; ?>; ?> این خانه ویران است - مردم سالاری آنلاين
۲
جمعه ۱۱ شهريور ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۰۹
نگاهی به فیلم «شب طلایی»

این خانه ویران است

اولین ساخته یوسف حاتمی کیا، درامی خانوادگی با تم سیاسی است. اگر فیلم را بدون رمزگذاری و رمزگشایی سیاسی مورد بررسی قرار دهیم؛ به بیراهه رفته ایم. خانه ای که در فیلم تصویر می شود، نمادی است از جامعه و شخصیت های فیلم گروه و طیف های مختلفی از جامعه را نمایندگی می کنند.
این خانه ویران است
رویا سلیمی-مردم سالاری آنلاین ،شخصیت های فیلم که در پیوند نسبی و خونی مجبور به تحمل همدیگر در روز تولد مادر خانواده هستند؛ اختلافات خانوادگی دارند و مادر خانواده امیدوار است در چنین روزی آنها اختلافات خود را کنار بگذارند. اما نه تنها آنها نمی توانند اختلافات خود را کنار بگذارند؛ بلکه اتفاقی باعث می شود که اختلافات بروز و ظهور بسیاری پیدا کند و اعضای خانواده ضمن انواع تهمت‌ها؛ تا ضرب و جرح و دعوت از پلیس هم پیش می روند.
نخستین نکته قابل بررسی، عدم شناخت مادر خانواده از مناسبات پیچیده و اختلافات غیرقابل حل اعضای خانواده است. یک ساده انگاری و آرمان گرایی در رفتار او در برخورد با اعضای خانواده وجود دارد که عملا بستر ایجاد چنین ارتباط صمیمانه و دوستانه میان اعضای خانواده را تاب نمی‌آورد. همه به نوعی برای رعایت حال او سعی دارند چند دقیقه‌ای در کنار هم باشند اما همه میدانند که این شرایط نمی تواند مدت زمان زیادی ادامه پیدا کند.
در میان جمع خانوادگی، مادر که مرکز و نقطه تلاقی و پیونده دهنده شخصیت‌ها، اتفاقا تنها کسی است که از مسائل اساسی و مهمی که بنیان خانواده را سست کرده کاملا بی اطلاع است. او را از مسائل مهم آگاه نمی کنند و هنگامی که در وقوع بحران متوجه اتفاق می شود هم کاری از او برنمی آید. نمی تواند کنشی موثر و مهم داشته باشد. او تنها تجسمی است از گردهم آیی اعضای خانواده و نخ تسبیح ارتباط آنها با یکدیگر. اما در عمل بی کارکرد است و نمی تواند کنشمند و موثر واقع شود. این بی کارکردی او با نشانه ضعف شنوایی هم تشدید شده و در شخصیت‌پردازی او نکته بسیار قابل تاملی محسوب می شود ضمن اینکه نمی داند دچار آلزایمر است یا نه؟ او را متهم به فراموشی و آلزایمر می کنند و به نوعی در بازی آنها، حضور او تنها یک زائده محترم محسوب می شود.
 او بارها در فیلم تاکید می کند که چیزی در خانه او گم نمی شود. در ادامه به دو فرزند خود مشکوک می شود و آنها را متهم به دزدی می کند. نه نمی تواند از خانه ای که سنگش را به سینه میزند محافظت کند و نه خود بر این باور است که در این خانه دزدی نمی شود. حتی به فرزندانش براساس داده های بیرونی تهمت می زند و در فضای پر شک و تردید خانه؛ او نیز نمی تواند مبرا از ظن و گمان ناروا نسبت به اعضای خانواده باشد. اگر دچار تهمت و ظن و گمان ناروا نمی شد؛ چهره پاک و بی گناهش می توانست مخاطب را امیدوار به نقش خیمه وار او در ستون خانه کند. اما او نیز در زمانه بحران، نمی تواند از آزمون سخت موفق بیرون آید و در طوفان ایجاد شده، ایمن و معصوم نمی ماند.
نکته دیگر، اعضای دیگر خانواده هستند که به نوعی همه تهمت ها بر تن آنها می نشیند. اعضای خانواده در موقعیت هایی که به دست می آورند و امکان دزدی برایشان فراهم می شود، دست به دزدی می زنند. هیچ مانعی آنها را از دزدی باز نمی دارد. شخصیت های مذهبی فیلم مانند دیگر شخصیت ها درگیر این مناسبات و به دنبال منافع مادی خود هستند. در کنار اینکه سود خصوصی را پیگیری می کنند، اعتقاداتشان با خرافات و ورد و جادو نیز آلوده شده و رفتارهای مبتنی بر این خرافات، مخاطب را به خنده می دارد و احترامی از اعتقادات آنها در ذهن مخاطب برنمی انگیزد.
نکته دیگر فیلم، رویکرد ضد مرد آن است. مردها در فیلم، ظالم هستند و این ظلم در نسل‌های مختلف وجود داشته و خواهد داشت. خشونت خانگی امری پذیرفته شده در این خانه است و تحکم مردان به مردان؛ جزو ویژگی ثابت همه آنهاست. در کنار دروغگویی؛ لاابالی گری و تضییع حق دیگران؛ پایگاه و جایگاه مرد به عنوان حامی و پشتوانه خانواده نیز از اهمیت برخوردار نیست. آنها نمی توانند به وظایف خود عمل کنند و در نهایت اعضای خانواده برای رسیدن به حقوق حقه خود، دست به دزدی و پنهانکاری می زنند. در نهایت نیز این اعضای خانواده در زمان بحران دل کمک کردن به یکدیگر را ندارند. گویی از نابودی یکدیگر خوشحال هستند. در صورت توان کمک به یکدیگر هم دست یاری به سمت یکدیگر دراز نمی کنند و هر کدام از آنها در تنهایی خود درگیر مسائل و مصائب خود می شوند.
در این میان نسل جوان و نوجوان نیز به مراتب و بیش از دیگران مرزهای اخلاقی را پشت پا می گذارند و هیچ مانعی برای گذر از رد کردن آن وجود ندارد. به راحتی مادر خانواده را فریب می دهند و در کمال خونسردی در قالب بردن گلدانی تمام سرمایه، آبرو و آینده دیگر اعضای خانواده را در صندلی ماشینشان می گذارند و بدون هیچ نگرانی به راه خود در تنهایی و در دل شب ادامه می دهند. جالب اینکه مادر خانواده نیز در دیالوگی مهم عنوان می کند که اگر گلدان دست تو باشد خیالم راحت است. ساده لوحی و عدم شناخت او تا پایان و تا آخرین پلان فیلم بر سرنوشت شخصیت ها تاثیر می گذارد و او با همان تصور اینکه در این خانه چیزی گم نمی شود؛ تنها به بی حرمت شدن جایگاهش در خانواده توجه می‌کند. حرمتی که اساسا وجود نداشته و فیلم نمی‌تواند درصدی از آن را در شخصیت‌پردازی و کنش کاراکترها منتقل کند.
تمام شخصیت‌ها می‌توانند نماد و نشانی از طیف‌های مختلف جامعه‌ای باشند که هیچ چشم انداز روشنی پیش روی خود ندارد و گویی در تعارف حرمت و احترامی که باید به کانون‌های اصلی و محل رجوع‌ها داشته باشند، به شکل سیستماتیک تن به فسادی می‌دهند که گویی خواسته و ناخواسته آنها را در خود فرو می‌برد و راه گریزی از آن نیست.
 
کد مطلب: 173397
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *