محکمتر نمودن کمربند امنیتی در بغداد بتواند سیر فزاینده و غیرقابل کنترل تروریسم را به امید تاثیرگذاری بر نتایج انتخابات پارلمانی در انگلیس و ریاست جمهوری در امریکا مهار نماید. با عدم تحقق این امر وی توان خود را بر کنترل مخالفتهای رو به رشد دموکراتها و جدل بر سر آزادسازی بودجههای متوقف شده از سوی آنها در راهروهای سنا و کنگره متمرکز نمود که با بازگشت به ائتلاف استراتژیک گسسته سعی کرد که از تغییر نگاه براون و برداشته شدن حساسیتها از روی بحران عراق نزد لندن جلوگیری کند. البته این مساله نیز چارهساز نشد، و انتقادات بیرویه نسبت به جنگ عراق سبب شد تا جمهوریخواهان نتیجه انتخابات ریاست جمهوری را به دموکراتها ببازند.
آن زمان هم پیشبینی میشد که نمیتوان انتظاری در نگاه راهبردی کارگرهای حاکم بر لندن را در عصر جدید داشت؛ عصری که هر چند لندن باز هم متحد و هم پیمان استراتژیک واشنگتن باقی خواهی ماند، ولی دیگر نمیتوان وجودی از آن ائتلاف و همگرایی را یافت.
به هر حال و با وجود اینکه برخی دوران نخست وزیری بلر را عصر سیاسی درخشانی برای حزب کارگر ارزیابی میکند و معتقدند در کنار همه این انتقادات که بر کارنامه کاری بلر وارد است اما در مقابل وی در مدیریت و ساماندهی بحرانهای نظیر ایرلند شمالی، اعتصابهای وسیع کارگری، پویایی و تحرک اقتصادی در سطوح پاییندستی اقتصاد خرد نقشی غیرقابل انکار و ماندگار دارد اما همین که به نقش متقابل و تاثیرگذار سیاست خارجی بر افکار و رسانههای جزیره توجه میکنیم، این دستآوردها رنگ میبازد.
از این دیدگاه است که با شنیدن نام بلر تنها یاد سربازان کشته شده بریتانیا در افغانستان و عراق، نقض و نادیده گرفتن سازمان ملل و شورای امنیت، بحران دارفور و آزمایش نسل جدید بمبهای اتمی هوشمند در اذهان عمومی تداعی میشود.