از سوي ديگر ساخت سريالهايي چون «دوران سرکشی»، «شهریار» و در آخر «سرزمين كهن» باعث شد مخاطبان تلويزيون هم او را كارگرداني با سريالهاي خوش ساخت بشناسند. خواهناخواه، برخی از فیلمهاي او با حاشيه همراه شد، حاشيههايي كه پس از گذر از فشارها و ممانعتهاي زمانه خودشان، اتفاقا آغازگر حرفي نو در سينما به حساب آمدند. «ليلي با من است» از همیندست فیلمهاست که با انگشتگذاشتن بر يك ساختار شكني در مقوله جنگ توانست به زبان سینما فیلمی ماندگار شود. فيلمي كه در دوران ساختش در پیچوخم سوءتفاهمات آن چنان گرفتار شده بود كه كارگردان آن ميگويد سختيهايي كه در مسير ساخت اين فيلم كشيده را بر سرساخت هيچ كدام از فيلمهايش تجربه نكرده است. كمال تبريزي درنهايت صراحت بيان از دلايل اکران نشدن «خیابانهای آرام» و دلايل توقف سريال «سرزمين كهن» و مصائبي كه در روند فيلمسازياش با آن روبهرو بود، حرف زد. حرفهايي كه میتوانست گستردهتر باشد؛ اما در همین گفت و گو، مباحثی مطرح شد که هرکدام میتوانند فضای جدیدی را برای مباحثه باز کنند.
كمال تبريزي در گفت و گو با «شهروند» اعلام كرد كه از رفتن آقاي ضرغامي نگران نيست و ميداند كه با رفتن ايشان ميتواند با مديران جديد از هر طيفي كه باشند، براي پخش و ادامه ساخت سريال سرزمين كهن به توافق برسد.
سهگانه شما كه نزدیک به سوژههای دارای درونمایههای مذهبی و دینی است با «طبقهحساس» کامل شد. شروع ورود به این حوزه با «لیلی بامن است» تصویر جنگ را که تا پیش از آن با نگاه رسمی دنبال میشد، تغییر داد. «مارمولک» باظرافتي هرچه تمامتر و با دفاع «زیرپوستی» از روحانیت، طنزی معنادار و با درونمایههای انتقادی روی پرده فرستاد و سرانجام در طبقه حساس، طیفی مذهبینما که صرفا به دنبال تعصب و سنتهای بدعتآلود هستند را نقد کردید. اين سوژهها طي اين سالها هدفدار انتخاب شدند؟
هدفدار بودن آن به خود كارگردان مربوط میشود يعني اگر ما در كارهايي كه انجام ميدهيم صرفا يك تكنیسين نباشيم كه يك فيلمنامه را تبديل به فيلم كنيم و اگر فضاي تاليفي در ذهنمان باشد و به شكل مؤلف به موضوعات نگاه كنيم یا به عبارت ديگر، از جهانبينی مشخصی در كارها بهره بگیریم، براساس آن انتخاب سوژه و موضوع صورت میگیرد. طبيعي است كه اگر برمبناي تفكرات خود انتخابهايمان را انجام دهيم، خود به خود فيلمها به هم اتصال پيدا ميكنند و یکدیگر را كامل ميكنند. اگر فيلمسازي صاحب اين نوع طرز تلقي نباشد فيلمهايي میسازد كه شاید در تناقض با يكديگر قرار بگیرند.
به یاد دارم زمانيكه در دانشكده درس ميخوانديم، يكي از اساتید ما به «فرد زينمان» اشاره ميكرد. زينمان يك كارگردان خيلي سرشناس است اما كارهايي كه ساخته به هيچ شكلي از نظر مضموني با یکدیگر همسان نيست. مثلا وقتي فيلم «روزشغال» او را نگاه ميكنيم طرز تلقي و جهانبيني اين كارگردان را از اين فيلم نميتوان فهميد. دلیل آن این است که او هم فيلم «روز شغال» و هم «مردي براي تمام فصول» را ساخته است. مردي براي تمام فصول يك فيلم مذهبي است، بحث عميق و لايههاي درونياش مذهب و اعتقاد مذهبي است. در حالي كه روز شغال يك فيلم كاملا علمي است و اصلا بحث مذهبي در آن نيست. اتفاقا همين كارگردان فيلم ديگري هم به اسم «ماجراي نيم روز» دارد كه دارای درون مایه كاملا عاطفي است و تقريبا ميتوانيم بگوييم شكل ملودرام، حسي و اخلاقگرا دارد. فيلم ديگر او به اسم «جوليا» كه خانم «جین فاندا» در آن بازي ميكند، فيلمي كمونيستي - سوسياليستي است، فيلمي در ستايش ماركسيسم است.
تا اينجا چهار نوع طرز تفكر و تلقي مختلف را از اين كارگردان در فيلمهايش ميبينيم. به همين خاطر استاد ما هميشه ميگفت كه «زينمان» را نبايد كارگردان مؤلف ناميد. به اين دليل كه یک نوع ديدگاه در كارهايش وجود ندارد. وی يك تكنیسين است يعني يك آدم كاملا متخصص و وارد به کار خود به شمار میرود چرا که هر فيلمنامهاي را جلويش ميگذارند به نحو خيلي خوبي آن را تبديل به فيلم ميكند و اصلا اعتقادي به كارهايي که انجام ميدهد، ندارد. البته اين امكان وجود دارد كه خودش داراي يك اعتقاد مشخصي باشد اما اين را از روي فيلمهايي كه ميسازد نميتوان فهميد. در مقابل این نوع فیلمسازی، كارگرداناني هستند كه وقتي فيلمهايشان را ميبينيم تفكر آنان از روي فيلمهايشان شناخته ميشود. مثلا «ميشاييلهانكه» و «استنلی كوبريك» از روي فيلمهايشان شناخته ميشوند و كاملا ميتوان فهميد جهانبيني آنان چيست و چگونه به دنيا نگاه ميكنند.
اگر فيلمسازي نگاه خودش را وارد فيلمش كند طبيعتا وقتي فيلمنامهاي به او داده ميشود اگر با نگاهش منطبق نباشد آن را تاييد نميكند و اگر منطبق باشد آن را ميسازد. بنابراين فيلمهايش به هم يك پيوستگي پيدا ميكنند، به خاطر همين است كه شما وقتي ليلي با من است، مارمولك و طبقه حساس را نگاه ميكنيد در آنها نوعی پيوستگي را حس ميكنيد. به اين دليل كه از نظر ديدگاه و تفكر در يك نقطه مشترك هستند. این موضوع به نوع نگاهي كه فيلمساز دارد بازمیگردد. به خاطر همين است كه ميگويند فيلمسازان مؤلف كساني هستند كه افكارشان عريان ميشود و ديگران آن را ميفهمند و نميتوانند خودشان را مخفي كنند. برهمين اساس اين فيلمها يك ارتباط دروني و نزديك با يكديگر پيدا كردهاند.
فکر میکنید اگر مارمولك در اين دوران اكران ميشد، اکران بیدردسری داشت یا خلاف آن حتی در جشنواره به نمایش درنمیآمد؟
در حال حاضر اتفاقي افتاده است كه كاملا اين نکته را توضیح میدهد. تهيه كننده مارمولك درخواست كرد كه فيلم را در بخش سينماي خانگي اكران كنند و به ايشان مجوز ندادند. اين نشان ميدهد كه هنوز هم اين فاصله فكري بين مارمولك و انديشه قالب سياسي در جامعه وجود دارد. ما درواقع به لحاظ معادلات هنري، نوعي بازگشت به گذشته داشتهایم يعني به جاي اينكه پيشرفت كنيم، پسرفت كردهايم. آنطور كه فكر ميكرديم رفتهرفته هر چه بيشتر جلو برويم فضا بازتر و محدوديتها رفع ميشود، نشد و اتفاقا فضا با محدودیت مواجه شده است. اما اتفاقي كه افتاده اين است كه ارتباط و تعامل فيلمسازان با وزارت ارشاد و دولتمردان بهتر شده است ولي كماكان فكر ميكنم مسئولان ارشاد و مسئولان فرهنگي - هنري به اين دليل كه تحت فشارهاي كاذب بيروني هستند، به اجبار اين فشارها را كه درنظر ميگيرند و با درنظر گرفتن افكار و تحميلهايي كه وجود دارد، تصميم نهايي خود را ميگيرند. این باعث ميشود محدوديتها همچنان وجود داشته باشد و حتي از گذشته بيشتر هم شده باشد. به اين معني كه ما در يك دورهاي بتوانيم مارمولك را بسازيم ولي الان حتي نتوانيم در شبكه نمايش خانگي آن را نمايش دهيم.
اين محدوديتها در كل فضاي فرهنگي وجود دارد يا فقط در سينما ديده ميشود؟
اخيرا من چند تئاتر ديدم و فكر ميكنم فضاي تئاتر بازتر شده است. يعني امروز فضايي در تئاتر ما دیده میشود كه در گذشته به اين صورت وجود نداشت اما سينما با اين وجود كه كمي فضايش باز شده كماكان محدوديتهايش را نیز دارد.
به نظر شما دلیل این موضوع چیست؟
ميتوان دليل آن را اينگونه در نظر گرفت كه تعداد بينندگان يك تئاتر خيلي كمتر از تعداد بينندگان يك فيلم است. به بیان دیگر گستردگي مخاطب در سينما بيشتر است و هر چه اين عرصه، گسترده شود محدوديتهاي آن بيشتر ميشود. در تلويزيون هم همين طور است چون مخاطب بيشتري دارد محدوديتهاي آن هم بيشتر ميشود.
فيلم مارمولك در «دولت اصلاحات» ساخته و به نمايش درآمد، مشکلاتي كه بر سر راه اين فيلم به وجود آمد، نایستادن معاونت سینمای و ارشاد دولت اصلاحات پشت فیلم بود یا فشارهای بیرونی باعث آن شد؟
من فكر ميكنم فشار بيروني خيلي زياد بود و نبايد بگوييم كه دولت وقت پشت اين فيلم نايستاد، آنها به اندازه كافي پشت فيلم ايستادند.
گفته میشد مسئولان عالیرتبه نظام هم موافق فيلم مارمولك بودند...
بله همينطور است، من در چند جلسه كه مقام معظم رهبری را ديدم فقط از فيلم تعريف كردند و نتيجهگيري كه از فيلم كردند اين بود كه متاسفانه این فیلم از طرف كساني كه بايد فهميده ميشد، نشد. مشكل به آنجا برميگردد كه اين تسلط نسبت به متون و آثار هنري وجود ندارد. در صورتيكه مقام معظم رهبری در اين زمينه خيلي تسلط دارند، ايشان قبل از اين كه در اين موقعيت باشند اين آشنايي و تسلط كافي را نسبت به رمان و آثار هنري داشتهاند. يكي از با مهارتترين خوانندگان كتاب و رمان، خود ایشان هستند و از كساني هستند كه تمام كتابهايي كه جديد منتشر ميشود را ميخوانند و وقتي با ايشان صحبت ميكني ميگويند كه فلان كتاب جديد را (خارجي و داخلي) خواندهام و در مورد آن صحبت ميكنند. مطالعه ايشان خيلي بالا است در صورتي که متاسفانه آنهايي كه مسئوليت فرهنگي دارند اين مطالعات را ندارند.
مطالعات مسئولان فرهنگي- هنري را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
نمايندگان كميسيون فرهنگي مطالعهشان در خواندن كتاب بهویژه در زمينه آثار هنري و دیدن فیلم، شرایط مطلوبی ندارد. همينطور كساني كه مميزي ميكنند آنها هم مطالعه نميكنند. يادم ميآيد يك زماني به خانه سينما اين پيشنهاد را دادم كه دورههايي را در خانه سينما برای مدیران فرهنگی بگذاريم.
يعني پيشنهاد داديد خانه سينما دورههايي را برگزار كند كه فيلم ديدن را به مردم آموزش دهد؟
نه به اين معني كه آموزش فيلم ديدن داده شود و صرفا جنبههاي هنري در نظر گرفته شود و جنبههاي سياسي را در نظر نگيريم. يعني يك دوره نمايش فيلم در خانه سينما براي افراد خاص داشته باشیم. بهعنوان مثال در كميسيون فرهنگي، در بخشهاي بالايي وزارت ارشاد كه تصميمات كلي ميگيرند و قانوننويسي ميكنند، براي نمايندگان مجلس، افرادي كه حوزوي هستند، استادهاي حوزه، استادان دانشگاه و خيلي از آدمهايي كه در زندگي عاديشان شايد چندان پيش نميآيد كه دست خانوادهشان را بگيرند، بليت بخرند و سينما بروند و فيلم ببينند. آموزش بدهیم ارتباط بين مخاطب و فيلم از كجا ميآيد و چه تاثيراتي ميگذارد و تاثيرات اجتماعياش چيست و چگونه ميشود كه ناگهان نوع لباس پوشيدن يك فيلم مد لباس مردم ميشود، اين دليلش چيست و حالا ما چه كار كنيم تا از چيزهاي ديگر فيلم تبعيت كنند.
پيشنهاد شما، دیدن فيلمهاي خاص بود؟
اتفاقا من فكر ميكنم بايد برويم به سمت آموزش بررسی فيلمهايي كه مخاطب عام دارند. چون حساسيتها روي فيلمهاي مخاطب خاص چندان بالا نيست و حساسيت براي فيلمهايي است كه اتفاقا پرفروش است و جذب مخاطب بيشتري انجام میدهد. برخی فیلمهای خاص هر چقدر هم ديدگاههاي منفي را اشاعه دهند - اگر فروش نكند- مسأله و زاويهای در مورد آنها پيدا نخواهد شد. فيلمهايي كه هنري و جشنوارهاي هستند چندان مورد واكنش نخواهند بود.
در دوره فعلی فرهنگ و هنر کشور، سرنوشت خيلي از فيلمهاي حاضر همانند فيلم «لیلی بامن است» شده است. در آن روزها واکنشهای طیف تندرو درباره فيلم ليلي با من است، چگونه بود؟
اين اتفاقات معمولا در زمان خودش رخ ميدهد به اين معني كه وقتي ميخواهي فضاي جديدي را باز كني و حرف جديدي را بيان كني، خود به خود مخالفانش زياد ميشود. علت آن هم اين است كه تا به حال تجربه و ديده نشده است. برخی علاقه دارند در موقعیتي باشند كه آب از آب تكان نخورد و موضوعی مورد نقد قرار نگیرد بنابراين سعي ميكنند با آن مخالفت كنند. به یاد دارم در زمان ساخت «ليلي با من است» يك آقاي روحاني به شدت مخالف فيلمنامه ما بودند. ايشان فيلمنامه را خوانده بود و در آن دوران تمام تلاشاش را براي مقابله با فيلم كرد. مدعی بود ما ميخواهيم به جنگ و بسيجيها توهين كنيم یا ارزشهاي دفاع مقدس را زير سوال ببريم و حسهايي از اين قبيل كه باعث ميشد با تمام قوا و بهطور صادقانه مخالفت کند. ولي ما بهعنوان سازنده چون ميدانستيم قصد تمسخر نداريم بنابراين مطمئن بوديم اين فيلمي ميشود كه اتفاقا تاثير خوبي ميگذارد. به خاطر همين يك نفر و اين طرز تلقي خيلي دردسر كشيديم. من هيچكدام از فيلمهايم را به سختي «ليلي با من است» نساختم. به قدري اين كار سخت بود و به قدري به موانع ميخورديم كه اگر حمايت آقاي حسين حقيقي كه در آن زمان در بنياد فارابي بودند، نبود به هيچ عنوان نميتوانستيم اين فيلم را بسازيم.
شما در سرزمين كهن هم با مشكلات زيادي مواجه شدید.
نه من در ليلي با من است خيلي سختي كشيدم و با يك پوست كلفتي عجيب و غريبي اين فيلم را ساختم، امكانات نظامي هم به ما نميدادند و براي گرفتن اين امكانات چه مسيرهايي را که نرفتيم.
وقتي فيلم به نمايش درآمد واكنشها تغيير كرد؟
وقتي فيلم ساخته شد و در جشنواره فجر به نمايش درآمد، همه نسبت به آن ديدگاه مناسب پيدا كردند. يعني وقتي مجموعه فيلم را ديدند، نظرشان عوض شد.
آنوقت آن آقاي روحاني هم كه به فيلم انتقاد داشتند نظرشان در مورد فيلم تغيير كرد؟
اين آدم كماكان مخالف بود براي اين كه يك كاري كرده بود كه ديگر نميتوانست از موضع خودش عقب بكشد و حرف خودش را پس بگيرد. ما ايرانيها هم يك عادتي داريم كه خيلي سخت عذرخواهي ميكنيم و اشتباهمان را گردن ميگيريم.
طبقه حساس، نوعی بازگشت به اوج برای شما تعبیر شد. بازگشت به سینمایی که به آن تعلق دارید. پس از تجربه «خیابانهای آرام» که اکران هم نشد، فکر میکردید از پس سوژه حساس این فیلم هم برآیید؟
به راحتي. به مرحلهاي رسيدم كه خوب ميدانم چه مخالفتهايي ممكن است با فيلم من صورت گیرد. با طبقه حساس هم خيلي مخالفت شد. ما تقريبا در حدود ٢سال ارشاد ميرفتيم و ميآمديم و اجازه ساخت به ما نميدادند.
در دوران سقوط آقاي شمقدري فضا به تدریج عوض شد. اواخر دوره مدیریت وی، فردی در قسمت نظارت و ارزشيابي و بخش پروانه ساخت و بررسي فيلمنامه بود كه حضورش باعث شد بتوانيم گفتوگو کنیم و تعاملي اتفاق افتد. پیش از آن برخورد به اين شكل بود كه ما فيلمنامه را براي گرفتن پروانه ساخت ارایه میکردیم و فقط جواب ميدادند نه و نميشود! موضع ما این بود که بیایید صحبت كنيم و بگویید فيلمنامه ايرادش كجاست اما جوابي نميدادند و ميگفتند نه نميشود! اما سال آخر موضع آنها تغییر کرد.
یکسري ديالوگها عوض شد و اصلاحاتی اعمال شد که منجر به حل شدن موضوع شد. البته ايرادهايي ميگرفتند كه ما ميگفتيم اگر اين قسمتها را بهعنوان ايراد از فيلمنامه در بياوريم كه از قصه چيزي نميماند و دليلي ندارد كه برويم سراغ اين فيلم و همهچيز زير سوال ميرود چرا که كنشي كه بايد در فيلمنامه به وجود آید از بين ميرود. ارایه این توضیحات سبب میشد متوجه شوند اگر آن چيزهايي كه بهعنوان ايراد عنوان میشود حذف شود مثل ستون خیمهای ميماند كه اگر نباشد آن خیمه فرو ميريزد. البته خوشبختانه پروانه در دوران آقاي شمقدري صادر شد و ما شروع به ساخت فيلم كرديم. همان موقع كه آقاي فارسيجاني موضوعاتی درباره فیلمنامه داشت من با قاطعيت تمام ميگفتم كه اين فيلمنامه است و وقتي تبديل به فيلم شود مطمئن باشيد كه اصلا اين حس را ايجاد نميكند و عملا نیز همينطور شد و نسبت به «طبقه حساس» كمترين حساسيت ايجاد شد. يعني فيلم در عين حال خيلي حساس است اما برای آن خيلي هيجان و حساسيت ايجاد نشد و اتفاقا خيلي ارتباط خوبي با آن برقرار شد. من هم از اين مطمئن بودم. بههرحال مضمون طبقه حساس اين است كه با آن جنبه بد سنت مخالفت ميكند و اتفاقا جنبه خوب آن را هم ميگويد. نقطه اوج طبقه حساس همان پايان فيلم است كه ميخواهد بگويد يك آدم سنتي اتفاقا ميتواند يك دفعه به يك مرحله و سطحي برسد كه بتواند آن جمله نهايي را بگويد.
آخرين خبري كه از فیلم دیگر شما یعنی «خيابانهاي آرام» داده شده چه بوده است؟
در مورد خيابانهاي آرام فضا شبیه «طبقه حساس» نبود و من تقريبا پيشبيني ميكردم كه اگر سعهصدر در قبال فیلم وجود نداشته باشد اين فيلم توقيف است و نمايش داده نميشود. این به خاطر حساسيتهاي جانبي آن بود نه خود فيلم. حساسيتهايي از بيرون وجود دارد كه اخيرا هم بالاخره به ما گفتند كه مجموعه اين فيلمها كه به نوعي در مورد حوادث ٨٨ ساخته شده است فعلا امكان نمايش ندارند. آخرين خبر اين است كه فعلا بايد دست نگه داريم. «گزارش يك جشن» و فيلم آقاي اميريوسفي هم همينطور است. فعلا اينها بايد بماند و جامعه به يك نقطه تعادلي در ارتباط با اين حوادث برسد. به يك برداشت متعادلي برسد و آنوقت اين فيلمها آزاد و ميتوانند نمايش داده شوند. ولي چون يك نگاه خاص نسبت به اين موضوع وجود دارد فعلا نمايش داده نميشود.
در میانه کارهای دهه اخیر شما به «گاهی به آسمان نگاه کن» برمیخوریم که فارغ از عنوان منحصربهفرد آن، نوعی کار «سورئال» و فضای ماورایی را به تصویر میکشید. واقعیت این بود که بسیاری از ما که در دوران دانشجویی بودیم، فیلمهایی مانند این یا «شبهای روشن» فرزاد موتمن را بسیار پسندیدیم. فیلم برای طبقه خاص ساخته شده بود؟
اين فيلم برگرفته از يك رمان بود و فضاي خاص خودش را داشت. تقريبا ميتوانم بگويم موقعي كه آن را ميساختيم براي مخاطب خاص برنامهریزی شد. هنگام ساخت فیلم بهعنوان يك كار تجربي مطرح بود كه تا چه حد ميتواند با مخاطب ارتباط برقرار كند؟ البته جزو فيلمهايي نبود كه در اكران شكست خيلي فجيعي خورده باشد ولي جزو فيلمهايي بود كه با افراد خاصي از جامعه ارتباط خودش را برقرار ميكرد. ما هم زماني كه فيلم را ميساختيم اين را ميدانستيم كه قرار نيست فيلم در مقايسه با بقيه فيلمها خيلي پرفروش باشد. اين فيلم براي من يادآور يك تجربه است؛ تجربهاي كه در عرصه سينما هميشه وسوسه ميشوی كه آن را انجام دهی. من به ٣ فيلم بهعنوان تجربه نگاه کردم که شاید ديگر تكرار نشوند. مثل اين كه آدم گاهي يك كار لابراتواري و آزمايشگاهي انجام ميدهد كه مثلا اگر اين را با اين تركيب كند چه ميشود.
چه فيلمهايي را با اين نگاه تجربهاي ساختيد؟
گاهي به آسمان نگاه كن، هميشه پاي يك زن در ميان است كه كاملا تجربهاي بود كه از نظر سينمايي براي من تازه بود. فيلم سوم «شيدا» بود كه كار ملودرامي بود كه من تا به حال كار نكرده بودم و بعد از آن هم كار نكردم.
«فرش باد» چطور؟
درباره فرش باد از ابتدا ميدانستم كه ميخواهم چه كار كنم، جنس فيلم كاملا معلوم بود.
سریالسازی هم ازجمله فعالیتهای موردعلاقه شما بوده است. هنوز خاطره «دوران سرکشي» در یادها مانده که باتوجه به رویکرد حاکم بر سیما، نوعی شالودهشکنی به حساب میآمد، چرا بر سر سريالهاي شما اين مناقشات ايجاد ميشود؟
فكر ميكنم دليل عمده آن، سياسي است. يعني مهمترين دليل آن اختلاف بين جناحهاي سياسي است و چون ميخواهند با هم برخورد داشته باشند بر همين اساس درواقع هر چقدر به سوی یکدیگر سنگ پرتاب ميكنند بر سر سريالي ميخورد كه بهانه شروع چنین نزاعی است و آنقدر آن سريال را ميزنند تا زماني كه نابودش كنند و آن زمان آتشبس ميدهند و آرام ميشوند! در مورد همه سريالهایي كه حداقل در تلويزيون ساخته شده، اين نگاه سياسي هميشه وجود داشته و شدت آن خيلي بالاتر نسبت به سينما است چون مركز توجه گروههاي مختلف سياسي است. بنابراين اگر كمي كار خارج از حالت عادي تولید شود، طبيعتا فضا علیه آن خواهد شد. برخی اشکالات در مدیریتهای این رسانه وجود دارد که سبب میشود در مقاطع مختلف اين سريالها، سرنوشت مناسبي پيدا نكنند. يكسري از آنها امكان پخش پيدا نميكنند و يكسري هم پخش ميشوند اما با حك و اصلاح و جرح و تعديل! وقتي به گذشته تلويزيون برمیگردیم سريالهاي با زبان تندتر را به یاد میآوریم که به راحتي هم پخش ميشدند چرا كه برای آن رايزني سياسي درست صورت میگرفت و تلويزيون در نقطه متعادلتري قرار داشت. امروز انتقاد به تلويزيون این است که گرايش خاصی پيدا کرده و خودش در يك جریان سياسي قرار دارد و ما هم دچار اين مشكلات ميشويم. به نظر من امروز کار کردن با صداوسیما بسیار دشوار شده است.
آخرين وضعيت سرزمین کهن چیست؟
اخیرا اعلام کردند که زمستان میخواهند پخش این سریال را در تلویزیون آغاز کنند. موضوع این است که با اصرار من و با موافقت تهیهکننده، هیچ وقت راضی نمیشویم قبل از اینکه سرنوشت فاز٣ و برآورد هزینه و پیشتولید و البته زمان فیلمبرداری مشخص شود، پخش فاز یک و٢ آغاز شود. یعنی ابتدا باید تلویزیون با تیم سازنده تسویهحساب کند و وضع مالی آن شفاف شود.
زمانیكه ميخواستند اين سريال را پخش كنند وضعيت برآوردي اين پروژه مشخص نشد. گفتند حالا فعلا فاز یک را پخش كنيم و شما برويد فاز یک را اصلاح كنيد. هزينههاي اين فاز را هم تا حد مقدور ميپردازيم تا شما اين بخش را آماده كنيد و پخش شود و بعد ميرويم سراغ مسائل مالي پروژه! با اتفاقاتي كه براي فيلمنامه افتاد درواقع كارهايي كرديم كه واقعيت و تواناييها و قابليتهايي كه در فيلمنامه بود كشف شد. معلوم شد كه فيلمنامه خوبي نوشته شده بود و اصلاحاتي كه تلويزيون در دوره قبلي روي آن اعمال كرده بود اصلاحات درستي نبود و به جاي اين كه ابرويش درست شود چشمش كور شد.
شايد يكي از دلايل عمده اعتراضی كه جدا از بخش سياسي از سوي اقوام بختياري به اين سريال صورت گرفت، اين بود كه اين اصلاحات صورت گرفت و سوء تفاهم را ايجاد كرد. اگر آن اتفاقات نميافتاد و آن صحنههايي كه مهم بودند از فيلمنامه حذف نميشد قطعا اين سوءبرداشت هم به وجود نميآمد. اين اصلاحات هم بايد تغيير كند و به نوعي اصلاحات منطقي و درست باشد. در مجموع به نظر نمیرسد در زمان مدیریت فعلی که در ماههای پایانی قرار دارد، اتفاق جدي براي اين سريال بیفتد. فكر ميكنم پس از تغییرات آتی، میتوان با مسئولان جدید - از هر طيفي که باشند- مذاكره کرد و به توافق احتمالی رسید. من تقريبا مطمئن هستم كه هر فردی جاي آقاي ضرغامي بیاید و گذشته اين پروژه را برايشان تعريف و اسناد به حق بودن خود را ارایه کنیم و از کاستیهایی که در حق این پروژه اعمال شد سخن بگوییم به توافق میرسیم چرا كه مشكل اين پروژه اساسا سياسي نيست.